16 December, 2013

کاربست تجربه آفریقای جنوبی برای اقلیتهای ایران

محل انتشار: گویا و تریبون
احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت خارجه

پس از درگذشت رهبر انقلاب ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، القاب و عناوین متعددی تزئین بخش نامش گردید. برخی نلسون ماندلا را رهبر آزادیبخش، برخی دیگر هم وی را الگوی مقاومت مدنی خشونت پرهیز و نماد صلح و صلح طلبی نامیدند. با این وجود اما او بیشتر از اینکه نماد صلح و خشونت پرهیزی باشد، نماد مبارزه است مبارزه بر ضد تبعیض، برتری جویی و نژادپرستی. چرا که او بنابر اقتضای مبارزه با آپارتاید خشن و بی رحم، هنگامی که روشهای مسالمت آمیز و مدنی را ناکافی و ناکارآمد دید از سال 1961 با تاسیس شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا تحت عنوان Umkhonto we Sizwe فاز نظامی و مسلحانه را هم به روش های مبارزاتی خود افزود. بنابراین، بیش از اینکه بتوان این عضو قبیله «مادیبا» را مرد صلح خواند او مرد مبارزه است؛ مبارزه برای صلحی عادلانه، مبارزه برای آرمانی بزرگ، برای برابری و حقوق بنیادین بشر. ماندلا با صلح اجباری، تحمیلی، نژادپرستانه و نابرابر مخالف بود. او مرد صلح و سازش و مصالحه به هر قیمتی نبود و جالب است که این قسمت از زندگی اش کمتر برجسته می شود. شاید با نگاهی عینی و غیرجانبدارانه به زندگی وی و با مقایسه وضعیت آپارتاید با ایران امروز بتوان از آن آموخت. بطور قطع و یقین، نمی توان ایران امروز را با دوره آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه نمود. چرا که وضعیت دوران سیاه آپارتاید از قبیل نژادپرستی در قالب جداسازی و تمییز نژادی (segregation) در محوطه های ویژه سفیدپوستان (white persons only) هیچگاه در ایران وجود نداشته و ندارد. با این وجود، رویه ها و رویکردهای آپارتاید گونه ای در ایران وجود دارد که این رویکردها در یک جامعه عاری از شائبه برتری نژادی، خطوط قرمز محسوب می شوند. بطور مثال، بر طبق قانون اساسی کشور، غیرمسلمانان و حتی مسلمانان غیر شیعه دوازده امامی نمی توانند پستهای اجرایی کلانی احراز کنند. همچنین بنابر قوانین موضوعه کشور، اهل سنت، دراویش، بهائیان و خداناباوران مورد تبعیض گسترده واقع شده و از حق و حقوق انسانی و اولیه خود از قبیل حق کار و تحصیل محروم می شوند. حتی در بسیاری از موارد احوال شخصیه اینان (ازدواج، طلاق، مرگ، میراث، حضانت و...) مختل و مورد دست اندازی قرار می گیرد. در مقابل، بسیاری از منابع قدرت و ثروت کشور در انحصار روحانیون شیعه است. با این همه، بدور از انصاف خواهد بود اگر این وضعیت شبه آپارتایدگونه را به آپارتاید آفریقای جنوبی تشبیه کرد و رابطه «این همانی» بین این دو برقرار کرد.


نگاه تقلیل گرایانه به موضوع اقلیتها
میراث ماندلا آزادی را فقط برای اکثریت سیاهان به ارمغان نیاورد بلکه آن را برای دیگر اقلیتها از قبیل هندی تباران و مردمان سفیدپوست اروپایی تبار نیز تضمین کرد. امروزه یکی از مشکلاتی که دست به گریبان جامعه ما می باشد نادیده گرفتن موجودیت اقلیتهاست. چرا که تاکید بر یکپارچه بودن ایران توسط حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی و همچنین بخش عمده نخبگان مرکزگرا، خود مصداق انکار و عدم پذیرش باشندگان دیگر و تلاش برای از خود بیگانه سازی (alienation) و یکسان سازی (assimilation) اقلیتها با گروه اکثریت می باشد زیرا واقعیت این است که ایران همانند آلمان، ایتالیا، ژاپن و کره، کشوری یکپارچه به مفهوم تک ملیتی، تک فرهنگی و تک زبانی نیست که فقط درصد اندکی جمعیت میهمان و مهاجر خارجی در آن سکونت داشته باشند بلکه ایران، همچون نمونه های پاکستان، افغانستان، عراق، سوئیس، اسپانیا و کانادا کشوری چند پاره است که در آن گروههای قومی- ملی، فرهنگی، زبانی و مذهبی مختلفی زندگی می کنند. معمولا قلب واقعیت و شیطنتی که صورت می گیرد این است که اقلیتها را به یهودیان، ارامنه و زرتشتیان محدود نموده و از اقلیتهای پرشمار مانند ترکها، کردها، بلوچها و عرب ها سخنی به میان نمی آید. با تاسی از روش نلسون ماندلا در ایجاد راهکاری کارآمد به منظور تضمین آزادی های اساسی برای همه شهروندان آفریقایی، هندی و اروپایی تبار، جامعه کوشندگان سیاسی و حقوق بشری در ایران نیز نیازمند آن است تا از ساده انگاری تعمدانه و تقلیل و محدود کردن اقلیت های قومی و زبانی به اقلیت های دینی (غیرمسلمانان) کم تعداد -- که عملا کمتر از دو درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند--  احتراز نماید و به اصل مساله بپردازد.

اعمال معیارهای دوگانه در گفتمان حقوق بشر
با وجود اینکه همگان قائل به اصل برابری شهروندان در جایگاه قانون می باشند ولی درعمل، پوشش موارد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی بطور یکسان صورت نمی گیرد زیرا برخی برابرترند و می باید از نوعی از مصونیت و یا حداقل تخفیف در پیگرد و شکنجه و یا پوشش خبری بهتر برخوردار باشند. بطور مثال در حالیکه بدلیل کبودی دست دختر میرحسین موسوی و یا سرما خوردگی و بیماری خانم نسرین ستوده در زندان اوین، بخش عمده اپوزیسیون اقدامات گسترده ای از قبیل راه اندازی کمپین و کارزار، امضای طومار و بیانیه، اعتصاب غذا، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی به عمل می آورند ولی همین اپوزیسیون، در مقابل اعدامهای گسترده اقلیتهای بلوچ، کرد و عرب و دستگیری و زندانهای طولانی مدت آذربایجانی ها چشم های خود را بسته و یا سرگرم مخالفت با پوشش اخبار مربوط به زندانیان و اعدامیهای مربوط به اقلیتها می شوند. بطور مثال اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بطور بی سابقه ای، بی بی سی فارسی را به دلیل پوشش خبر مربوط به دستگیری اعضای گروه "یئنی گاموح" مورد شماتت و اعتراض قرار دادند. به نظر می رسد بیماری های اجتماعی از قبیل اقلیت هراسی  (minority-phobia)قومیت هراسی (ethnophobia) و ترس واهی از الحاق گرایی (irredentism) بویژه در مورد کردها و ترکها و تجزیه کشور، از دلایل اصلی اعمال معیارهای دوگانه در گفتمان حقوق بشر و سکوت محافل حقوق بشری و سیاسی ایرانی در برابر اعدام گسترده و اخیرا دسته جمعی زندانیان کرد، بلوچ و عرب می باشد. این هراس تا جایی پیش می رود که دستگیری و اعدام فعالان سیاسی و حقوق بشری اقلیتها، مورد تایید و تقدیس قرار می گیرد. در سطح دولتی نیز این هراس باعث نگاه امنیتی به استان های اقلیت نشین گردیده بطوریکه یک شهروند کرد، بلوچ، عرب و یا سنی مذهب نمی تواند از زندگی شرافتمندانه ای در ایران برخوردار باشد و در سطح کشوری نیز، پست اجرایی و مدیریتی کلانی برعهده بگیرد. در سطح نخبگان نیز، افرادی که در فعالیتهای مطبوعاتی و حقوق بشری خود به موضوع حقوق اقلیتها نیز می پردازند مورد هجمه، اتهام زنی و حتی کمپینهای هتاکانه قرار می گیرند.

ارجحیت خاک و خون بر دغدغه های حقوق بشری
نلسون ماندلا در مبارزه رهایی بخش خود، بر تامین حقوق و آزادی های مدنی شهروندان کشورش متمرکز بود. در ایران اما، برخلاف شعارهایی که ممکن است سرداده شود، تامین حقوق بنیادین و اولیه شهروندان کشور دارای اولویت نیست. حقوق جهانشمول بشر و بویژه در ارتباط با حقوق اقلیتها، توسط بخش عمده کنشگران سیاسی و حقوق بشری ایرانی چه در قالب اپوزیسیون داخلی و چه از نوع خارج نشین آن، یک مشغولیت و دغدغه جدی محسوب نمی شود. برخی جریانات سیاسی و حتی حقوق بشری، آشکارا اعلام می کنند که حقوق انسانی شهروندان را تا جایی قبول دارند که این حقوق در راستای خدمت به منافع فردی، گروهی و ملی آنها باشد. در این نگاه، تامین حقوق انسانی شهروندان با ملاحظات فراوان امنیتی همراه است و بنابراین، برداشتن محدودیتها و رفع ترتیبات ظالمانه از قبیل ممنوعیت تحصیل به زبان مادری، به عنوان یک موهبت غیرضروی و زیان آور به شمار می آید. با این نگاه است که نگرانی از اقلیتها همیشه تنها موضوعی می شود که جناح های مختلف می توانند هرگونه اختلاف خود را کنار گذاشته (مثال بیانه بر علیه دو حزب کردستانی) در پشت این تهدید خیالی -- خطر تجزیه و تجزیه طلبی -- متحد شوند. در نگاه مبتنی بر ارجحیت خاک و خون و نژاد دیگر فرصتی برای نگرانی از اعدامها باقی نمی ماند بطوریکه حتی برخی از روشنفکران و کنشگران عرصه سیاسی و اجتماعی بطور ضمنی و بعضا آشکار از اعدام، شکنجه و آزار و اذیت فعالان حقوق بشری و سیاسی اقلیتها حمایت به عمل می آورند. در این نگاه است که توهمی به نام «تجزیه طلبی» همچون شمشیر داموکلس بر روی اقلیتها سنگینی می کند تا آنها نتوانند مطالبات اولیه خود را داشته باشند و در حالیکه مثلا ترکهای آذربایجانی به عنوان بزرگترین اقلیت قومی- ملی در ایران از حق اولیه تحصیل به زبان مادری محروم هستند سخن از خطر تجزیه کشور می رود بدون اینکه به این واقعیت توجه شود که به لحاظ فنی و عملی چنین امکانی وجود ندارد زیرا تهران بزرگترین شهر ترک نشین ایران بوده و در مقایسه با تبریز، ترکهای بیشتری در کلانشهر تهران ساکن هستند.

تحریمهای خارجی و ماندلا
زمینه دیگری که می توان از تجربه و رویکرد نلسون ماندلا آموخت نوع تعامل وی با تحریمهای خارجی بود. در حالیکه نلسون ماندلا برای برانداختن یک ساختار ناعادلانه تلاش می کرد بطور همزمان و قاطعانه از سیاست فشار و تحریمهای خارجی کمرشکن نیز حمایت می کرد. مبارزه مساوات طلبانه در داخل در سایه تحریمهای خارجی و حمایت نیروهای جهانی توانست به موفقیت نایل آید. اپوزیسیون ایرانی اما، با در پیش گرفتن مشی مماشات، سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ زدن» و عدم قاطعیت در مبارزه با استبداد حاکم بر تهران، بخش عمده انرژی و توان خود را صرف راه اندازی کارزارهای ضد تحریم، ضد جنگ و ... نموده و با فریاد برآوردن و همصدا شدن با نظام جمهوری اسلامی در ظالمانه بودن تحریمها و لزوم رفع آن، با فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق بشر مخالفت می کنند.

در یکصد ساله اخیر، نفرت، تصفیه حسابهای خونین و انتقام جویی، یک عنصر همواره ثابت در تمامی تغییر رژیم ها در ایران بوده است: در دوره آریامهری پهلوی، اعضای مجاهدین خلق، حزب توده و دیگر گروههای دست چپی به همراه اسلام گراها و اقلیتهای قومی- ملی مورد سرکوب خونبار واقع شدند. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، باز گروههای چپگرا و اقلیتهای قومی- ملی و البته وابستگان و طرفداران خاندان پهلوی و نهاد سلطنت قلع وقمع شدند. اکنون نیز برای دوران پسا جمهوری اسلامی هیچ افق روشنی وجود ندارد چرا که بویژه اقلیتهای قومی- ملی نگران رفتاری خصمانه تر در آینده بوده و از انگیزه کافی برای وارد شدن به کارزار اپوزیسیون مرکزگرا برای مبارزه با جمهوری اسلامی برخوردار نیستند. از این رو امروز، جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد از تجربه آفریقای جنوبی، مبارزه، مقاومت، رواداری و در عین حال عفو و گذشت را بیاموزد.

لینک مقاله: http://ahmaddhashemi.blogspot.com/2013/12/IranianMinoritiesAndMandela.html

04 December, 2013

توافق هسته ای ژنو از نگاه همسایه غربی، ترکیه


احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت امور خارجه                                                                                                                                                                                                                                                                  

سیاستهای غلط و ماجراجویانه رژیم جمهوری اسلامی که از روز اول تاسیس آن بر دشمنی و دشمن تراشی و خردگریزی مبتنی بوده موجب گردیده که کشورهای منطقه با ترسیم هیولایی خطرناک از موجودی بنام ایران، به شکل راحتتری به پیگیری منافع و سیاستهای خود بویژه در بده بستان های دیپلماتیک، و مطالبه و مواجهه با غرب و امریکا بپردازند. شاید از منظر سیاست حسن همجواری، بتوان این رویکرد کشورهای همسایه را زیر سوال برد ولی در این بین آنچه غیر طبیعی می نماید سیاستهای جمهوری اسلامی است زیرا همانطور که هانس مورگنتا از خداوندگاران اندیشه سیاسی مطرح می کند «منافع ملی کشورها چراغ راهنمای سیاست خارجی آنهاست» و این سیاست خارجی فاجعه بار جمهوری اسلامی بود که باعث شد هر یک از کشورهای همسایه، از آن نمدی برای کلاه خود ببافد و در این بین اسرائیل، ترکیه و کشورهای عربی بیشترین سود را متوجه منافع استراتژیک خود نمودند. این همسایگان سیاست خارجی کلان خود را بر روی دشمنی ایران و غرب مبتنی نمودند که پس از سالها این رویکرد به سیاست خارجی ثابت و تغییرناپذیر آنان بدل شد و از همین روی، هرگاه سخن از نزدیکی ایران و غرب به میان می آید این کشورها سراسیمه و نگران می شوند. در جریان مذاکرات ژنو و نزدیکی اخیر و دیدارهای دوجانبه مقامات ایرانی و امریکایی، ترکها کمترین نگرانی را نسبت به اسرائیل و کشورهای عربی داشته و حتی دولتمردان آنکارا آشکارا از آن حمایت کرده اند. با این وجود، برخی از محافل ترک نیز نگرانی های خود را از این نزدیکی مطرح کرده اند که ذیلا و اختصارا به آنها می پردازم:


پراگماتیسم اقتصادی

ترکیه به درپیش گرفتن سیاستی واقع گرایانه، عملگرایانه و حتی فرصت طلبانه شهرت دارد و از این رو، بخش اقتصادی این کشور، بیشترین استقبال را از روند کاهش و رقیق تر شدن تحریمها داشته است. بطور مثال ظفر چاغلایان، وزیر اقتصاد این کشور با استقبال از روند تدریجی رفع تحریمها گفته: "در جبران 9 ماه زیانی که ترکیه از بابت تحریمها داشته روند تجارت با ایران سرعت خواهد گرفت." تانر ییلدیز، وزیر انرژی و منابع طبیعی این کشور هم با موضع گیری مشابهی اعلام کرده: "نمی توانیم نسبت به تحولات ایران که یکی از سه منابع عمده گاز طبیعی جهان را داراست بی اعتنا باشیم و در صدد هستیم در آینده آن را به اروپا صادر کنیم."
با تلطیف فضای تحریمها نشست تجار ایرانی و ترک نیز قرار است در 11 دسامبر سال جاری در استانبول برگزار و موضوع تجارت مرزی نیز ازسرگرفته شود. روزنامه زمان با تیتر «عصر "طلایی" با ایران آغاز می شود» نوشته بعد از برقراری ناعادلانه تحریمها، ترکیه از تجارت طلا و فلزات گرانبها با ایران محروم شد. روزنامه اولکه هابر با تیتر"ایرانیان به کاپالی چارشی سرازیر شدند" نوشته که در حجم مبادلات در کاپالی چارشی (بازار اصلی استانبول) افزایش قابل توجهی دیده می شود بطوریکه صنعت توریسم ترکیه از زمان آغاز مذاکرات هسته ای، شاهد  حضور مجدد و افزایش 30 درصدی گردشگران ایرانی بوده است.

یوست لگندیک، نویسنده هلندی تبار روزنامه پرتیراژ زمان در مقاله ای تحت عنوان "ترکیه پس از توافق هسته ای ایران" می نویسد: توافق پنج کشور عضو دائم شورای امنیت بعلاوه آلمان، تاثیر مثبتی بر بازار بورس ترکیه گذاشته و قیمت سوخت و بنزین در ترکیه رو به کاهش گذاشته است. نویسنده معتقد است ترکیه در بین همسایگان، بیشترین تاثیر را اعم ازمثبت و منفی از تحولات مربوط به ایران می پذیرد و در صورت استمرار روند نزدیکی ایران و غرب، کسری بودجه جاری ترکیه تا میزان زیادی کاهش خواهد یافت. نویسنده معتقد است دولت کنونی ترکیه مجبور به بازنگری در سیاست سُنی محوری و تمرکز بر پراگماتیزم و منافع اقتصادی خود خواهد بود.


توافق هسته ای ژنو و فراز و نشیب روابط ترکیه با ایران

احسان داغی، نویسنده روزنامه محافظه کار زمان با عنوان "ایران تنهاتر است یا ترکیه؟" می نویسد در حالیکه ایران در صدد است از انزوا خارج شود آیا ترکیه متوجه خطر انزوایی که در منطقه گریبان گیرش شده می باشد. وی توضیح می دهد که سیاستهای اشتباه ترکیه در منطقه و در قبال تحولات سوریه، مصر، عراق و ... باعث انزوای ترکیه شده است. این نویسنده به حمایت ترکیه از القاعده و گروههای افراطی سنی در شمال سوریه به قیمت برکناری بشار اسد و داشتن احساس ابرقدرت منطقه ای اردوغان اشاره می کند و معتقد است: در حالیکه ایران در حال همگرایی با جهان است ترکیه با نگاهی توهم توطئه گونه از درک شرایط و تغییرات عاجز است. چراکه اردوغان تصور می کرد بشار اسد بزودی سقوط خواهد کرد ولی نه تنها این امر محقق نشد بلکه در شمال سوریه کردها در حال ایجاد ساختاری خودمختار شبیه کردستان عراق می باشند و با سیاستهای غلط اردوغان، این کشور با سوریه، ایران، عراق، مصر و دیگر کشورهای منطقه دچار مشکل شده است و با گشایش هسته ای در ایران، ترکیه بطور فزاینده ای منزوی تر خواهد شد.

سامی کوهن نویسنده یهودی تبار ترک در ملیت – روزنامه ای منتقد به وضع موجود و مدافع بازگشت به ارزشهای سکولار – در مقاله اش با عنوان "ایران شریک ترکیه است یا رقیب آن؟"می نویسد نشست دوره ای سازمان همکاری های اقتصادی اکو در تهران فرصت خوبی بود تا داود اغلو وزیر خارجه ترکیه با همتای ایرانی اش جواد ظریف دیدار نماید این دو بر اختلاف دیدگاه خود در زمینه سوریه اشاره کردند ولی داود اغلو حمایت قاطع خود را از مذاکرات ژنو اعلام کرد. وی ادامه می دهد ایران و ترکیه از زمان شاه نیز رقابت بی سر و صدایی داشته اند ولی این رقابت بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 به دلیل فعالیتهای ایران در صدور ایدئولوژی و انقلاب خود و پرچم داری شیعیان بعضا به رقابت آشکار و خصومت نیز کشیده شده است و بر این امر اشاره دارد که ایران رقیبی است که بعضا می تواند خطری برای ترکیه محسوب می شود.

یوسف کاپلان، نویسنده روزنامه اسلامگرای ینی شفق – روزنامه ای که مواضع نزدیکی با دولت اردوغان دارد—در مقاله ای با عنوان "اتحاد ایران-غرب و ضربه به ترکیه" نگاهی به تاریخ مناقشات شیعه-سنی و صفوی-عثمانی انداخته و با ادبیات اغراق گونه و آغشته به توهم توطئه، نوشته است: اتحاد اخیر ایران و غرب، ارزشهای 500 ساله ترکها و جهان اسلام را (اشاره به دوره عثمانی) زیر و رو خواهد کرد. وی توافق هسته ای با غرب را یک موفقیت برای ایران بحساب آورده ولی بلافاصله بعد از آن، موفقیت ایران را معادل گرفتاری و منشا "سردرد" برای جهان اسلام در یک قرن آینده دانسته است. وی در این مقاله به حمایت نظامی و همه جانبه کشورهای اروپایی از دولت شیعه و نوپای صفوی برای سد کردن پیشرفتهای ارتش عثمانی به سمت مرکز و شمال اروپا اشاره دارد و با دیدگاه تنگ نظرانه سُنی محورانه خود،  ایران و پیدایش شیعه گری دوران صفوی را سرمنشا سقوط و نزول قدرت جهان اسلام و در راس آن امپراتوری عثمانی می داند.

ابراهیم کاراگول، دیگر نویسنده روزنامه ینی شفق با عنوان "آیا ایران داخل گردونه و ترکیه از آن خارج خواهد شد؟" می نویسد: "ترکیه از این توافق خرسند است چرا که بیش از پیش از نفت و گاز طبیعی ایران بهره مند خواهد شد." با این وجود، وی با اشاره به موقعیت استراتژیک ترکیه در دوران جنگ سرد و در خط مقدم بودن این کشور در مواجهه با شوروی سابق و پس از آن نیاز و توجه غرب به ترکیه به علت خطر ایران، نگران این مساله است که ترکیه کارکرد و جایگاه راهبردی خود را به عنوان تنها متفق مورد نیاز غرب از دست خواهد داد. وی ادامه می دهد: "اگر روند مذاکرات به پیش برود در آینده سخن از امپراتوری ایران به زبان خواهیم آورد و جایگاه و اهمیت استراتژیک ترکیه به میزان قابل توجهی توسط ایران تصاحب خواهد شد. این جهش ایران در کوتاه مدت از نظر منافع اقتصادی به سود ترکیه خواهد بود ولی جهان غرب می تواند با دور زدن ترکیه مستقیما به منابع انرژی ایران دسترسی پیدا کند و حتی فراتر از آن، غربی ها برای مقابله با قدرت فزاینده روسیه و چین می توانند با ایران وارد تعامل و همکاری شوند. نباید فراموش کرد که غرب در صدد محدود کردن، مهار و اعمال سلطه بر ترکیه افسارگسیخته می باشد چرا که قدرتیابی اخیر ترکیه، غرب و امریکا را بطور جدی نگران کرده است."
وی از دریچه نگاه توهم توطئه ای به این معنی که قدرتهای غربی و جهانی و دستهای پیدا و پنهانی بر علیه منافع عالی ترکیه مشغول بکار هستند، معتقد است: از جمله دستاوردها و پیامدهای نزدیکی ایران با غرب، ائتلاف اسرائیل- عربستان سعودی و همچنین تسریع روند مسلح شدن کشورهای منطقه به سلاح اتمی می باشد. بطوریکه از الجزایر تا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، مسابقه خرید و تولید تسلیحات تشدید خواهد شد. ترکیه هم از سال 2004 گامهایی برای تبدیل به قدرت هسته ای شدن برداشته است. در پایان مقاله اش، کاراگول با اشاره کنایه آمیز به نبرد چالدران بین سلطان یاووز سلیم عثمانی و شاه اسماعیل صفوی– که وی معتقد است سلسله صفویه حدود 500 سال پیش توسط غربیان به سر کار آمد تا موی دماغ عثمانی باشد—می گوید: « Unutmayın, her Yavuz'a bir Şah İsmail lazımdır  فراموش نکنید "هر یاووزی را یک شاه اسماعیلی لازم است" و آنهایی که این معادله و موازنه را از صدها سال پیش برقرار کردند امروز از سازندگان این بازی و ائتلاف جدید هستند.»


در پایان اشاره به دو نکته را در خصوص مطالب فوق ضروری می دانم:

الف- عنصر اغراق و مبالغه: دولت اسلامگرای اردوغان توسط احزاب مخالف در این کشور، متهم به سُنی گرایی (سیاست حمایت از کشورها و گروههای سنی مذهب و بویژه اخوان المسلمین) و تندروی مذهبی در مورد منازعات خاورمیانه بویژه در تحولات سوریه، عراق و مصرگردیده است و مقالات مبالغه آمیز فوق الذکر، با رویکردی انتقادی به سیاستهای اردوغان نوشته شده و در کشور ترکیه که دارای ساختاری دموکراتیک، انتخابات آزاد و احزاب مخالف می باشد؛ اظهارنظرهای اغراق گونه و نه کاملا واقعی از این دست را می توان به وفور در جراید این کشور مشاهده کرد و نباید این تصور ایجاد شود که فضای رسانه ای ترکیه نسبت به ایران تا این حد منفی است. رجب طیب اردوغان به پشتوانه کارنامه قدرتمند اقتصادی ده ساله و آرای حدود نیمی از شهروندان ترک، به دهن کجی به میراث لائیسیته آتاترک بر اساس جدایی دین از سیاست ادامه داده است. با این وجود، اتخاذ رویکرد شریعت محورانه در داخل و سُنی گرایی در سیاست داخلی و تعاملات منطقه ای، خشم نیمه دیگر، یعنی بخش سکولار جامعه را برانگیخته است و نوشته های فوق بیشتر از اینکه مبنای کاملا واقعی داشته باشد انعکاس دهنده همین خشم است.

ب- پرهیز از دیگرستیزی: شاید اولین موضوعی که یک سیاستمدار، روزنامه نگار، فعال سیاسی و نویسنده باید مد نظر قرار دهد، توجه به منافع ملی کشور و نگرانی از تضعیف آن است و این موضع گیری ها توسط مقامات و رسانه های ترکیه، اسرائیل، عربستان سعودی و دیگر کشورهای همسایه، نباید باعث شود، به صرف اینکه همسایگانمان در راستای پیگیری منافع ملی خود از توافق ژنو ناراضی هستند افرادی در ایران، به ادبیاتی آلوده به نژادپرستی متوسل شوند. بویژه، به این دلیل که ایران کشوری متکثر بوده و ترکها، عربها و یهودیان نیز جمعیت معتنابهی از آن را تشکیل می دهند. صرف مخالفت کشورهای همسایه با این توافق نمی تواند بهانه و دستاویزی برای سامی ستیزی، شامل یهودستیزی و عرب ستیزی و همچنین ترک ستیزی برای برخی از هموطنانمان باشد. چرا که شوربختانه شاهد هستیم اخیرا در شبکه های اجتماعی این دیگرستیزی در قالب مطالب و نوشته های تحقیر آمیز درباره مردمان و دولتمردان اسرائیل، عربستان سعودی، قطر، فرانسه، و بویژه نتانیاهو، ملک عبدالله و دیگران تقویت شده و حتی رسانه های جمعی داخلی و اپوزیسیون هم به آن دامن می زنند. بجای نفرت پراکنی بهتر آن است که دیکتاتور اعظم و ولی امر مسلمین جهان حضرت امام خامنه ای! مورد اعتراض، بازخواست و محاکمه قرار گیرد و از خدم و حشم بنفش پوشَش (روحانی- ظریف)، و اعوان و انصار و مریدان درگاهش پرسیده شود که چرا با خودکامگی و دشمن تراشی، کشور را به منجلابی انداخته اند تا هرکس و ناکسی بخواهد از آب گل آلود آن منجلاب متعفن ماهی بگیرد.

لینک مقاله: http://ahmaddhashemi.blogspot.com/2013/12/TurkeysViewOnGenevaDeal.html

29 November, 2013

خوب، بد و زشت کارزار دیپلماتیک ژنو


The good, bad and ugly of Geneva deal

احمد هاشمی، کارمند سابق وزارت امورخارجه
منتشره در: اخبار روز، ایران گلوبال، شهرگان، بامداد خبر و ملیون

سرانجام پس از چندین دور مذاکرات نفس گیر بین ایران و قدرتهای جهانی، طرفین مذاکره بر روی متنی اولیه، کلی و تا حدی مبهم توافق نمودند تا با توجه به حساسیت موضوع، هر یک بتوانند با استفاده از این عنصر «ابهام» خود را پیروز میدان جلوه دهند. با این توصیف، توافق ژنو، راه را برای تاویل و تفسیر و اعلان پیروزی هر یک از طرفین باز گذاشته است همچنانکه هر دو طرف مذاکره این ادعا را دارند. نکته دیگر اینکه بر خلاف تصور عمومی، انعقاد این توافق نامه، نه محصول مستقیم روی کار آمدن حسن روحانی بلکه ناشی از تغییر سیاست کلی نظام (یعنی شخص رهبر به عنوان تصمیم گیر نهایی و فصل الخطاب) به جهت تاثیرگذاری تحریمها بوده است که حتی به قدرت رسیدن دولت تدبیر و امید نیز در این چارچوب قابل فهم می باشد. شاید بتوان با نگاهی حقوق بشر محور، توافق حاصله در این سه دور از مذاکرات و نتایج احتمالی آن را به "خوب، بد و زشت" طبقه بندی و تحلیل نمود:

خوب
با بهره مندی از پتانسیلهای سیاست خارجی در یک ساختار دموکراتیک از قبیل سیاست حسن همجواری، هم افزایی، گفتگو، دیپلماسی و مذاکره همواره می توان برای مشکلات، ناسازگاری ها و اختلافات داخلی و خارجی راه حلی مسالمت آمیز پیدا کرد و نظامی گری همیشه آخرین و اجتناب پذیرترین گزینه ای است که می توان به آن متوسل شد. از این منظر، هر گونه مذاکره و حصول توافق بین ایران و جامعه جهانی اقدامی مثبت و گامی به پیش تلقی می شود. نفس اینکه بعد از 35 سال، دولتمردان جمهوری اسلامی با شیطان بزرگ و دشمن شماره یک خود بطور آشکار دیدار و مذاکره می کنند گامی به پیش است. اینکه پس از گذشت 10 سال از سیاست مخفی کاری، "مذاکره فقط برای مذاکره" و وقت کشی، اکنون گرفتاری های اقتصادی ناشی از پیامدهای تحریمها علی خامنه ای را به مرحله ای رسانده که حاضر به «نرمشی قهرمانانه» در مقابل دشمن آشتی ناپذیر خود نموده می تواند پدیده ای میمون و مبارک تلقی شود. بطور ملموستر، از آنجایی که توافق ژنو هرچند بطور موقت، راه را بر تحریم و فشار بیشتر بر اقتصاد کشور مسدود نموده، خطر رویاروی نظامی و بویژه حمله احتمالی اسرائیل را در حد چشم گیری از بین برده و مهمتر از همه، تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا را به عنوان یکی از ارکان ثابت سیاست خارجی جمهوری اسلامی، برای همیشه در هم شکسته است، شایان توجه و گامی مثبت است. چرا که همین شیطان بزرگ تا یک سال پیش به عنوان دشمن اصلی و علت العلل تمام مشکلات در کشور تلقی می شد و مذاکره با آن غیرممکن می نمود بطوریکه حتی دیپلماتهای ایرانی از مبادله یک «لبخند» با همتایان آمریکاییشان که دارای «دستهای چدنی در زیر دستکش مخملی» بودند منع شده بودند. در هر صورت، با آغاز تاثیرگذاری تحریمهای اعمالی غرب، کشتیبان را سیاستی دگر آمد و اکنون، اوامر و منویات ولی امر مسلمین جهان! بر این قرار گرفته است که دو رئیس جمهور حقوق دان (روحانی  هم همچون اوباما خود را یک حقوق دان می داند) راه مذاکره و گفتگو را در پیش بگیرند که فی نفسه اقدام پسندیده ای است.

بد
در کنار سکوت و چشم پوشی از موضوع حقوق بشر و اعدامهای دسته جمعی که در ماههای اخیر شاهد آن هستیم، مشکل عمده توافقنامه ژنو در این است که حاکمیت جمهوری اسلامی پس 10 سال تحمیل هزینه های سنگین بر دوش شهروندان خود، دست به انعقاد دیرهنگام  توافقنامه ای زده است که دستاوردهای ایران در آن بسیار اندک بوده و نسبت به امتیازاتی که طرف غربی حدود یک دهه پیش در سال 2003 آماده بود به تهران واگزار کند این توافق یک شکست اساسی برای دستگاه دیپلماسی ما و طراح اصلی آن (علی خامنه ای) می باشد. یعنی در این توافق، طرف غربی برای عدم تصویب تحریمهای جدید و تخفیف بار تحریم های موجود بطور موقت و مشروط موافقت نموده است. در حالیکه در آن زمان تحریم عمده ای وجود نداشت و ایران در مقابل وادهی و چشم پوشی از برنامه هسته ای جاه طلبانه و توجیه ناپذیر خود، امتیازات و مشوقهای بیشتری دریافت می کرد. برخلاف ادعای طرفداران این توافقنامه با منطق «جلوی ضرر را هروقت بگيريد منفعت است» ده سال اشتباه پرهزینه و سیاستهای ویرانگر علی خامنه ای موضوعی است که مدافعان نرمش قهرمانامه و حامیان مماشات و سیاستهای داهیانه رهبر! باید تشریح کننده آن باشند و می باید توضیح داده شود این جشن و سروری که جمهوری اسلامی با همراهی بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون خارج نشین به راه انداخته اند چه مبنای واقعی دارد. نباید فراموش کرد این تاثیرات کمرشکن تحریمها بود که خامنه ای را به تجدید نظر و نرمش قهرمانانه واداشت تا برای وادادگی و امتیاز دهی در برنامه هسته ای به دولت تدبیر و امید حسن روحانی "اختیار تام" بدهد و در این چارچوب، جواد ظریف از کارگزاران مورد وثوق و سینه چاک رهبر برای محقق کردن این نرمش قهرمانامه انتخاب گردید (افرادی که به دنبال ادله هستند بطور مثال می توانند به سخنرانی سینه چاکانه ظریف در مجلس شورای اسلامی در ابراز ارادت چندین باره به مقتدایش امام خامنه ای مراجعه کنند.) و لذا تشبیه او و روحانی به امیرکبیر و دیگرانی که تا دیروز حتی "مُسلِم" بودنشان هم محرز نشده بود (خمینی بارها در مسلمان بودن محمد مصدق تشکیک کرده بود) و مقایسه توافق ژنو با ملی شدن صنعت نفت، بی شرمانه، مضحک و مغایر با حقیقت می باشد. بنابراین، اگر بر فرض مثال، شق القمری هم در این مذاکرات رخ داده باشد انصاف حکم می کند که تحسین و تکریم ها و به به و چه چه گفتنها به سوی مقام شامخ ولی امر مسلمین جهان! روانه شود که با تدبیر داهیانه و نرمش قهرمانانه! خود توانست کارگزار کارکشته و و دیپلمات باتجربه اش را برای معانقه و مصافحه با شیطان بزرگ به کارزار دیپلماتیک بفرستد.

زشت
زشت ترین جنبه و پیامد مذاکرات ژنو، به حاشیه رانده شدن هر چه بیشتر مباحث حقوق بشری، جامعه مدنی و مساله زندانیان سیاسی و اعدامیان بود. در سطح بین المللی به دلیل امیدواری نسبت به حل مساله هسته ای ایران در دولت روحانی، موضوع حقوق بشر مورد اغماض قدرتهای جهانی قرار گرفته و از دستور کار فوری آنها خارج شده است. در عرصه سیاست داخلی هم بطور مشخص، کریه ترین صحنه ای که در روزهای بعد از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید روحانی شاهد هستیم بی توجهی دولت جدید به اصول بنیادین حقوق بشر و تلاش جهت خاموش کردن صداهای مخالف و معترض به نقض گسترده حقوق بشر در کشور می باشد بطوریکه اصلاح طلبان درون حکومتی و اپوزیسیون مماشات پیشه خارج نشین با مستمسک قرار دادن مذاکرات در حال جریان بین ایران و قدرتهای جهانی و اغراق نمایی در مورد مخاطرات شکست مذاکرات و همچنین توانمندی دستگاه دیپلماسی کشور و دستاوردها و تغییرات احتمالی در حال وقوع، نهایت تلاش خود را بکار بسته اند تا هرگونه صدای اعتراضی به اعدامهای گسترده و دسته جمعی اخیر در کشور را (نمونه های بلوچستان، کردستان و زندان قزل حصار کرج) خفه کنند تا به زعم خود در این مقطع حساس! (که مانند دیگر مقاطع حساس ادعایی، پایانی بر آن متصور نیست) مانع از وارد آمدن هرگونه خدشه و فشار به دولت روحانی شوند. در حالی تعریف و تمجیدها و بت سازی ها از دولت روحانی و دستگاه دیپلماسی اش گوش فلک را کر نموده است که این دولت به اصطلاح تدبیرمند، گزارش احمد شهید در مورد نقض فاحش حقوق بشر در ایران و از جمله در مورد اعدام‌ها را (که با روی کار آمدن دولت جدید به رقم بی سابقه 400 نفر رسیده است) غیرواقعی و مغرضانه می‌خواند و خانم سخنگوی وزارت خارجه اش اصولا این گزارش را به "رسمیت" نمی شناسد (یادآور "کاغذپاره" خطاب کردن قطع نامه های شورای امنیت توسط احمدینژاد) و آقای ظریف در واکنش به روند فزاینده اعدامها در کشور -- که تداعی کننده کشتارهای دهه شصت و دوران طلایی امام خمینی! می باشد -- با بی شرمی اعلام می کند هیچ کس در ایران به دلایل سیاسی اعدام نشده است. (یادآور انکار وجود همجنسگرایان در ایران توسط احمدینژاد در دانشگاه کلمبیا و ادعای خمینی مبنی بر اینکه در جمهوری اسلامی حتی کمونیستها نیز در فعالیتهای خود آزاد خواهند بود.) در این بین ساده لوحانه ترین تحلیلی که می توان ارائه داد ترسیم چهره ای مستقل و میانه رو از روحانی و بویژه وزیر خارجه اش جواد ظریف می باشد که در نزاع قدرت بین افراطیون و میانه روها در حال به چالش کشیدن تمامیت خواهی و خودکامگی افراطیون به سرگردگی خامنه ای، مصباح، جلیلی، احمد خاتمی، علم الهدی و غیره است.

روحانی، گورباچف جمهوری اسلامی؟
بسیاری از جوگرفتگان، خوشبینان و زودباوران سیاسی بر این باور هستند که حسن روحانی به عنوان چهره ای میانه رو، منجی و اصلاح گر، با ایجاد تغییرات گسترده و بنیادین، همان نقشی را برعهده خواهد گرفت که میخائیل گورباچف در شوروی سابق ایفا نمود. با این وجود، در یک نگاه مبتنی بر واقع گرایی، باید گفت حسن روحانی، گورباچف جمهوری اسلامی نیست همچنانکه محمد خاتمی هم نبود. روحانی دارای پیشینه اطلاعاتی و امنیتی بوده و در کابینه اش افرادی حضور دارند که در کشتار زندانیان سیاسی و قلع و قمع مخالفان داخلی و اقدامات تروریستی در خارج از کشور دست داشته اند. زمانی که فرد جنایتکاری مانند مصطفی پورمحمدی در راس وزارتخانه حساسی چون وزارت دادگستری قرار می گیرد چگونه می توان انتظار فرج و گشایش از چنین دولتی داشت؟ برخلاف ادعای برخی جریانات سیاسی عمدتا اصلاح طلب، روحانی و کابینه اش نمی توانند رودرروی خامنه ای قرار گرفته و چالشی برای سیاستهای تندروانه وی ایجاد کنند. نمی توان روحانی را یک رهبر اصلاحی نامید که با ایجاد تغییرات اساسی، موجبات تزلزل و یا تحولات بنیادین در سیاستهای جمهوری اسلامی را فراهم آورد. وی در بهترین حالت می تواند به یوری آندروپوف، سَلفِ میخائیل گورباچف تشبیه شود. آندروپوف از روسای جمهور میانه رو ولی طرفدار سرسخت استمرار سیاست مشت آهنین در کشور شوراها بود و پیش از ارتقا به مسند ریاست جمهوری، ریاست پلیس مخفی شوری سابق را برعهده داشت. حسن روحانی هم در دهه هفتاد شمسی از نیروهای امنیتی- اطلاعاتی مورد وثوق و محرم اسرار علی خامنه ای، مذاکره کننده ارشد هسته ای و رئیس شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی بود که بیشترین سهم را در مخفی کاری، فریب و گمراه کردن جامعه بین المللی در مورد برنامه هسته ای ایران برعهده داشت.

امید است حال که روند مذاکرات با سلام و صلوات و جشن و پایکوبی در حال رسیدن به سرمنزل مقصود است وقت آن رسیده باشد که تمامی کنشگران سیاسی باورمند به دموکراسی و آزادی، یکصدا به روند فزاینده اعدام، کشتار دسته جمعی، خشونت علیه فعالان قومی، زنان و اقلیتها و بطور کلی به فضای تشدید شده سرکوب در کشور یک «نه» بزرگ بگویند و به میزان اندکی هم که شده در این زمینه به دولت روحانی انتقاد و فشار وارد نمایند.  امتیاز دهی در خارج و توافق هسته ای با غرب، نباید به بهای افزایش اعدامها و تشدید سرکوب در داخل صورت گیرد. در این راستا، سکوت و بعضا رضایت ضمنی و کلا مواجهه غیرخردمندانه برخی از احزاب سیاسی درون حکومتی عمدتا اصلاح طلب و اپوزیسیون خارج نشین با اعدام های گسترده اخیر مایه شرمساری و نگرانی عمیق است.


20 September, 2013

آیا «نرمش قهرمانانه» رهبر ایران «صلح با معاویه» را به همراه خواهد داشت؟



My piece regarding Ali Khamenei's recent so-called "Heroic flexibility" approach regarding foreign policy.
مقاله ام در ارتباط با رویکرد جدید علی خامنه ای در رابطه با سیاست خارجی که اصطلاحا ""نرمش قهرمانانه" اش نامیده است.


از «نوشیدن جام زهر» تا «نرمش قهرمانانه»

احمد هاشمی


iran-emrooz.net | Fri, 20.09.2013, 9:49

کارمند پیشین وزارت خارجه ایران
عنوان اصلی مقاله:
آیا «نرمش قهرمانانه» رهبر ایران «صلح با معاویه» را به همراه خواهد داشت؟
در روزهای گذشته علائم و سیگنالهای فراوانی از طرف رهبر و دیگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران مبنی بر اتخاذ رویکردی جدید در تعامل با جهان خارج و تمایل برای حل و فصل مساله هسته‌ای ارسال گردیده است. آیت‌الله خامنه‌ای در آستانه آغاز احتمالی دور جدید مذاکرات ایران و ۵+۱ اعلام کرده که مخالف «حرکت‌های صحیح دیپلماسی» نیست و می‌توان در مقابل غرب «نرمش قهرمانانه» داشت. وی در دیدار اخیر خود با فرماندهان ارشد سپاه، با تاکید بر «دیپلماسی لبخند» گفته است: «عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و درخواست مذاکره و مذاکره است». وی همچنین در اظهارنظری بی‌سابقه، از سپاه خواسته تا «سیاست را خوب بفهمد ولی وارد آن نشود.» تعابیری که در نوع خود، اولین در ادبیات دیپلماتیک رهبر جمهوری اسلامی ایران هستند.
پیشینه نرمش قهرمانانه
صرف واژه نرمش برای رژیمی مانند جمهوری اسلامی واژه‌ای ناخوشایند و حاکی از عجز و ضعف است چرا که رژیمهای ایدئولوژیکی همچون ایران، کره شمالی و زیمبابوه نیاز به ادبیاتی کوبنده و دیگرستیزانه برای استمرار سیاستهای جنجالی و ماجراجویانه خود دارند مگر اینکه مجبور به توقف آن ادبیات شوند. آیت‌الله خامنه‌ای در اظهارات اخیرش در مورد نرمش قهرمانانه چنین توضیح می‌دهد: «با مسئله‌ای که سالهای پیش نرمش قهرمانانه خواندم موافقم چرا که این حرکت در مواقعی بسیار خوب و لازم است». اما اگر کمی به عقب‌تر برگردیم خواهیم دید که «نرمش قهرمانانه» در ادبیات رهبر ایران به صلح اجباری و عقب نشینی پیشوای دوم شیعیان در رویارویی با معاویه اشاره دارد که رهبر ایران از آن در کتابی که پیش از انقلاب سال ۵۷ ترجمه کرده است به عنوان «باشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ» یاد می‌کند.
آیت‌الله خامنه‌ای در حالی موضع جدید خود پیرامون «نرمش قهرمانانه» در ساحت دیپلماسی را بیان کرده که پیش از این، بار‌ها به انتقاد از سیاست تنش‌زدایی دوره اصلاحات پرداخته و از مدافعان سرسخت روشی بود که در دولت محمود احمدی‌نژاد پیگیری می‌شد و برخی آن را «دیپلماسی تهاجمی» نامیده بودند. وی ضمن ابراز بدبینی نسبت به موفقیت مذاکرات با غربی‌ها، به مقام‌های ارشد کشور در مورد «دستهای چدنی زیر دستکش مخملی» و «لبخند دشمن» هشدار داده بود: «اوایل برخی‌ها لبخند دشمن را باور می‌کردند، اما به‌ تدریج پشت صحنه این وعده‌ها را فهمیدند و متوجه شدند که دشمن چه راحت دروغ می‌گوید». اکنون باید دید در رژیمی که دوام و قوام خود را در استکبارستیزی و جنگ همیشگی با دیگران (دشمن حقیقی و فرضی) می‌بیند چه عوامل و شرایطی رهبر آن را به این نتیجه گیری رسانده است که زمان «نرمش قهرمانانه» در مقابل قدرتهای غربی فرا رسیده است. با نگاهی کوتاه به ادبیات مورد استفاده در جمهوری اسلامی و کنکاشی در بار معنایی واژه «نرمش» می‌توان به این نتیجه رسید که در رویکرد جدید آیت‌الله خامنه‌ای - که با هموار کردن مسیر برای به قدرت رسیدن حسن روحانی آغاز شد - بیش از آنکه علائمی از مذاکره و صلح حقیقی موجود باشد نشانه‌هایی از اضطرار و اجبار در لحن، رفتار و ادبیات مورد استفاده وی دیده می‌شود. این تغییر رویکرد ۱۸۰ درجه‌ای فقط در برهه‌هایی که جمهوری اسلامی با تهدیدی جدی و بنیادین روبرو بوده مشاهده گردیده است از جمله زمانی که آیت‌الله خمینی مجبور به قبول قطعنامه ۵۹۸ و ترک مخاصمه با عراق شد.
از «نوشیدن جام زهر» خمینی تا «نرمش قهرمانانه» خامنه‌ای
در سال پایانی جنگ ایران و عراق، آیت‌الله خمینی، علیرغم اشتیاق فراوانی که به استمرار جنگ با شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل جهان» و سودای برافراشتن بیرق اسلام ناب محمدی بر جای جای هستی را داشت از این سودای خود و صدور متاع زهرآگینش (ایدئولوژی انقلاب اسلامی و گفتمان ولایت فقیه) دست برداشت و در سال ۶۷ جام زهر را با بی‌میلی و اکراه سر کشید. وی تنها با به مسلخ بردن صد‌ها هزار جوان ایرانی در کارزاری پوچ بود که به این باور رسید که بلندپروازی‌هایش قابلیت اجرایی شدن ندارند و حاضر شد و یا به عبارت بهتر مجبور شد تا «جام زهر» را سر کشیده کارگزارانش را به پای میز مذاکره بفرستد. در برهه زمانی کنونی نیز جمهوری اسلامی، در شرایط مشابهی بسر می‌برد. تاثیرات مخرب تحریمهای بین المللی، رهبر ایران را به این نتیجه گیری رسانده است تا احتمالا «نرمشی قهرمانانه» در مقابل غرب داشته باشد.
این در حالی است که آیت‌الله خامنه‌ای در تمام دوران رهبری خود از حامیان سرسخت «دیپلماسی تهاجمی» بوده و حتی در آخرین دیدارش از قم در ۱۹ دی ماه ۱۳۹۰، از کسانی مانند محسن رضایی که گفته بودند ما در «شرایط شعب ابی طالب» (استعاره از وضعیت ضعیف و تدافعی) قرار داریم انتقاد و تاکید کرده بود که کشور در شرایط «بدر و خیبر» (استعاره از وضعیت قوی و تهاجمی) قرار دارد.
میزان نرمش احتمالی جمهوری اسلامی در مقابل قدرتهای جهانی به عواملی از قبیل حجم، گستردگی و انسجام تحریم‌ها و فشارهای بین المللی بستگی خواهد داشت. آنچه مسلم است این است که زمینه برای گفتگوی مستقیم ایران و امریکا مساعد‌تر از همیشه است. البته ارتباط با امریکا در دوران پس از انقلاب ۵۷، امری مسبوق به سابقه است و تهران و واشنگتن بعد از اشغال سفارت آمریکا و قطع رابطه، بار‌ها با یکدیگر تماس برقرار کرده و مذاکراتی در باب موضوعات گوناگون داشته‌اند. در دهه ۶۰ و در دوران جنگ ایران و عراق، کشور آمریکا چندین نوبت به ایران کمک اطلاعاتی و تسلیحاتی نمود، در دهه ۸۰ نیز، در جنگ با طالبان، ایران کمک اطلاعاتی ارزشمندی به آمریکا نمود و در پیروزی سریع آمریکا در این جنگ موثر واقع شد. محور شرارت خواندن ایران توسط دولت جرج بوش این روند تعامل مستقیم و غیرمستقیم بین دو کشور ایران و امریکا را خدشه دار کرد ولی امروز شرایط از طرف هر دو کشور برای تعامل نزدیک‌تر مهیا می‌باشد. ایران بخاطر فشار فزاینده تحریم‌ها و امریکا به جهت سکانداری رهبری صلح طلب علاقه زیادی دارند تا از حجم خصومت‌ها بکاهند ولی این نمی‌تواند به معنای تغییرات اساسی در سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی باشد چرا که در آن صورت موجودیت و کیان خود را در خطر خواهد دید. با پذیرش این اصل که رژیم ایدئولوژیک و اصطلاحا مکتبی حاکم بر تهران قابلیت و ظرفیت اصلاحات گسترده در ساختار سیاستهای کلان خود را دارا نیست می‌توان ذیلا به چرایی چرخش در سیاست خارجی آن پرداخت.
دلایل اتخاذ سیاست نرمش قهرمانانه:
یک- تقویت صلح طلبی و جریانات ضدجنگ در اروپا و امریکا 
حمله نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ بدون جلب موافقت شورای امنیت و نادیده گرفتن افکار عمومی کشورهای مهاجم، باعث تغییراتی در کابینه کشورهای درگیر جنگ شد. در امریکا، جرج بوش جای خود را به اوباما داد. سیاستهای اجماع ساز باراک اوباما همراه با تغییرات سیاسی در اروپا عرصه را برای جمهوری اسلامی تنگ نمود. گروههای ضد جنگ که فعالیت‌هایشان بطور غیرمستقیم به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شد تضعیف شدند چرا که در فرانسه نیکولا سارکوزی راستگرا جای خود را به فرانسوا اولاند سوسیالیست داده و در بریتانیا دیوید کامرون، تونی بلر جنگ طلب را در رقابت درون حزبی به کنار زده بود. بنابراین فضای جنگ و اقدام نظامی احتمالی بر علیه ایران رنگ باخت و در عین حال اجماع بین المللی به رهبری اوباما و با همراهی روسیه و چین بر علیه ایران تقویت شد که نتیجه خود را در تصویب و اعمال تحریمهای بین المللی بیسابقه علیه ایران نشان داد.
دو- تاثیرات ویرانگر تحریم‌ها 
همچنانکه اشاره شد تاثیرگذاری تحریم‌ها—که توسط مقامات جمهوری اسلامی به عنوان بزرگ‌ترین موهبت شناخته شده بود—و قطعنامه‌ها—که کاغذ پاره‌های بی‌ارزشی ارزیابی شده بود— در سالهای اخیر به اوج خود رسید. چرا که بنا به گفته جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا، شدید‌ترین تحریم‌ها در طول تاریخ بر علیه ایران در حال اعمال بود که تاثیرات خود را در نوسانات شدید ارز و تورم بی‌سابقه و تعطیلی گسترده کارخانجات نشان داد و رهبران جمهوری اسلامی را وادار به چاره اندیشی کرد.
سه- اتفاقات سوریه 
پس از بیش از دو سال از آغاز ناآرامی‌های داخلی، تحولات سوریه بگونه غیرمنتظره‌ای پیش رفته و ایران و غرب را بطور یکسانی در یک وضعیت آچمز قرار داده است. به نظر می‌رسد بویژه پس از پیشنهاد اخیر روسیه، ایران و کشورهای غربی متقابلا مجبور به همکاری و چاره اندیشی مشترک شده‌اند و همانند دوران جنگ با طالبان، ایران و غرب بویژه امریکا، نیاز به همکاری در زمینه سوریه خواهند بود.
چهار- فلج شدن سیستم بانکی کشور 
تحریمهای بانکی و مالی ایران روند واردات و صادرات و فروش نفت کشور را مختل نموده است. بطوریکه ایران در دریافت مبالغ مربوط به فروش نفت خود به هند، پاکستان و کشورهای شرق آسیا، با مشکلات عدیده‌ای روبرو بوده است.
پنج- اقتصاد شدیدا نابسامان 
با وجود اینکه انتقاد از شرایط و مشکلات در بسیاری موارد سیاه نمایی تلقی گردیده و رسانه‌های داخلی از پرداختن به آن‌ها منع شده‌اند؛ ولی موضوع مشکلات و نابسامانیهای اقتصادی در کشور، چنان عیان و آشکار است که حتی بسیاری از مراجع تقلید در مورد آن هشدار داده‌اند و بنابر برخی اظهارات مقامات ارشد رژیم، در صورت استمرار وضع موجود، احتمال قحطی و شورش گرسنگان دور از ذهن نخواهد بود.
شش- ناکارآمدی صنعت نفت 
کار‌شناسان انرژی عقیده دارند صنعت نفت و گاز کشور به دلیل ناتوانی در نوسازی و واردات فناوری و ماشین آلات مورد نیاز، در وضعیت اسفناکی بسر می‌برد؛ بطوریکه میزان بهره وری و تولید در این بخش کلیدی، به شدت کاهش یافته و بسیاری از صنایع و تاسیسات مربوط به بخش نفت و گاز کشور دارای فرسودگی می‌باشد.
نشانه‌های تغییر و نرمش در سیاستهای جمهوری اسلامی
آیت‌الله خامنه‌ای با میدان دادن به تیم نو رسیده احمدی‌نژاد به منظور از میدان خارج کردن مزاحمان (اصلاح طلبان) و رقبای سنتی خود (بویژه هاشمی رفسنجانی) دست به اشتباه استراتژیکی زد و کشور را به قهقرای عمیقی فرو برد. سیاست داخلی و بویژه خارجی احمدینژاد پس از سپری شدن هیجان و جاذبه اولیه‌اش، به معنای دقیق کلمه یک افتضاح بزرگ بود و مشکلات عدیده‌ای برای کشور و شخص رهبر و دشمنیهای جدیدی برای جمهوری اسلامی ایجاد نمود؛ بطوریکه وی وادار به تن دادن به برخی تغییرات در سیاستهای کلان خود شد که برآمدن دولت کنونی، یکی از پیامدهای اصلی این تغییر رویکرد رهبر است. می‌توان تی‌تر وار نشانه‌های تغییر در سیاستهای جمهوری اسلامی را ذیلا برشمرد:
یک- هموار نمودن مسیر برای برآمدن چهره‌ای معتمد، امتحان پس داده و دارای پیشینه امنیتی و هسته‌ای و درعین حال دیپلماتی برجسته و شناخته شده در عرصه دیپلماسی برای جلوس بر تخت ریاست جمهوری؛
دو- انتخاب قدرمتند‌ترین و امریکاگرا‌ترین دیپلمات تاریخ جمهوری اسلامی برای پست وزارت امور خارجه، و هموار کردن مسیر برای شکلگیری تیم کارکشته مذاکره گر بطوریکه ویژگی اصلی تیم اجرایی دولت روحانی لابی‌گری، می‌انجی‌گری و مذاکره‌گری است؛
سه- دعوت از سپاه برای اجتناب از دخالت در سیاست. رهبر ایران، در دیدار اخیرش با فرماندهان سپاه گفته است: «لزومی ندارد سپاه در عرصه سیاسی پاسداری کند اما باید عرصه سیاست را بشناسد». رئیس جمهور ایران نیز همین موضوع را به شکلی دیگر تکرار نموده است؛
چهار- افزایش ترافیک دیپلماتیک و روشن شدن چراغهای سبز از زمان شکلگیری دولت جدید حسن روحانی که نمی‌تواند تصادفی و بدون هماهنگی و دیکته رهبر جمهوری اسلامی رخ داده باشد. از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:
ورود خانم والری آموس مدیر سابق وزارت امورخارجه بریتانیا تحت پوشش معاون دبیرکل سازمان ملل به تهران و دیدار با مقامات ارشد دستگاه دیپلماسی کشور، ورود چندی پیش جفری فلتمن، دیپلمات کهنه کار امریکایی در پوشش معاون‌بان کی مون به تهران و دیدار با مقامات وزارت امورخارجه ایران، سفر سلطان قابوس پادشاه عمان به کشور و دیدار با رهبر و رئیس جمهور، دیدار حسن روحانی از روسیه، ابراز تمایل حسن روحانی به گفت‌وگو با آمریکا و استقبال باراک اوباما از آن، رد و بدل شدن نامه‌هایی بین اوباما و روحانی «مثبت و سازنده» توصیف کردن لحن نامه اوباما توسط رئیس جمهور ایران، اظهارنظر حسین موسویان مذاکره‌ کننده سابق هسته‌ای جمهوری اسلامی مبنی بر صدور مجوز مذاکره مستقیم با آمریکا توسط رهبر و تایید ضمنی آن توسط روحانی در مصاحبه با تلویزیون ان بی‌سی، ادعای نشریه معتبراشپیگل مبنی بر توقف فعالیتهای سایت فردو توسط روحانی در آینده نزدیک، اظهار نظر سرگی لاوروف، وزیر امورخارجه روسیه، مبنی بر آمادگی ایران برای توقف غنی‌سازی ۲۰ درصدی در مقابل لغو تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی، از جمله تحریم بانک مرکزی و صادرات نفت، شایعه احتمال دیدار اوباما و روحانی در حاشیه اجلاس سالیانه سازمان ملل توسط برخی روزنامه‌های خارجی از جمله نیویورک تایمز و گاردین، و احتمال ازسرگیری دور تازه مذاکرات هسته‌ای با گروه ۵+۱ با حضور محمدجواد ظریف و کا‌ترین اشتون تا دو هفته‌ دیگر در نیویورک، اظهار نظر اخیر علی اکبر صالحی، رییس سازمان انرژی اتمی ایران مبنی بر شکل گیری «گروهی با دیدگاه واحد» در حکومت ایران پس انتخابات ریاست جمهوری اخیر برای حل و فصل مساله هسته‌ای، اظهارنظر جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید مبنی بر اعلام آمادگی دولت امریکا برای همکاری در حل و فصل مسالمت آمیز مسئله هسته‌ای ایران با دولت روحانی پس از اظهار نظر روحانی برای برطرف کردن نگرانی‌های دنیا راجع به ایران، امیدواری باراک اوباما به حصول توافق با ایران از جمله نشانه‌های دیپلماتیکی است که می‌تواند دال بر وجود اراده از طرف جمهوری اسلامی برای حل و فصل مسائل هسته‌ای خود با غرب تلقی شود.
در این بین که تلاشهایی برای مذاکره و بده بستان سیاسی در جریان است چند سؤال کلیدی ذهن‌ها را بخود مشغول می‌کند که رهبر جمهوری اسلامی نیاز دارد تا به آن‌ها پاسخ گوید؛ از جمله اینکه:
اگر آیت‌الله خامنه‌ای ادعا دارد جمهوری اسلامی نه تنها در وضعیت تدافعی، محاصره و درماندگی و به تعبیر خودش در شرایط «شعب ابی‌طالب»، که در وضعیت تهاجمی و دست بالا و باز به تعبیر خودش در شرایط «بدر و خیبر» بسر می‌برد؛ پس چگونه است که سیگنالهایی پیاپی برای سازش، نرمش و مذاکره با به اصطلاح شیطان بزرگ می‌فرستد و چه اصراری دارد نرمشی قهرمانانه در مقابل غرب از خود نشان بدهد؟ و آیا رابطه‌ای بین ورود دیپلماتهای غربی و رد و بدل شدن احتمالی نامه‌هایی بین اوباما و روحانی و صحبت‌های اخیر رهبر وجود دارد؟
جمهوری اسلامی تا چه میزان در رفع تحریم‌ها و همراه کردن افکار عمومی و قدرتهای جهانی برای کاهش فشارهای فزاینده علیه ایران موفقیت حاصل خواهد کرد؟
و مهم‌ترین سوال این است که آیا «نرمش قهرمانانه» مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی رویکردی کوتاه مدت و تاکتیکی در قالب خدعه و نیرنگ مبتنی بر آموزه «مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین» به منظور دفع خطر و خرید زمان خواهد بود و یا اینکه آیت‌الله خامنه‌ای با تاسی از مشی «صلح امام حسن با معاویه» به آن نگاه بلند مدت و استراتژیک دارد؟
http://ahmaddhashemi.blogspot.com/

18 September, 2013

My thoughts about Syria, chemical weapons and Rouhani administration in an interview with the Italian language newpaper, L'Indro:


My thoughts about Syria, chemical weapons and Rouhani administration in an interview with the Italian language newpaper, L'Indro:

نقطه نظراتم در رابطه با تحولات سوریه، سلاحهای شیمیایی و دولت روحانی در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی لیندرو:



L'attacco contro Damasco

L’Iran e la pax armata siriana

L'ex funzionario del governo Hashemi sulla reazione iraniana all'attacco contro Assad






Trattare, alla fine, è interesse di tutti. Interesse del Presidente siriano Bashar al Assad, che pur di non essere spazzato via dagli islamisti si dice disposto a consegnare le sue armi chimiche, come chiestogli dal Segretario di Stato americano John Kerry, sotto il controllo della «comunità internazionale». 

Interesse degli Stati Uniti, rimasti con il cerino in mano nella guerra lampo contro Damasco, fatta esclusione per un alleato francese sempre più prudente e la Turchia spinta alle armi dal Premier Recep Tayyip Erdogan ma con la netta maggioranza dei cittadini (almeno il 72%) che dice di no.
Anche l'Iran - che in caso di attacco tuona alla reazione contro Israele e manda le milizie libanesi di Hezbollah (braccio militare e politico sciita degli Ayatollah nel Paese dei Cedri) sul campo ad aiutare l'esercito di Assad - ha buon gioco a non innescare l'effetto domino, frenando l'avanzata dell'estremismo sunnita in SiriaE, contemporaneamente, riaprendo il il canale diplomatico con l'Occidente, per allentare le sanzioni economiche dell'Unione europea (Ue) e degli Usa contro la Repubblica islamica.

Il 6 settembre, i capitali di sette società iraniane sono stati scongelati dal Tribunale dell'Ue, in strana concomitanza con l'escalation militare. E a poche ore dall'appello russo verso Damasco, ad accogliere l'ultimatum degli Usa, il Cremlino ha fatto sapere di «agire in coordinamento con l'Iran», per sbloccare la crisi, «evitando la catastrofe in Medio Oriente». 

A breve il Presidente russo Vladimir Putin si incontrerà con il neo Presidente iraniano Hassan Rohani. Anche se Assad prende tempo con un bluff, cogliendo un assist che per Washington era solo «un'argomentazione retorica», il tempo fa comodo a molti.

L'ex funzionario del Ministero degli Esteri iraniano Ahmad Hashemi, interprete per le massime occasioni ufficiali e traduttore degli atti del Dipartimento durante il precedente Gabinetto di Mahmoud Ahmadinejad, ci spiega perché anche l'Iran, come Israele e dell'Occidente, è deciso a frenare l'ascesa dei qaedisti di al Nusra, la frangia estremista dei ribelli siriani, e di altri gruppi ancora più radicali.

In dissidio con il governo di Teheran dalle proteste del Movimento verde del 2009 e poi candidato estromesso dalla corsa alle presidenziali, nel 2012 Hashemi è stato licenziato dal suo incarico.
Riparato in Turchia dove ha chiesto asilo politico, dall'estero l'ex funzionario scrive per media riformisti nazionali e internazionali. E racconta a 'L'Indro': Teheran non ha aiutato Damasco a costruire il suo arsenale chimico. Ma, durante il mio incarico passato, ho potuto constatare che il regime iraniano ne ha sviluppato uno proprio”. Pronto non solo a esibirlo contro Israele, ma a usarlo, “contro i civili, nel caso nel Paese nascessero realmente istanze di cambiamento democratico, che mettessero a repentaglio lo status quo”.
Diversi analisti hanno scritto che una guerra degli Usa contro la Siria è, in realtà, una guerra nascosta dell'Arabia Saudita e della Turchia, due potenze sunnite (rispettivamente conservatrice e modernista), in competizione contro l'Iran sciita. È d'accordo sul ruolo gregario degli Usa in questo conflitto regionale?

In parte sì. Ma c'è un distinguo di base. Il punto è che sia gli Stati Uniti sia Israele preferiscono conservare un Assad indebolito al potere in Siria, piuttosto che vederlo rimpiazzato da un gruppo orrendo e visceralmente anti-israeliano come le milizie sunnite pro al Qaeda di al Nusra. 
Questa visione è, in parte, condivisa anche dal regime di Teheran. L'Iran vuole lasciare l'alleato Assad dov'è, perché, in caso contrario, l'opposizione sunnita minaccerebbe gli interessi strategici del Paese sciita nella regione orientale.
All'estremo opposto, le potenze regionali sunnite come Turchia, Arabia Saudita e Qatar sono impazienti: vogliono lanciare un'azione militare immediata contro la Siria, che porterebbe i sunniti al potere, e sono pronte a sacrificare uomini, assumendosi i costi finanziari della guerra.
Schierandosi per l'attacco, però, gli Stati Uniti si sono uniti alla Lega Araba e hanno come alleato il Premier turco Erdogan. Bluffa anche l'Occidente allora, non solo Assad?
Non propriamente. In parte gli interessi degli Usa, di Israele e in generale dell'Occidente coincidono realmente con quelli delle potenze regionali sunnite. Non in tutto però, per questo si è esitato così a lungo sull'attacco.
In funzione anti-qaedissa, le istanze di Washington e Tel Aviv - conservare lo status quo, mantenendo invariato l'equilibro di potere tra Assad e l'Esercito libero siriano degli insorti - sono sorprendentemente più vicine a quelle di Teheran che dei supporter regionali dei ribelli. 
Neanche l'«attacco limitato» annunciato degli Usa contro l'aviazione siriana cambierebbe questa equazione. Solo ulteriori spargimenti di sangue tra i civili potrebbero costringere l'amministrazione Obama a prendere le difese dell'opposizione senza se e senza ma.
Il nuovo Presidente Hassan Rohani deve la sua carriera diplomatica di ex Capo negoziatore per il nucleare e i ruoli apicali nell'apparato di Sicurezza alla sua precedente ascesa nell'apparato militare, negli otto anni della guerra contro l'Iran. Come reagirà Rohani, da ex capo militare, a un'eventuale guerra degli Usa contro la Siria? I Guardiani della rivoluzione risponderanno per rappresaglia contro Israele o si muoveranno con prudenza?
L'Iran sarebbe messo in serie difficoltà da un attacco degli Stati Uniti e di Israele contro il suo stretto alleato siriano. Con tutta probabilità, tuttavia, non reagirà d'impulso, ma tenterà di evitare coinvolgimenti diretti, fornendo ad Assad assistenza e cooperazione in modo trasversale, sfruttando le forze fedeli nella regione. 

Quasi ovvio ricordare come l'Iran abbia i suoi mercenari sparsi in Medio Oriente, sotto forma delle milizie di Hezbollah in Libano, di altre forze di sorveglianza e di organizzazioni terroristiche. È Teheran a pagare le loro spese quotidiane. Finanzia e addestra questi gruppi, attraverso il corpo speciale dei Guardiani della rivoluzione delle truppe al Quds.

Questione centrale della guerra in Siria è il nodo delle armi chimiche. In passato, osservatori internazionali sulla sicurezza e riviste di intelligence hanno scritto del ruolo dell'Iran e della Russia nell'aiutare Assad a costruire l'arsenale chimico con scienziati e tecnologie. 

Nessun governo straniero, tuttavia, e neanche l'Onu hanno potuto confermare il coinvolgimento di Teheran, anche durante l'acquisto (appurato) del regime siriano di sostanze chimiche da grandi compagnie filo-occidentali. Che parte ha avuto l'Iran in questo commercio legale e illegale, se ne ha avuto parte?

A quanto è emerso, la Siria sembra aver sviluppato il proprio arsenale chimico facendo affidamento sulle capacità domestiche. Teheran non ha realmente assistito Damasco nell'acquistare le sue armi chimiche, piuttosto ha aiutato le forze siriane nell'addestramento e nella logistica. 

Il ruolo maggiore, l'Iran l'ha avuto nello sviluppo dell'industria missilistica siriana. La quantità di armi chimiche possedute da Assad è tuttora sconosciuta. Quel che è certo è che Damasco non esiterà a usare qualsiasi tipo di arma letale contro la sua popolazione. 
Se necessario e se ne andrà della sopravvivenza del regime, l'Iran sarà pronto a fornire qualsiasi strumento di armamento richiesto da Assad - dai diversi gas nervini alle sostanze tossiche e biologiche, per aiutarlo a sopravvivere. 

Durante la guerra con l'Iraq, tra il 1980 e il 1988, Teheran subì l'uso di armi chimiche di Saddam Hussein e ne condannò l'uso. Davvero l'Iran tollererà - o ha già tollerato - il sospetto uso di gas nervino di Assad contro i civili siriani?
L'Iran non si preoccupa delle vite dei civili in Siria, è dell'idea che «il fine giustifichi i mezzi». Le uccisioni di massa di migliaia di dissidenti e attivisti politici alla fine degli anni '80, insieme ad altri esempi, dimostrano che le autorità di Teheran non avranno alcuna esitazione a ordinare altre uccisioni di massa, se si sentono minacciate da forze di civili che cercano la libertà. 
A causa del mio precedente lavoro come interprete al Ministero degli Esteri, sono consapevole della produzione di massa di armi chimiche e biologiche del regime iraniano. Non producono strumenti letali del genere solo per metterli in mostra.
Eppure, sul piano diplomatico, Rohani ha aperto al dialogo con Washington e con Bruxelles, in particolare con la Gran Bretagna, usando toni cordiali persino con Israele. La guerra in Siria arresterà questo disgelo?
Qualsiasi raid contro Damasco non potrà che incidere negativamente sul nuovo approccio verso l'Occidente, inaugurato da Rohani. Tuttavia, Teheran è in una situazione così critica che ha bisogno di proseguire i negoziati o qualsiasi processo che riavvicini l'Iran alle potenze globali. 
Le sanzioni economiche hanno colpito così duramente l'economia iraniana, che il regime non può più tollerare la crisi. La Guida suprema Ali Khamenei è convinta che sia giunto il tempo di parlare con la comunità internazionale, per ridurre il volume delle sanzioni paralizzanti.
Che ruolo avrà, in queste prove di riavvicinamento, colui che si dice essere il Ministro del Governo della cosiddetta 'lobby iraniana di Washington', l'ex Ambasciatore iraniano alle Nazioni Unite e attuale titolare degli Esteri Mohammad Javad Zarif?
Khamenei ha scelto Rohani come nuovo Presidente, perché pensa che possa servire ai suoi scopi, cioè allentare l'embargo internazionale. Per questo ha permesso a figure moderate e riformiste di tornare sulla scena politica, dopo una lunga assenza.
Nominando un abile lobbista iraniano negli Usa come Javad Zarif Ministro degli Esteri, il Presidente ha rivelato che, al momento, l'intento del regime islamico è avviare negoziati strategici con l'Occidente. La prova sta proprio nel fatto che, recentemente, il dossier nucleare iraniano è stato trasferito dal Consiglio supremo per la sicurezza militare nell'ufficio del Ministero degli Esteri.




The English version of the interview:



The first question is: 1) Many foreign analyst have commented that a war from Usa against Syria is - first of all - an war against Iran, also in defence of Israel. An hidden war would be in act in the region with Iran against Saudi Arabia and Turkey: do you agree? If yes, which role have got the Usa in the conflict: are the leading actors or gregarious of Israel and Riad?

This is partly true but the problem is that the USA and Israel prefer to witness a weakened and failed Syria with Assad in power instead of replacing it with horrendous, extremely anti-Israeli and pro Al-Qaida groups such as al-Nusra, a vision which is partly shared by the regime in Tehran. Iran prefers to see its ally, Bashar at power rather than adversary Sunni opposition who would threaten the Shiite country’s strategic interests in the Levant region. Quite contrary however, the Sunni dominated Muslim countries and regional powers like Turkey, Saudi Arabia and Qatar, are impatient for realization of an immediate military action against Assad which could bring fellow Sunni opposition into power. They are ready to sacrifice and assume some responsibility and financial burden. So, here the interests of the USA, Israel and the Western powers do not completely overlap with that of regional powers. The US, Israel and West’s stance towards Syria is surprisingly closer to that of Tehran which is status quo and not changing the balance of power between Al-Assad and the FSA forces. Even the expected limited US-led attack to Syrian air force, will not change the existing equation and status quo in Syria. Maybe with the further bloodshed in the civilian side the Obama administration will be convinced or forced to side with the opposition and assist them.

2) The new Iranian president Hassan Rohani opened to new talks with Washington and Eu, in particular with Great Britain. Expertise of the region also wrote, the new Foreign Minister Mohammad Javad Zarifi is linked with the "iranian lobby" of Washington. Will the war in Syria stop the attempts of Iran to deal with the West, just in order to reduce the international sanctions?
Of course any possible strike against Syrian government, will negatively affect Iran’s new approach towards the West. Yet, Tehran is in such a critical situation that needs to continue the negotiations or any form of engagement process with the major global powers. Because economic sanctions has now reached into a phase that in effect, it crippled Iran’s economy in a way that it is too much for the regime to tolerate it. Whereas Supreme Leader, Ali Khamenei believes that now is the time for talks with the world community in order to reduce the volume of the crippling sanctions and he thinks that the new president Hassan Rouhani and his team can best serve to this purpose, he allowed them to appear in Iran’s political scene after long absence. By choosing a skillful Iranian lobbyist in the USA, Javad Zarif, as foreign minister as well as top negotiator -- because Iran’s nuclear dossier was recently transferred from Higher National Security Council into the hands of foreign minister -- the president revealed the Islamic regime’s intents and desires for strategic talks for lifting of the sanctions.

3) Rohani owes firstly his diplomatic career to his high level work in military and security apparatus, during the war against Iraq. How do you think will he react to a war from the United States against Syria: will the Guardian of revolution military reply against Israel or will Iran be prudent?
In case of US or Israeli attack to the close ally Syria, Iran would be pushed into a serious situation but it would most probably try to not to be tempted to be directly involved in favor of Damascus. Rather, Tehran will mount its assistance and synergy with the loyal forces in the region. No need to say that, Iran has its own mercenary forces within the form of Lebanon’s Hezbollah militia and other vigilante groups and terrorist organizations. They are paid daily expenses, financed and trained by the IRGC’s Al-Qods Force for the “D-Day”s such as this.

4) The last topic is the matter of chemical weapons of Syria. International think tank on global security and intelligence reviews wrote in the past about the role of Iran and Russia, helping Assad with scientists and technologies to build his chemical arsenal, but either foreign government or Un could prove it. Chemistry substances would be also acquired from Syria intelligence from european and west big company. Which part has had Iran in this legal and illegal commerce, if had a part? During the war with Iraq, Teheran suffered and then condemned the use of chemical weapons from Saddam Hussein against the iranian. Is Teheran really tolerating the likely use of nerve gas from Assad against civil citizens?

Syria seems has developed its chemical weaponry relying on its domestic capacities and Tehran has not effectively assisted Syrian government in acquiring its chemical weapons. Iran rather helped Syrian forces in training and logistically. However, Tehran had major role in Syria’s missile industry. The amount of chemical weapons owned by the Assad regime is unknown but Bashar Assad will not hesitate to use any kind of lethal weapons against its own people. If necessary and if it is the matter of survival for the Syrian regime, Iran will be ready to hand over any needed weaponry (different nerve gas and biological and toxic substances) to Al-Assad and assist the regime to survive. However, surprisingly similar to the stances of Israel, Iran prefers a failed Syria with Assad having the upper hand since Assad best serves Tehran’s interventionist and rather expansionist policies in the Middle East.  Iran doesn’t care about the lives of the civilians in Syria and is of the idea that “The end justifies the means.”
Mass killing of thousands of dissidents and political activists in late 1980 and other examples showed that the authorities in Tehran will never hesitate to kill masses if they feel threatened by the freedom-seeking civilian forces. Due to my previous job as foreign ministry interpreter I am aware of mass production of chemical and biological weapons by the Iranian regime and they don’t produce these deadly products for display.