محمدرضا رحيمی، معاون اول رئيس جمهور سابق، به اتهام اختلاس و فساد مالی و برای تحمل حکم پنج ساله خود، روانه زندان اوين شد.
خبر کوتاه بود ولی سوالات زيادی در خصوص اين حکم وجود دارد، از جمله اينکه آيا نظام قضايی جمهوری اسلامی تا اين حد شفافيت و استقلال عمل دارد که حتی می تواند سران نظام را هم به اتهام فساد و اختلاس تحت پيگرد قرار دهد؟ در اين صورت، آيا اين فقط رحيمی است که به فساد مالی آلوده شده و ديگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی حسابشان پاک است؟ و نهايتا، اگر چنين قاطعيتی در برخورد با مجرمان اقتصادی وجود دارد پس چرا شاهد فساد مالی و اختلاس های گسترده و ميلياردی در کشور هستيم؟
برای پاسخ به اين سوال ها شايد بتوان از دريچه ارزش های رايج در کشور، به موضوع نگاه کرد. چه، در انقلاب ۵۷ شاهد وارونه شدن گفتمان ها، ارزش ها و روندهای رايج هستيم، به اين معنا که بسياری از ضد ارزش ها جای خود را به ارزش ها دادند و متقابلا، برخی ارزش ها تبديل به ضد ارزش شدند.
يکی از آموزه های غلط در نظام آموزشی و ارزشی جمهوری اسلامی، خوب و ارزشمند تلقی کردن فقر، قناعت و محروميت؛ و بد و ضد ارزش شمردن رفاه، سرمايه داری و بهروزی است. شايد بتوان از اين منظر به غائله ای پرداخت که به محکوميت محمدرضا رحيمی منجر شد.

از خوابيدن بر روی حصير تا ژنده پوشی آقای رئيس

جمهوری اسلامی مروج نظام ارزشی وارونه ای می باشد و علمای سنتی شيعه هم، در سخنرانی های خود، رياضت، محروميت و سختی کشيدن را يک فضيلت و کفاره ای برای آمرزش گناهان دنيوی در آخرت به حساب می آورند.
نگارنده اين سطور به عنوان جوانی متولد و بزرگ شده شهر قم، به خوبی به ياد دارد که در سال های نوجوانی، مانند اکثر هم سن و سال های خود برای پر کردن اوقات فراغت و به علت کمبود امکانات فرهنگی و گزينه های ديگر!، به مسجد محل می رفت که در آنجا، "شيخ عبدالحسين بندانی نيشابوری"، امام جماعت مسجد منتظرالمهدی (که حالا مبلغ و تئوريسين دولتی مبارزه با وهابيت و گروه های تکفيری شده) هميشه روايت هايی از ساده زيستی علما را تعريف می کرد. بطور مثال او روی حصير خوابيدن (بجای تخت خواب) و سنگ زير سر گذاشتن (بجای بالش) و خوردن نان و ماست را به عنوان سيره علمای شيعه از قبيل شيخ صدوق، علامه مجلسی و شيخ کلينی برمی شمرد.
در همين راستا، مشاهده می کنيم برخی مسئولان جمهوری اسلامی، لباس های مندرس بر تن می کرده و از تجمل و شيک پوشی احتراز می کنند. بطور مثال، در سال ۱۳۷۸ در يک همايش در تالار شيخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران که توسط انجمن اسلامی دانشکده برگزار شد و اينجانب هم يکی از دست اندرکاران آن بودم، عليرضا محجوب، رئيس خانه کارگر، به عنوان يکی از سخنرانان شرکت داشت. او برای عوام فريبی و برای اينکه نشان دهد درد طبقه فقير و کارگر را می فهمد با کت و شلوار رنگ و رو رفته و کثيف (احتمالا آلوده به روغن و گريس)، به اين همايش آمده بود. وقتی در پايان مراسم، به شوخی طعنه ای به نوع لباس پوشيدن او زدم مرا تهديد و متهم به اشرافی گری و طرفداری از طاغوت کرد!

عمارت بزرگ مرتضی مطهری، دم خروس يا قسم حضرت عباس

با وجود تبليغ ساده زيستی برای مردم، در اينکه دولتمردان جمهوری اسلامی تا چه حد به آموزه های خود از قبيل قناعت پيشگی، سنگ بستن به شکم برای مقابله با گرسنگی، خوردن نان و ماست و آبدوغ خيار وفادار هستند ترديدهای زيادی وجود دارد.
بطور مثال، بياد دارم وقتی برای نخستين بار در قالب يک اردوی مدرسه از قم عازم تهران شديم تا از آرامگاه پرزرق و برق بنيانگذار جمهوری اسلامی و چند بنای ديگر بازديد کنيم، بويژه پس از بازديد از عمارت بزرگ مرتضی مطهری در قلهک (که الان بخشی از آن تبديل به موزه شده است) تمام ساختار ذهنی ام بهم ريخت. جالب اينکه همسر آقای مطهری با آب و تاب تعريف می کرد او يک بار در دوران حياتش، يک دانشجوی فقير را به مدت يک هفته در يکی از اتاق های اين خانه عريض و طويل پناه داده بود!

رحيمی، از ساختمان سفيد تا زندان اوين

در دولت محمود احمدی نژاد، سه فرد قدرتمند وجود داشتند که او بدون مشورت با اين سه نفر کمتر دست به کاری می زد: مجتبی ثمره هاشمی ، محمدرضا رحيمی و اسفنديار رحيم مشايی. اينجانب هم به واسطه کارم به عنوان مترجم مقامات، کم و بيش با اين مثلث سه نفره ارتباط داشتم.
رحيمی رفيق باز بود و در جلساتی که به عنوان مترجم حضور داشتم شاهد بودم او عنايت ويژه ای به همشهری های خود که از تُرک های استان کردستان بودند داشت. او توجه خاصی به حمايت از سيستم بازار آزاد داشت و با برگزاری جلسات اقتصادی با حضور شرکت های ايرانی و شرکت های برتر خارجی از قبيل هيوندای و سامسونگ، به گسترش تجارت و فضای کسب و کار (البته بطور گزينشی و رابطه محورانه) کمک می کرد.
رحيمی در بهترين ساختمان رياست جمهوری يعنی عمارت موسوم به "ساختمان سفيد" مستقر بود. او شيک پوش بود و برخلاف بسياری از مقامات جمهوری اسلامی، به مبادی آداب ديپلماتيک آشنايی داشت. رحيمی کفش های هميشه واکس زده و کت و شلوارهای فاخر به تن داشت و اين منش، با آموزه های رسمی جمهوری اسلامی يعنی ژنده پوشی، تظاهر به فقر و محروميت و ضديت با سرمايه داری، مغاير بود.
پس از کنار رفتن احمدی نژاد که زمانی نظرش به نظر رهبر نزديک تر بود و مغضوب واقع شدن تيم اجرايی او، رحيمی و رحيم مشايی هم هدف قرار گرفتند ولی ثمره هاشمی با هيچ مشکل و اتهامی روبرو نيست چرا که او يک اصل طلايی نظام يعنی تظاهر به فقر، ساده زيستی و ژنده پوشی را سرلوحه کار خود قرار داده و در دوران مسئوليت خود، يک ساختمان قديمی در نهاد رياست جمهوری را دفتر کار خود اعلام کرده بود. يکی از افتخارات ثمره هاشمی اين بود که در تمام طول دوران مسئوليت خود در دولت احمدی نژاد، فقط يک دست کت و شلوار به تن داشته است. ولی او همان فردی است که اطرافيان و خويشاوندان خود را در بسياری از وزارتخانه ها مستقر کرد و يد طولايی در حيف و ميل کردن منابع مالی و دولتی داشت.
بنابراين، به نظر می رسد مشکل رحيمی از دو چيز سرچشمه می گيرد: يک- نزاع قدرت و رقابت های درونی در بين حاکميت و دو- طرفداری او از فضای کسب و کار. بقول حضرت حافظ "عيب می جمله چو گفتی هنرش نيز بگو" و بر اين اساس بايد گفت با وجود فساد مالی گسترده و همه نقاط تاريک زندگی شخصی و سياسی رحيمی، او دستکم دارای يک ويژگی مثبت بود که برايش دردسرساز شد: مبارزه با روحيه گداپروری و حمايت از ثروت، توليد و سرمايه.
بنابراين، محکوميت رحيمی ارتباط چندانی به فساد مالی او ندارد و در قافله دزدان جمهوری اسلامی، او تنها و نخستين دزدی نيست که بايد محاکمه و همه کاسه کوزه ها بر سرش شکسته شود، چرا که: "گر حکم شود که مست گيرند، در شهر هر آنکه هست گيرند."
منبع: گویا نیوز برگرفته از وبلاگ شخصی نویسنده

https://www.balatarin.com/permlink/2015/2/19/3805264