29 November, 2013

خوب، بد و زشت کارزار دیپلماتیک ژنو


The good, bad and ugly of Geneva deal

احمد هاشمی، کارمند سابق وزارت امورخارجه
منتشره در: اخبار روز، ایران گلوبال، شهرگان، بامداد خبر و ملیون

سرانجام پس از چندین دور مذاکرات نفس گیر بین ایران و قدرتهای جهانی، طرفین مذاکره بر روی متنی اولیه، کلی و تا حدی مبهم توافق نمودند تا با توجه به حساسیت موضوع، هر یک بتوانند با استفاده از این عنصر «ابهام» خود را پیروز میدان جلوه دهند. با این توصیف، توافق ژنو، راه را برای تاویل و تفسیر و اعلان پیروزی هر یک از طرفین باز گذاشته است همچنانکه هر دو طرف مذاکره این ادعا را دارند. نکته دیگر اینکه بر خلاف تصور عمومی، انعقاد این توافق نامه، نه محصول مستقیم روی کار آمدن حسن روحانی بلکه ناشی از تغییر سیاست کلی نظام (یعنی شخص رهبر به عنوان تصمیم گیر نهایی و فصل الخطاب) به جهت تاثیرگذاری تحریمها بوده است که حتی به قدرت رسیدن دولت تدبیر و امید نیز در این چارچوب قابل فهم می باشد. شاید بتوان با نگاهی حقوق بشر محور، توافق حاصله در این سه دور از مذاکرات و نتایج احتمالی آن را به "خوب، بد و زشت" طبقه بندی و تحلیل نمود:

خوب
با بهره مندی از پتانسیلهای سیاست خارجی در یک ساختار دموکراتیک از قبیل سیاست حسن همجواری، هم افزایی، گفتگو، دیپلماسی و مذاکره همواره می توان برای مشکلات، ناسازگاری ها و اختلافات داخلی و خارجی راه حلی مسالمت آمیز پیدا کرد و نظامی گری همیشه آخرین و اجتناب پذیرترین گزینه ای است که می توان به آن متوسل شد. از این منظر، هر گونه مذاکره و حصول توافق بین ایران و جامعه جهانی اقدامی مثبت و گامی به پیش تلقی می شود. نفس اینکه بعد از 35 سال، دولتمردان جمهوری اسلامی با شیطان بزرگ و دشمن شماره یک خود بطور آشکار دیدار و مذاکره می کنند گامی به پیش است. اینکه پس از گذشت 10 سال از سیاست مخفی کاری، "مذاکره فقط برای مذاکره" و وقت کشی، اکنون گرفتاری های اقتصادی ناشی از پیامدهای تحریمها علی خامنه ای را به مرحله ای رسانده که حاضر به «نرمشی قهرمانانه» در مقابل دشمن آشتی ناپذیر خود نموده می تواند پدیده ای میمون و مبارک تلقی شود. بطور ملموستر، از آنجایی که توافق ژنو هرچند بطور موقت، راه را بر تحریم و فشار بیشتر بر اقتصاد کشور مسدود نموده، خطر رویاروی نظامی و بویژه حمله احتمالی اسرائیل را در حد چشم گیری از بین برده و مهمتر از همه، تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا را به عنوان یکی از ارکان ثابت سیاست خارجی جمهوری اسلامی، برای همیشه در هم شکسته است، شایان توجه و گامی مثبت است. چرا که همین شیطان بزرگ تا یک سال پیش به عنوان دشمن اصلی و علت العلل تمام مشکلات در کشور تلقی می شد و مذاکره با آن غیرممکن می نمود بطوریکه حتی دیپلماتهای ایرانی از مبادله یک «لبخند» با همتایان آمریکاییشان که دارای «دستهای چدنی در زیر دستکش مخملی» بودند منع شده بودند. در هر صورت، با آغاز تاثیرگذاری تحریمهای اعمالی غرب، کشتیبان را سیاستی دگر آمد و اکنون، اوامر و منویات ولی امر مسلمین جهان! بر این قرار گرفته است که دو رئیس جمهور حقوق دان (روحانی  هم همچون اوباما خود را یک حقوق دان می داند) راه مذاکره و گفتگو را در پیش بگیرند که فی نفسه اقدام پسندیده ای است.

بد
در کنار سکوت و چشم پوشی از موضوع حقوق بشر و اعدامهای دسته جمعی که در ماههای اخیر شاهد آن هستیم، مشکل عمده توافقنامه ژنو در این است که حاکمیت جمهوری اسلامی پس 10 سال تحمیل هزینه های سنگین بر دوش شهروندان خود، دست به انعقاد دیرهنگام  توافقنامه ای زده است که دستاوردهای ایران در آن بسیار اندک بوده و نسبت به امتیازاتی که طرف غربی حدود یک دهه پیش در سال 2003 آماده بود به تهران واگزار کند این توافق یک شکست اساسی برای دستگاه دیپلماسی ما و طراح اصلی آن (علی خامنه ای) می باشد. یعنی در این توافق، طرف غربی برای عدم تصویب تحریمهای جدید و تخفیف بار تحریم های موجود بطور موقت و مشروط موافقت نموده است. در حالیکه در آن زمان تحریم عمده ای وجود نداشت و ایران در مقابل وادهی و چشم پوشی از برنامه هسته ای جاه طلبانه و توجیه ناپذیر خود، امتیازات و مشوقهای بیشتری دریافت می کرد. برخلاف ادعای طرفداران این توافقنامه با منطق «جلوی ضرر را هروقت بگيريد منفعت است» ده سال اشتباه پرهزینه و سیاستهای ویرانگر علی خامنه ای موضوعی است که مدافعان نرمش قهرمانامه و حامیان مماشات و سیاستهای داهیانه رهبر! باید تشریح کننده آن باشند و می باید توضیح داده شود این جشن و سروری که جمهوری اسلامی با همراهی بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون خارج نشین به راه انداخته اند چه مبنای واقعی دارد. نباید فراموش کرد این تاثیرات کمرشکن تحریمها بود که خامنه ای را به تجدید نظر و نرمش قهرمانانه واداشت تا برای وادادگی و امتیاز دهی در برنامه هسته ای به دولت تدبیر و امید حسن روحانی "اختیار تام" بدهد و در این چارچوب، جواد ظریف از کارگزاران مورد وثوق و سینه چاک رهبر برای محقق کردن این نرمش قهرمانامه انتخاب گردید (افرادی که به دنبال ادله هستند بطور مثال می توانند به سخنرانی سینه چاکانه ظریف در مجلس شورای اسلامی در ابراز ارادت چندین باره به مقتدایش امام خامنه ای مراجعه کنند.) و لذا تشبیه او و روحانی به امیرکبیر و دیگرانی که تا دیروز حتی "مُسلِم" بودنشان هم محرز نشده بود (خمینی بارها در مسلمان بودن محمد مصدق تشکیک کرده بود) و مقایسه توافق ژنو با ملی شدن صنعت نفت، بی شرمانه، مضحک و مغایر با حقیقت می باشد. بنابراین، اگر بر فرض مثال، شق القمری هم در این مذاکرات رخ داده باشد انصاف حکم می کند که تحسین و تکریم ها و به به و چه چه گفتنها به سوی مقام شامخ ولی امر مسلمین جهان! روانه شود که با تدبیر داهیانه و نرمش قهرمانانه! خود توانست کارگزار کارکشته و و دیپلمات باتجربه اش را برای معانقه و مصافحه با شیطان بزرگ به کارزار دیپلماتیک بفرستد.

زشت
زشت ترین جنبه و پیامد مذاکرات ژنو، به حاشیه رانده شدن هر چه بیشتر مباحث حقوق بشری، جامعه مدنی و مساله زندانیان سیاسی و اعدامیان بود. در سطح بین المللی به دلیل امیدواری نسبت به حل مساله هسته ای ایران در دولت روحانی، موضوع حقوق بشر مورد اغماض قدرتهای جهانی قرار گرفته و از دستور کار فوری آنها خارج شده است. در عرصه سیاست داخلی هم بطور مشخص، کریه ترین صحنه ای که در روزهای بعد از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید روحانی شاهد هستیم بی توجهی دولت جدید به اصول بنیادین حقوق بشر و تلاش جهت خاموش کردن صداهای مخالف و معترض به نقض گسترده حقوق بشر در کشور می باشد بطوریکه اصلاح طلبان درون حکومتی و اپوزیسیون مماشات پیشه خارج نشین با مستمسک قرار دادن مذاکرات در حال جریان بین ایران و قدرتهای جهانی و اغراق نمایی در مورد مخاطرات شکست مذاکرات و همچنین توانمندی دستگاه دیپلماسی کشور و دستاوردها و تغییرات احتمالی در حال وقوع، نهایت تلاش خود را بکار بسته اند تا هرگونه صدای اعتراضی به اعدامهای گسترده و دسته جمعی اخیر در کشور را (نمونه های بلوچستان، کردستان و زندان قزل حصار کرج) خفه کنند تا به زعم خود در این مقطع حساس! (که مانند دیگر مقاطع حساس ادعایی، پایانی بر آن متصور نیست) مانع از وارد آمدن هرگونه خدشه و فشار به دولت روحانی شوند. در حالی تعریف و تمجیدها و بت سازی ها از دولت روحانی و دستگاه دیپلماسی اش گوش فلک را کر نموده است که این دولت به اصطلاح تدبیرمند، گزارش احمد شهید در مورد نقض فاحش حقوق بشر در ایران و از جمله در مورد اعدام‌ها را (که با روی کار آمدن دولت جدید به رقم بی سابقه 400 نفر رسیده است) غیرواقعی و مغرضانه می‌خواند و خانم سخنگوی وزارت خارجه اش اصولا این گزارش را به "رسمیت" نمی شناسد (یادآور "کاغذپاره" خطاب کردن قطع نامه های شورای امنیت توسط احمدینژاد) و آقای ظریف در واکنش به روند فزاینده اعدامها در کشور -- که تداعی کننده کشتارهای دهه شصت و دوران طلایی امام خمینی! می باشد -- با بی شرمی اعلام می کند هیچ کس در ایران به دلایل سیاسی اعدام نشده است. (یادآور انکار وجود همجنسگرایان در ایران توسط احمدینژاد در دانشگاه کلمبیا و ادعای خمینی مبنی بر اینکه در جمهوری اسلامی حتی کمونیستها نیز در فعالیتهای خود آزاد خواهند بود.) در این بین ساده لوحانه ترین تحلیلی که می توان ارائه داد ترسیم چهره ای مستقل و میانه رو از روحانی و بویژه وزیر خارجه اش جواد ظریف می باشد که در نزاع قدرت بین افراطیون و میانه روها در حال به چالش کشیدن تمامیت خواهی و خودکامگی افراطیون به سرگردگی خامنه ای، مصباح، جلیلی، احمد خاتمی، علم الهدی و غیره است.

روحانی، گورباچف جمهوری اسلامی؟
بسیاری از جوگرفتگان، خوشبینان و زودباوران سیاسی بر این باور هستند که حسن روحانی به عنوان چهره ای میانه رو، منجی و اصلاح گر، با ایجاد تغییرات گسترده و بنیادین، همان نقشی را برعهده خواهد گرفت که میخائیل گورباچف در شوروی سابق ایفا نمود. با این وجود، در یک نگاه مبتنی بر واقع گرایی، باید گفت حسن روحانی، گورباچف جمهوری اسلامی نیست همچنانکه محمد خاتمی هم نبود. روحانی دارای پیشینه اطلاعاتی و امنیتی بوده و در کابینه اش افرادی حضور دارند که در کشتار زندانیان سیاسی و قلع و قمع مخالفان داخلی و اقدامات تروریستی در خارج از کشور دست داشته اند. زمانی که فرد جنایتکاری مانند مصطفی پورمحمدی در راس وزارتخانه حساسی چون وزارت دادگستری قرار می گیرد چگونه می توان انتظار فرج و گشایش از چنین دولتی داشت؟ برخلاف ادعای برخی جریانات سیاسی عمدتا اصلاح طلب، روحانی و کابینه اش نمی توانند رودرروی خامنه ای قرار گرفته و چالشی برای سیاستهای تندروانه وی ایجاد کنند. نمی توان روحانی را یک رهبر اصلاحی نامید که با ایجاد تغییرات اساسی، موجبات تزلزل و یا تحولات بنیادین در سیاستهای جمهوری اسلامی را فراهم آورد. وی در بهترین حالت می تواند به یوری آندروپوف، سَلفِ میخائیل گورباچف تشبیه شود. آندروپوف از روسای جمهور میانه رو ولی طرفدار سرسخت استمرار سیاست مشت آهنین در کشور شوراها بود و پیش از ارتقا به مسند ریاست جمهوری، ریاست پلیس مخفی شوری سابق را برعهده داشت. حسن روحانی هم در دهه هفتاد شمسی از نیروهای امنیتی- اطلاعاتی مورد وثوق و محرم اسرار علی خامنه ای، مذاکره کننده ارشد هسته ای و رئیس شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی بود که بیشترین سهم را در مخفی کاری، فریب و گمراه کردن جامعه بین المللی در مورد برنامه هسته ای ایران برعهده داشت.

امید است حال که روند مذاکرات با سلام و صلوات و جشن و پایکوبی در حال رسیدن به سرمنزل مقصود است وقت آن رسیده باشد که تمامی کنشگران سیاسی باورمند به دموکراسی و آزادی، یکصدا به روند فزاینده اعدام، کشتار دسته جمعی، خشونت علیه فعالان قومی، زنان و اقلیتها و بطور کلی به فضای تشدید شده سرکوب در کشور یک «نه» بزرگ بگویند و به میزان اندکی هم که شده در این زمینه به دولت روحانی انتقاد و فشار وارد نمایند.  امتیاز دهی در خارج و توافق هسته ای با غرب، نباید به بهای افزایش اعدامها و تشدید سرکوب در داخل صورت گیرد. در این راستا، سکوت و بعضا رضایت ضمنی و کلا مواجهه غیرخردمندانه برخی از احزاب سیاسی درون حکومتی عمدتا اصلاح طلب و اپوزیسیون خارج نشین با اعدام های گسترده اخیر مایه شرمساری و نگرانی عمیق است.