14 September, 2014

جنبش استقلال خواهی در اسکاتلند و تاثيرات آن بر ايران، احمد هاشمی

جنبش استقلال خواهی در اسکاتلند و تاثيرات آن بر ايران، احمد هاشمی

منبع: گویا و تریبون
احمد هاشمی
بر خلاف اين باور رايج که دموکراسی و تقسيم قدرت، تضمين کننده يکپارچگی در کشورهای چندپاره است؛ در نمونه اسکاتلند شاهد هستيم موضوع کشورهای چندمليتی دارای پيچيدگی بيشتری بوده و صرف توسعه اقتصادی و سياسی، ضرورتا نمی تواند برای حل اين معادله چندوجهی کارساز و چاره ساز باشد 

پنج شنبه اين هفته، مردم اسکاتلند به پای صندوق های رای می روند تا در همه پرسی استقلال از بريتانيا شرکت کنند. از آنجايی که دو کشور ايران و بريتانيا دست کم در چندپاره بودن، دارای اشتراک هستند و تحولات بريتانيا از ديرباز بر سياست و جامعه ايران تاثيرگذار بوده است، موضوع همه پرسی برای استقلال اسکاتلند از بريتانيا هم می تواند حامل پيام ها و پيامدهای قابل توجهی برای ايران باشد.
در نظرسنجی ها نسبت به طرح همه پرسی برای استقلال، تعداد مخالفان و موافقان شانه به شانه هم پيش می رود و در حالی که آلکس سالموند، سروزير کشور اسکاتلند، شهر به شهر در حال سفر و تشريح ضرورت و مزايای تشکيل يک اسکاتلند مستقل است، مقامات دولت مرکزی ائتلافی به رهبری ديويد کامرون، نخست وزير بريتانيا در ديدار با مردم اسکاتلند، مصرانه از آنها خواسته اند تا "خانواده ملت های تشکيل دهنده پادشاهی متحد بريتانيای کبير" را متلاشی نکنند و در همه پرسی به استقلال "نه" بگويند. دولت مرکزی بريتانيا همچنين وعده اعطای اختيارات و آزادی های بيشتر به دولت اسکاتلند را داده و بطور نمادين پرچم اسکاتلند را بر فراز ساختمان های دولتی برافراشته است.
پيامدهای همه پرسی اسکاتلند
حتی در صورتيکه همه پرسی جدايی اسکاتلند از بريتانيا رای نياورد، صرف برگزاری اين همه پرسی دارای پيامدها و تاثيرات زيادی بر جامعه چندقومی و چندزبانی ايران خواهد بود که در اينجا به برخی از آنها اشاره می شود:
جدايی خواهی به مثابه حرکتی هويت محور
در ايران، باور عمومی بر اين است که وجود سياست های تبعيض آميز، مشکلات اقتصادی و فقدان آزادی های سياسی و مدنی، دليل اصلی گرايشات مرکزگريز در بين اقوام است ولی تجربه اسکاتلند نشان می دهد تبعيض و استبداد، عامل اساسی جدايی خواهی نيست و شرايط استبدادزده کنونی در ايران صرفا باعث شعله ورتر شدن آتش جدايی طلبی شده است و نه عامل ايجاد آن.
در جنبش های استقلال طلبی در اسکاتلند، کِبِک کانادا، باسک و کاتالونيا در اسپانيا و فلاندرهای بلژيک در اغلب موارد شاهد هستيم گروه های قومی/ ملی جدايی طلب در وضعيت اقتصادی و سياسی بهتری نسبت به ديگر بخش های کشور قرار دارند ولی آرمان و آرزوی داشتن هويت، ارتش، پرچم، سرود ملی و سرزمين مستقل و متمايز، آنها را به سمت استقلال طلبی سوق داده است.
در نمونه اسکاتلند هم، مساله بيش از هر چيزی، رنگ و بوی هويتی دارد و تاکيد بر هويت اسکاتلندی و تقويت آن، انگيزه اصلی رفراندوم اخير است. پيشينه متفاوت، فرهنگ سلتيک و غيرآنگلوساکسونی اسکاتلند که خود را در قالب نمودهای بيرونی از قبيل موسيقی متمايز، لباس سنتی بويژه دامن مردانه، و زبان و لهجه متفاوت، نشان می دهد، عناصر هويتی هستند که اسکاتلند را به سوی استقلال ترغيب کرده است.
جرم زدايی از استقلال خواهی
فارغ از اينکه طرح استقلال اسکاتلند در همه پرسی پيش رو رای بياورد يا نه، يکی از تاثيرات تئوريک آن در ايران، جرم زدايی از مفهوم "جدايی طلبی" است.
در ادبيات سياسی دولتمردان و نخبگان و حتی در سطح توده ها و افکار عمومی، هر گونه مطالبه و حرکتی برای تمرکززدايی و خودگردانی محلی در مناطقی که اقليت های قومی و زبانی دارای اکثريت هستند همسنگ با خيانت و مغاير با ميهن دوستی تلقی می شود و کوشندگان قومی/ملی که برای تحقق مطالبات فرهنگی و زبانی و خودگردانی اداری و سياسی تلاش می کنند به گناه نابخشودنی خيانت به کشور و تجزيه طلبی متهم می شوند.
بی ترديد، وجود حرکت های استقلال طلبانه در کشورهايی از قبيل اسکاتلند می تواند در عادی سازی و جرم زدايی از مفاهيمی مانند چندپارگی، تمرکززدايی، فدراليسم، چندفرهنگی گری، چندزبانگی و جدايی خواهی و استقلال طلبی در ايران، نقش عمده ای ايفا کند.
ارجحيت انسان بر خاک و خون
طبيعتا حفظ تماميت ارضی، اولويت اصلی تمامی کشورها محسوب می شود ولی آنچه در اسکاتلند جريان دارد نشان دهنده اين واقعيت است که انسان ها و حقوق و مطالبات آنها می تواند بر هر چيزی از جمله تماميت ارضی، ارجحيت داشته باشد.
با اين وجود، در جامعه ايران شاهد عقايد و تعابيری هستيم که بر برتری خاک و خون و نژاد و سرزمين در مقابل بشر و حقوق و آزادی های بشر دلالت دارد. بطور مثال گفته می شود: "اگر قرار باشد ايران تجزيه شود حمام خون راه خواهيم انداخت."
در بريتانيا اما، سخنی از حمام خون، کشتار به اصطلاح تجزيه طلبان و نکوهش به اصطلاح خائنان و وطن فروشان نيست و سياست مداران اين کشور با ديدارها و سخنان خود در تلاش هستند در صورت امکان، نظر مردم اسکاتلند را تغيير دهند.
در اين داستان، اسکاتلند تنها نيست و در جهان آزاد، مواردی از قبيل کبک کانادا و باسک ها و کاتالان ها در اسپانيا و چک ها و اسلوواک ها نمونه هايی از ترجيح دادن انسان و حقوق و آزادی های او نسبت به خاک و خون و سرزمين و نژاد می باشد.
دموکراسی هميشه تضمين کننده يکپارچگی نيست
در جامعه ايران هميشه گفته می شود مشکل اقليت ها و غيرفارسی زبانان همان مشکل اکثريت مردم ايران است و اين مشکل چيزی نيست جز سرکوب و استبداد و فقدان آزادی، دموکراسی و جامعه مدنی قدرتمند.
نتيجه منطقی چنين گزاره ای اين است که با گذار به دموکراسی در ايران، مشکلات اقوام/ملل و اقليت ها هم بطور خودکار برطرف خواهد شد. با اين وجود، تقويت جنبش های استقلال خواهی در کشورهای دموکراتيک، ناکامل بودن اين گزاره را اثبات می کند زيرا بطور مثال کشور بلژيک، به عنوان مرکز نهادهای اروپايی و پايتختش بروکسل به عنوان قلب اتحاديه اروپا، لقب "بی دولت ترين کشور جهان" را با خود يدک می کشد.
دو ملت تشکيل دهنده اين کشور يعنی فلاندرها و فرانسوی زبان ها در انتخابات سال ۲۰۱۰ نتوانستند برای تقسيم قدرت به توافق برسند و از آنجايی که هيچ يک از احزاب وابسته به اين دو ملت، اکثريت را در پارلمان نداشتند، بلژيک برای نزديک به سه ماه، بدون دولت باقی ماند که اگر چنين وضعيتی در جايی ديگر رخ می داد می توانست زمينه ساز هرج و مرج و يک جنگ داخلی تمام عيار شود.
همچنين در مورد چکسلواکی، به عنوان دموکراتيک ترين کشور بلوک شرق سابق، تنها کمکی که دموکراسی به چک ها و اسلواک ها کرد اين بود که آنها تصميم گرفتند بدون اينکه خونی از بينی کسی ريخته شود راه خود را از هم جدا کنند.
بنابراين، بر خلاف اين باور رايج که دموکراسی و تقسيم قدرت، تضمين کننده يکپارچگی در کشورهای چندپاره است؛ در نمونه اسکاتلند شاهد هستيم موضوع کشورهای چندمليتی دارای پيچيدگی بيشتری بوده و صرف توسعه اقتصادی و سياسی، ضرورتا نمی تواند برای حل اين معادله چندوجهی کارساز و چاره ساز باشد.
احمد هاشمی، کارمند سابق وزارت خارجه
وبلاگ نويسنده:
http://ahmaddhashemi.blogspot.com