16 December, 2013

کاربست تجربه آفریقای جنوبی برای اقلیتهای ایران

محل انتشار: گویا و تریبون
احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت خارجه

پس از درگذشت رهبر انقلاب ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، القاب و عناوین متعددی تزئین بخش نامش گردید. برخی نلسون ماندلا را رهبر آزادیبخش، برخی دیگر هم وی را الگوی مقاومت مدنی خشونت پرهیز و نماد صلح و صلح طلبی نامیدند. با این وجود اما او بیشتر از اینکه نماد صلح و خشونت پرهیزی باشد، نماد مبارزه است مبارزه بر ضد تبعیض، برتری جویی و نژادپرستی. چرا که او بنابر اقتضای مبارزه با آپارتاید خشن و بی رحم، هنگامی که روشهای مسالمت آمیز و مدنی را ناکافی و ناکارآمد دید از سال 1961 با تاسیس شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا تحت عنوان Umkhonto we Sizwe فاز نظامی و مسلحانه را هم به روش های مبارزاتی خود افزود. بنابراین، بیش از اینکه بتوان این عضو قبیله «مادیبا» را مرد صلح خواند او مرد مبارزه است؛ مبارزه برای صلحی عادلانه، مبارزه برای آرمانی بزرگ، برای برابری و حقوق بنیادین بشر. ماندلا با صلح اجباری، تحمیلی، نژادپرستانه و نابرابر مخالف بود. او مرد صلح و سازش و مصالحه به هر قیمتی نبود و جالب است که این قسمت از زندگی اش کمتر برجسته می شود. شاید با نگاهی عینی و غیرجانبدارانه به زندگی وی و با مقایسه وضعیت آپارتاید با ایران امروز بتوان از آن آموخت. بطور قطع و یقین، نمی توان ایران امروز را با دوره آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه نمود. چرا که وضعیت دوران سیاه آپارتاید از قبیل نژادپرستی در قالب جداسازی و تمییز نژادی (segregation) در محوطه های ویژه سفیدپوستان (white persons only) هیچگاه در ایران وجود نداشته و ندارد. با این وجود، رویه ها و رویکردهای آپارتاید گونه ای در ایران وجود دارد که این رویکردها در یک جامعه عاری از شائبه برتری نژادی، خطوط قرمز محسوب می شوند. بطور مثال، بر طبق قانون اساسی کشور، غیرمسلمانان و حتی مسلمانان غیر شیعه دوازده امامی نمی توانند پستهای اجرایی کلانی احراز کنند. همچنین بنابر قوانین موضوعه کشور، اهل سنت، دراویش، بهائیان و خداناباوران مورد تبعیض گسترده واقع شده و از حق و حقوق انسانی و اولیه خود از قبیل حق کار و تحصیل محروم می شوند. حتی در بسیاری از موارد احوال شخصیه اینان (ازدواج، طلاق، مرگ، میراث، حضانت و...) مختل و مورد دست اندازی قرار می گیرد. در مقابل، بسیاری از منابع قدرت و ثروت کشور در انحصار روحانیون شیعه است. با این همه، بدور از انصاف خواهد بود اگر این وضعیت شبه آپارتایدگونه را به آپارتاید آفریقای جنوبی تشبیه کرد و رابطه «این همانی» بین این دو برقرار کرد.


نگاه تقلیل گرایانه به موضوع اقلیتها
میراث ماندلا آزادی را فقط برای اکثریت سیاهان به ارمغان نیاورد بلکه آن را برای دیگر اقلیتها از قبیل هندی تباران و مردمان سفیدپوست اروپایی تبار نیز تضمین کرد. امروزه یکی از مشکلاتی که دست به گریبان جامعه ما می باشد نادیده گرفتن موجودیت اقلیتهاست. چرا که تاکید بر یکپارچه بودن ایران توسط حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی و همچنین بخش عمده نخبگان مرکزگرا، خود مصداق انکار و عدم پذیرش باشندگان دیگر و تلاش برای از خود بیگانه سازی (alienation) و یکسان سازی (assimilation) اقلیتها با گروه اکثریت می باشد زیرا واقعیت این است که ایران همانند آلمان، ایتالیا، ژاپن و کره، کشوری یکپارچه به مفهوم تک ملیتی، تک فرهنگی و تک زبانی نیست که فقط درصد اندکی جمعیت میهمان و مهاجر خارجی در آن سکونت داشته باشند بلکه ایران، همچون نمونه های پاکستان، افغانستان، عراق، سوئیس، اسپانیا و کانادا کشوری چند پاره است که در آن گروههای قومی- ملی، فرهنگی، زبانی و مذهبی مختلفی زندگی می کنند. معمولا قلب واقعیت و شیطنتی که صورت می گیرد این است که اقلیتها را به یهودیان، ارامنه و زرتشتیان محدود نموده و از اقلیتهای پرشمار مانند ترکها، کردها، بلوچها و عرب ها سخنی به میان نمی آید. با تاسی از روش نلسون ماندلا در ایجاد راهکاری کارآمد به منظور تضمین آزادی های اساسی برای همه شهروندان آفریقایی، هندی و اروپایی تبار، جامعه کوشندگان سیاسی و حقوق بشری در ایران نیز نیازمند آن است تا از ساده انگاری تعمدانه و تقلیل و محدود کردن اقلیت های قومی و زبانی به اقلیت های دینی (غیرمسلمانان) کم تعداد -- که عملا کمتر از دو درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند--  احتراز نماید و به اصل مساله بپردازد.

اعمال معیارهای دوگانه در گفتمان حقوق بشر
با وجود اینکه همگان قائل به اصل برابری شهروندان در جایگاه قانون می باشند ولی درعمل، پوشش موارد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی بطور یکسان صورت نمی گیرد زیرا برخی برابرترند و می باید از نوعی از مصونیت و یا حداقل تخفیف در پیگرد و شکنجه و یا پوشش خبری بهتر برخوردار باشند. بطور مثال در حالیکه بدلیل کبودی دست دختر میرحسین موسوی و یا سرما خوردگی و بیماری خانم نسرین ستوده در زندان اوین، بخش عمده اپوزیسیون اقدامات گسترده ای از قبیل راه اندازی کمپین و کارزار، امضای طومار و بیانیه، اعتصاب غذا، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی به عمل می آورند ولی همین اپوزیسیون، در مقابل اعدامهای گسترده اقلیتهای بلوچ، کرد و عرب و دستگیری و زندانهای طولانی مدت آذربایجانی ها چشم های خود را بسته و یا سرگرم مخالفت با پوشش اخبار مربوط به زندانیان و اعدامیهای مربوط به اقلیتها می شوند. بطور مثال اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بطور بی سابقه ای، بی بی سی فارسی را به دلیل پوشش خبر مربوط به دستگیری اعضای گروه "یئنی گاموح" مورد شماتت و اعتراض قرار دادند. به نظر می رسد بیماری های اجتماعی از قبیل اقلیت هراسی  (minority-phobia)قومیت هراسی (ethnophobia) و ترس واهی از الحاق گرایی (irredentism) بویژه در مورد کردها و ترکها و تجزیه کشور، از دلایل اصلی اعمال معیارهای دوگانه در گفتمان حقوق بشر و سکوت محافل حقوق بشری و سیاسی ایرانی در برابر اعدام گسترده و اخیرا دسته جمعی زندانیان کرد، بلوچ و عرب می باشد. این هراس تا جایی پیش می رود که دستگیری و اعدام فعالان سیاسی و حقوق بشری اقلیتها، مورد تایید و تقدیس قرار می گیرد. در سطح دولتی نیز این هراس باعث نگاه امنیتی به استان های اقلیت نشین گردیده بطوریکه یک شهروند کرد، بلوچ، عرب و یا سنی مذهب نمی تواند از زندگی شرافتمندانه ای در ایران برخوردار باشد و در سطح کشوری نیز، پست اجرایی و مدیریتی کلانی برعهده بگیرد. در سطح نخبگان نیز، افرادی که در فعالیتهای مطبوعاتی و حقوق بشری خود به موضوع حقوق اقلیتها نیز می پردازند مورد هجمه، اتهام زنی و حتی کمپینهای هتاکانه قرار می گیرند.

ارجحیت خاک و خون بر دغدغه های حقوق بشری
نلسون ماندلا در مبارزه رهایی بخش خود، بر تامین حقوق و آزادی های مدنی شهروندان کشورش متمرکز بود. در ایران اما، برخلاف شعارهایی که ممکن است سرداده شود، تامین حقوق بنیادین و اولیه شهروندان کشور دارای اولویت نیست. حقوق جهانشمول بشر و بویژه در ارتباط با حقوق اقلیتها، توسط بخش عمده کنشگران سیاسی و حقوق بشری ایرانی چه در قالب اپوزیسیون داخلی و چه از نوع خارج نشین آن، یک مشغولیت و دغدغه جدی محسوب نمی شود. برخی جریانات سیاسی و حتی حقوق بشری، آشکارا اعلام می کنند که حقوق انسانی شهروندان را تا جایی قبول دارند که این حقوق در راستای خدمت به منافع فردی، گروهی و ملی آنها باشد. در این نگاه، تامین حقوق انسانی شهروندان با ملاحظات فراوان امنیتی همراه است و بنابراین، برداشتن محدودیتها و رفع ترتیبات ظالمانه از قبیل ممنوعیت تحصیل به زبان مادری، به عنوان یک موهبت غیرضروی و زیان آور به شمار می آید. با این نگاه است که نگرانی از اقلیتها همیشه تنها موضوعی می شود که جناح های مختلف می توانند هرگونه اختلاف خود را کنار گذاشته (مثال بیانه بر علیه دو حزب کردستانی) در پشت این تهدید خیالی -- خطر تجزیه و تجزیه طلبی -- متحد شوند. در نگاه مبتنی بر ارجحیت خاک و خون و نژاد دیگر فرصتی برای نگرانی از اعدامها باقی نمی ماند بطوریکه حتی برخی از روشنفکران و کنشگران عرصه سیاسی و اجتماعی بطور ضمنی و بعضا آشکار از اعدام، شکنجه و آزار و اذیت فعالان حقوق بشری و سیاسی اقلیتها حمایت به عمل می آورند. در این نگاه است که توهمی به نام «تجزیه طلبی» همچون شمشیر داموکلس بر روی اقلیتها سنگینی می کند تا آنها نتوانند مطالبات اولیه خود را داشته باشند و در حالیکه مثلا ترکهای آذربایجانی به عنوان بزرگترین اقلیت قومی- ملی در ایران از حق اولیه تحصیل به زبان مادری محروم هستند سخن از خطر تجزیه کشور می رود بدون اینکه به این واقعیت توجه شود که به لحاظ فنی و عملی چنین امکانی وجود ندارد زیرا تهران بزرگترین شهر ترک نشین ایران بوده و در مقایسه با تبریز، ترکهای بیشتری در کلانشهر تهران ساکن هستند.

تحریمهای خارجی و ماندلا
زمینه دیگری که می توان از تجربه و رویکرد نلسون ماندلا آموخت نوع تعامل وی با تحریمهای خارجی بود. در حالیکه نلسون ماندلا برای برانداختن یک ساختار ناعادلانه تلاش می کرد بطور همزمان و قاطعانه از سیاست فشار و تحریمهای خارجی کمرشکن نیز حمایت می کرد. مبارزه مساوات طلبانه در داخل در سایه تحریمهای خارجی و حمایت نیروهای جهانی توانست به موفقیت نایل آید. اپوزیسیون ایرانی اما، با در پیش گرفتن مشی مماشات، سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ زدن» و عدم قاطعیت در مبارزه با استبداد حاکم بر تهران، بخش عمده انرژی و توان خود را صرف راه اندازی کارزارهای ضد تحریم، ضد جنگ و ... نموده و با فریاد برآوردن و همصدا شدن با نظام جمهوری اسلامی در ظالمانه بودن تحریمها و لزوم رفع آن، با فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق بشر مخالفت می کنند.

در یکصد ساله اخیر، نفرت، تصفیه حسابهای خونین و انتقام جویی، یک عنصر همواره ثابت در تمامی تغییر رژیم ها در ایران بوده است: در دوره آریامهری پهلوی، اعضای مجاهدین خلق، حزب توده و دیگر گروههای دست چپی به همراه اسلام گراها و اقلیتهای قومی- ملی مورد سرکوب خونبار واقع شدند. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، باز گروههای چپگرا و اقلیتهای قومی- ملی و البته وابستگان و طرفداران خاندان پهلوی و نهاد سلطنت قلع وقمع شدند. اکنون نیز برای دوران پسا جمهوری اسلامی هیچ افق روشنی وجود ندارد چرا که بویژه اقلیتهای قومی- ملی نگران رفتاری خصمانه تر در آینده بوده و از انگیزه کافی برای وارد شدن به کارزار اپوزیسیون مرکزگرا برای مبارزه با جمهوری اسلامی برخوردار نیستند. از این رو امروز، جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد از تجربه آفریقای جنوبی، مبارزه، مقاومت، رواداری و در عین حال عفو و گذشت را بیاموزد.

لینک مقاله: http://ahmaddhashemi.blogspot.com/2013/12/IranianMinoritiesAndMandela.html

04 December, 2013

توافق هسته ای ژنو از نگاه همسایه غربی، ترکیه


احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت امور خارجه                                                                                                                                                                                                                                                                  

سیاستهای غلط و ماجراجویانه رژیم جمهوری اسلامی که از روز اول تاسیس آن بر دشمنی و دشمن تراشی و خردگریزی مبتنی بوده موجب گردیده که کشورهای منطقه با ترسیم هیولایی خطرناک از موجودی بنام ایران، به شکل راحتتری به پیگیری منافع و سیاستهای خود بویژه در بده بستان های دیپلماتیک، و مطالبه و مواجهه با غرب و امریکا بپردازند. شاید از منظر سیاست حسن همجواری، بتوان این رویکرد کشورهای همسایه را زیر سوال برد ولی در این بین آنچه غیر طبیعی می نماید سیاستهای جمهوری اسلامی است زیرا همانطور که هانس مورگنتا از خداوندگاران اندیشه سیاسی مطرح می کند «منافع ملی کشورها چراغ راهنمای سیاست خارجی آنهاست» و این سیاست خارجی فاجعه بار جمهوری اسلامی بود که باعث شد هر یک از کشورهای همسایه، از آن نمدی برای کلاه خود ببافد و در این بین اسرائیل، ترکیه و کشورهای عربی بیشترین سود را متوجه منافع استراتژیک خود نمودند. این همسایگان سیاست خارجی کلان خود را بر روی دشمنی ایران و غرب مبتنی نمودند که پس از سالها این رویکرد به سیاست خارجی ثابت و تغییرناپذیر آنان بدل شد و از همین روی، هرگاه سخن از نزدیکی ایران و غرب به میان می آید این کشورها سراسیمه و نگران می شوند. در جریان مذاکرات ژنو و نزدیکی اخیر و دیدارهای دوجانبه مقامات ایرانی و امریکایی، ترکها کمترین نگرانی را نسبت به اسرائیل و کشورهای عربی داشته و حتی دولتمردان آنکارا آشکارا از آن حمایت کرده اند. با این وجود، برخی از محافل ترک نیز نگرانی های خود را از این نزدیکی مطرح کرده اند که ذیلا و اختصارا به آنها می پردازم:


پراگماتیسم اقتصادی

ترکیه به درپیش گرفتن سیاستی واقع گرایانه، عملگرایانه و حتی فرصت طلبانه شهرت دارد و از این رو، بخش اقتصادی این کشور، بیشترین استقبال را از روند کاهش و رقیق تر شدن تحریمها داشته است. بطور مثال ظفر چاغلایان، وزیر اقتصاد این کشور با استقبال از روند تدریجی رفع تحریمها گفته: "در جبران 9 ماه زیانی که ترکیه از بابت تحریمها داشته روند تجارت با ایران سرعت خواهد گرفت." تانر ییلدیز، وزیر انرژی و منابع طبیعی این کشور هم با موضع گیری مشابهی اعلام کرده: "نمی توانیم نسبت به تحولات ایران که یکی از سه منابع عمده گاز طبیعی جهان را داراست بی اعتنا باشیم و در صدد هستیم در آینده آن را به اروپا صادر کنیم."
با تلطیف فضای تحریمها نشست تجار ایرانی و ترک نیز قرار است در 11 دسامبر سال جاری در استانبول برگزار و موضوع تجارت مرزی نیز ازسرگرفته شود. روزنامه زمان با تیتر «عصر "طلایی" با ایران آغاز می شود» نوشته بعد از برقراری ناعادلانه تحریمها، ترکیه از تجارت طلا و فلزات گرانبها با ایران محروم شد. روزنامه اولکه هابر با تیتر"ایرانیان به کاپالی چارشی سرازیر شدند" نوشته که در حجم مبادلات در کاپالی چارشی (بازار اصلی استانبول) افزایش قابل توجهی دیده می شود بطوریکه صنعت توریسم ترکیه از زمان آغاز مذاکرات هسته ای، شاهد  حضور مجدد و افزایش 30 درصدی گردشگران ایرانی بوده است.

یوست لگندیک، نویسنده هلندی تبار روزنامه پرتیراژ زمان در مقاله ای تحت عنوان "ترکیه پس از توافق هسته ای ایران" می نویسد: توافق پنج کشور عضو دائم شورای امنیت بعلاوه آلمان، تاثیر مثبتی بر بازار بورس ترکیه گذاشته و قیمت سوخت و بنزین در ترکیه رو به کاهش گذاشته است. نویسنده معتقد است ترکیه در بین همسایگان، بیشترین تاثیر را اعم ازمثبت و منفی از تحولات مربوط به ایران می پذیرد و در صورت استمرار روند نزدیکی ایران و غرب، کسری بودجه جاری ترکیه تا میزان زیادی کاهش خواهد یافت. نویسنده معتقد است دولت کنونی ترکیه مجبور به بازنگری در سیاست سُنی محوری و تمرکز بر پراگماتیزم و منافع اقتصادی خود خواهد بود.


توافق هسته ای ژنو و فراز و نشیب روابط ترکیه با ایران

احسان داغی، نویسنده روزنامه محافظه کار زمان با عنوان "ایران تنهاتر است یا ترکیه؟" می نویسد در حالیکه ایران در صدد است از انزوا خارج شود آیا ترکیه متوجه خطر انزوایی که در منطقه گریبان گیرش شده می باشد. وی توضیح می دهد که سیاستهای اشتباه ترکیه در منطقه و در قبال تحولات سوریه، مصر، عراق و ... باعث انزوای ترکیه شده است. این نویسنده به حمایت ترکیه از القاعده و گروههای افراطی سنی در شمال سوریه به قیمت برکناری بشار اسد و داشتن احساس ابرقدرت منطقه ای اردوغان اشاره می کند و معتقد است: در حالیکه ایران در حال همگرایی با جهان است ترکیه با نگاهی توهم توطئه گونه از درک شرایط و تغییرات عاجز است. چراکه اردوغان تصور می کرد بشار اسد بزودی سقوط خواهد کرد ولی نه تنها این امر محقق نشد بلکه در شمال سوریه کردها در حال ایجاد ساختاری خودمختار شبیه کردستان عراق می باشند و با سیاستهای غلط اردوغان، این کشور با سوریه، ایران، عراق، مصر و دیگر کشورهای منطقه دچار مشکل شده است و با گشایش هسته ای در ایران، ترکیه بطور فزاینده ای منزوی تر خواهد شد.

سامی کوهن نویسنده یهودی تبار ترک در ملیت – روزنامه ای منتقد به وضع موجود و مدافع بازگشت به ارزشهای سکولار – در مقاله اش با عنوان "ایران شریک ترکیه است یا رقیب آن؟"می نویسد نشست دوره ای سازمان همکاری های اقتصادی اکو در تهران فرصت خوبی بود تا داود اغلو وزیر خارجه ترکیه با همتای ایرانی اش جواد ظریف دیدار نماید این دو بر اختلاف دیدگاه خود در زمینه سوریه اشاره کردند ولی داود اغلو حمایت قاطع خود را از مذاکرات ژنو اعلام کرد. وی ادامه می دهد ایران و ترکیه از زمان شاه نیز رقابت بی سر و صدایی داشته اند ولی این رقابت بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 به دلیل فعالیتهای ایران در صدور ایدئولوژی و انقلاب خود و پرچم داری شیعیان بعضا به رقابت آشکار و خصومت نیز کشیده شده است و بر این امر اشاره دارد که ایران رقیبی است که بعضا می تواند خطری برای ترکیه محسوب می شود.

یوسف کاپلان، نویسنده روزنامه اسلامگرای ینی شفق – روزنامه ای که مواضع نزدیکی با دولت اردوغان دارد—در مقاله ای با عنوان "اتحاد ایران-غرب و ضربه به ترکیه" نگاهی به تاریخ مناقشات شیعه-سنی و صفوی-عثمانی انداخته و با ادبیات اغراق گونه و آغشته به توهم توطئه، نوشته است: اتحاد اخیر ایران و غرب، ارزشهای 500 ساله ترکها و جهان اسلام را (اشاره به دوره عثمانی) زیر و رو خواهد کرد. وی توافق هسته ای با غرب را یک موفقیت برای ایران بحساب آورده ولی بلافاصله بعد از آن، موفقیت ایران را معادل گرفتاری و منشا "سردرد" برای جهان اسلام در یک قرن آینده دانسته است. وی در این مقاله به حمایت نظامی و همه جانبه کشورهای اروپایی از دولت شیعه و نوپای صفوی برای سد کردن پیشرفتهای ارتش عثمانی به سمت مرکز و شمال اروپا اشاره دارد و با دیدگاه تنگ نظرانه سُنی محورانه خود،  ایران و پیدایش شیعه گری دوران صفوی را سرمنشا سقوط و نزول قدرت جهان اسلام و در راس آن امپراتوری عثمانی می داند.

ابراهیم کاراگول، دیگر نویسنده روزنامه ینی شفق با عنوان "آیا ایران داخل گردونه و ترکیه از آن خارج خواهد شد؟" می نویسد: "ترکیه از این توافق خرسند است چرا که بیش از پیش از نفت و گاز طبیعی ایران بهره مند خواهد شد." با این وجود، وی با اشاره به موقعیت استراتژیک ترکیه در دوران جنگ سرد و در خط مقدم بودن این کشور در مواجهه با شوروی سابق و پس از آن نیاز و توجه غرب به ترکیه به علت خطر ایران، نگران این مساله است که ترکیه کارکرد و جایگاه راهبردی خود را به عنوان تنها متفق مورد نیاز غرب از دست خواهد داد. وی ادامه می دهد: "اگر روند مذاکرات به پیش برود در آینده سخن از امپراتوری ایران به زبان خواهیم آورد و جایگاه و اهمیت استراتژیک ترکیه به میزان قابل توجهی توسط ایران تصاحب خواهد شد. این جهش ایران در کوتاه مدت از نظر منافع اقتصادی به سود ترکیه خواهد بود ولی جهان غرب می تواند با دور زدن ترکیه مستقیما به منابع انرژی ایران دسترسی پیدا کند و حتی فراتر از آن، غربی ها برای مقابله با قدرت فزاینده روسیه و چین می توانند با ایران وارد تعامل و همکاری شوند. نباید فراموش کرد که غرب در صدد محدود کردن، مهار و اعمال سلطه بر ترکیه افسارگسیخته می باشد چرا که قدرتیابی اخیر ترکیه، غرب و امریکا را بطور جدی نگران کرده است."
وی از دریچه نگاه توهم توطئه ای به این معنی که قدرتهای غربی و جهانی و دستهای پیدا و پنهانی بر علیه منافع عالی ترکیه مشغول بکار هستند، معتقد است: از جمله دستاوردها و پیامدهای نزدیکی ایران با غرب، ائتلاف اسرائیل- عربستان سعودی و همچنین تسریع روند مسلح شدن کشورهای منطقه به سلاح اتمی می باشد. بطوریکه از الجزایر تا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، مسابقه خرید و تولید تسلیحات تشدید خواهد شد. ترکیه هم از سال 2004 گامهایی برای تبدیل به قدرت هسته ای شدن برداشته است. در پایان مقاله اش، کاراگول با اشاره کنایه آمیز به نبرد چالدران بین سلطان یاووز سلیم عثمانی و شاه اسماعیل صفوی– که وی معتقد است سلسله صفویه حدود 500 سال پیش توسط غربیان به سر کار آمد تا موی دماغ عثمانی باشد—می گوید: « Unutmayın, her Yavuz'a bir Şah İsmail lazımdır  فراموش نکنید "هر یاووزی را یک شاه اسماعیلی لازم است" و آنهایی که این معادله و موازنه را از صدها سال پیش برقرار کردند امروز از سازندگان این بازی و ائتلاف جدید هستند.»


در پایان اشاره به دو نکته را در خصوص مطالب فوق ضروری می دانم:

الف- عنصر اغراق و مبالغه: دولت اسلامگرای اردوغان توسط احزاب مخالف در این کشور، متهم به سُنی گرایی (سیاست حمایت از کشورها و گروههای سنی مذهب و بویژه اخوان المسلمین) و تندروی مذهبی در مورد منازعات خاورمیانه بویژه در تحولات سوریه، عراق و مصرگردیده است و مقالات مبالغه آمیز فوق الذکر، با رویکردی انتقادی به سیاستهای اردوغان نوشته شده و در کشور ترکیه که دارای ساختاری دموکراتیک، انتخابات آزاد و احزاب مخالف می باشد؛ اظهارنظرهای اغراق گونه و نه کاملا واقعی از این دست را می توان به وفور در جراید این کشور مشاهده کرد و نباید این تصور ایجاد شود که فضای رسانه ای ترکیه نسبت به ایران تا این حد منفی است. رجب طیب اردوغان به پشتوانه کارنامه قدرتمند اقتصادی ده ساله و آرای حدود نیمی از شهروندان ترک، به دهن کجی به میراث لائیسیته آتاترک بر اساس جدایی دین از سیاست ادامه داده است. با این وجود، اتخاذ رویکرد شریعت محورانه در داخل و سُنی گرایی در سیاست داخلی و تعاملات منطقه ای، خشم نیمه دیگر، یعنی بخش سکولار جامعه را برانگیخته است و نوشته های فوق بیشتر از اینکه مبنای کاملا واقعی داشته باشد انعکاس دهنده همین خشم است.

ب- پرهیز از دیگرستیزی: شاید اولین موضوعی که یک سیاستمدار، روزنامه نگار، فعال سیاسی و نویسنده باید مد نظر قرار دهد، توجه به منافع ملی کشور و نگرانی از تضعیف آن است و این موضع گیری ها توسط مقامات و رسانه های ترکیه، اسرائیل، عربستان سعودی و دیگر کشورهای همسایه، نباید باعث شود، به صرف اینکه همسایگانمان در راستای پیگیری منافع ملی خود از توافق ژنو ناراضی هستند افرادی در ایران، به ادبیاتی آلوده به نژادپرستی متوسل شوند. بویژه، به این دلیل که ایران کشوری متکثر بوده و ترکها، عربها و یهودیان نیز جمعیت معتنابهی از آن را تشکیل می دهند. صرف مخالفت کشورهای همسایه با این توافق نمی تواند بهانه و دستاویزی برای سامی ستیزی، شامل یهودستیزی و عرب ستیزی و همچنین ترک ستیزی برای برخی از هموطنانمان باشد. چرا که شوربختانه شاهد هستیم اخیرا در شبکه های اجتماعی این دیگرستیزی در قالب مطالب و نوشته های تحقیر آمیز درباره مردمان و دولتمردان اسرائیل، عربستان سعودی، قطر، فرانسه، و بویژه نتانیاهو، ملک عبدالله و دیگران تقویت شده و حتی رسانه های جمعی داخلی و اپوزیسیون هم به آن دامن می زنند. بجای نفرت پراکنی بهتر آن است که دیکتاتور اعظم و ولی امر مسلمین جهان حضرت امام خامنه ای! مورد اعتراض، بازخواست و محاکمه قرار گیرد و از خدم و حشم بنفش پوشَش (روحانی- ظریف)، و اعوان و انصار و مریدان درگاهش پرسیده شود که چرا با خودکامگی و دشمن تراشی، کشور را به منجلابی انداخته اند تا هرکس و ناکسی بخواهد از آب گل آلود آن منجلاب متعفن ماهی بگیرد.

لینک مقاله: http://ahmaddhashemi.blogspot.com/2013/12/TurkeysViewOnGenevaDeal.html