Ahmad Hashemi, talks to VOA PERSIAN of vice-President Rahimi:
وبلاگ رسمی احمد هاشمی روزنامه نگار مترجم و کارمند اخراجی وزارت امور خارجه
21 September, 2012
17 September, 2012
خزان عربی، بهار بنیادگرایی
انتشار فیلمی توهین آمیز به پیامبر اسلام در فضای مجازی، اعتراضاتی را در سطح کشورهای
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بویژه کشورهای تازه رسته از دیکتاتوری های پیر به
همراه داشت که باعث طرح مجدد این پرسش بی پاسخ گردید که جنبش های موسوم به
"بهار عربی" چه بودند و چه می خواستند. البته دراین که دلایلی برای
اعتراض به اقدام موهن سازندگان فیلم "معصومیت مسلمانان" وجود دارد
تردیدی نیست؛ آنچه محل سوال است میزان، نوع و تناسب این اعتراض است که از سطح
متعارف و مقبول عرف و قوانین بین الملل فراتر رفته است. در واکاوی ریشه های این
خشم گسترده و واکنش بی تناسب بنیادگرایان اسلامی به این اقدام توهین آمیز می توان
برداشت ها و پیش فرض های ذیل را دخیل دانست:
1- احساس
روانی جمعی مبنی بر تحقیر شدن توسط کلیت غرب؛
2- باور
به اینکه جهان غرب "آزادی بیان" را دستاویزی برای اغماض و چشمپوشی از
توهین هایی از این دست کرده است؛
3- برداشتی
دال بر اینکه غرب در سیاستهای خود با رویکردی متکبرانه با مسلمانان برخورد می کند؛
4- انباشته
شدن احساسات منفی در قبال بی عدالتی برآمده از سازوکارهای غربی تحمیل شده به جهان؛
5- حساسیت
مفرط و شدید به مقوله پیامبر و دین اسلام؛
6- و
باور به اینکه این حرکت اقدامی فردی نبوده وفیلمی با تایید و حمایت دولتمردان
کشورهای غربی برای خوارشماری و تحقیرمسلمانان است.
این واکنشهای غیرمتقارن و
نامتناسب در حالی روی داد که کشورهای مصر، لیبی و تونس و همچنین یمن با به بار
نشاندن انقلاب خود، هیجانات و احساسات و البته بیم و امیدهای فراوانی را در بین
مردم، رهبران و گروههای سیاسی کشورهای خود، منطقه و جهان ایجاد نمودند: یکی آن را
آغاز دموکراتیزه شدن جهان عرب یا اصطلاحا "بهار عربی" نامید، دیگری آن
را نمود و نمادِ خشمِ فروخفتهِ طبقاتِ رنجبر و خیزش کارگران بر علیه استبداد داخلی
و امپریالیسم و استعمار خارجی به حساب آورد و در بحبوحه این آشفته بازار سیاسی،
رهبر خودکامه ای نیز – که خود را داعیه دار رهبری و هدایت جهان اسلام می داند -
آنرا "بیداری اسلامی" لقب داد و با تایید، تملق و سلام و صلوات مقربان درگاهش،
بویژه علی اکبر ولایتی، در صدد بسط این گفتمان برآمد.
این جنبش توده ای، آمیزه
و ملغمه ای از همه نوع سلیقه و گرایش بود؛ از چپ و راست و میانه گرفته تا دموکرات
و ناصری ملی گرا و سوسیالیست عربی و اسلامگرای محافظه کار و سلفی - هرچند در مورد
صحت کاربرد این واژگان برای خاورمیانه تهی از کارکرد حزبی ریشه دار باید احتیاط
نمود! – در آن سهیم بودند و درست به دلیل همین دربرگیری و شمول، این انقلاب باعث
شد تا هرکسی از ظن خود یار او شود و در این میان اما، کسی نتوانست اسرار درون او
را بجوید.
این انقلاب ها کلافی
سردرگم را می مانست که در عین حال، کسی را توان نگاهی انتقادی و تردیدآمیز در مورد
سرانجام سازنده و مثبت این آن نبود. چرا که وقوع آن، فضایی مثبت و توام با خوشبینی
برای فردایی بهتر را به همراه آورده بود و بسیاری، از مردم کوچه و خیابان گرفته تا
کارشناسان امر، با شعف و شادی وصف ناپذیری، از دموکراسی و آغاز عصری جدید در منطقه
سخن می گفتند. با این وجود، حرکتهای تندروانه ای که در روزهای اخیر و به بهانه یک
فیلم توهین آمیز در کشورهای عربی رها شده از استبداد، به نمایش درآمد تا حدود
زیادی کمک کرد تا سرشت این
انقلابات بیش از پیش نمایانتر شود.
قتل رقتبار "کریستوفر استیونس" سفیر
آمریکا در شهر بنغازی که از دیپلماتهای علاقمند به مداخله بشردوستانه جامعه بین
المللی در این شهر برای حفظ جان غیرنظامیان بود و ظاهرا به خاطر همین رویکرد و
اقداماتش، به عنوان اولین سفیر آمریکا در لیبی پس از قزافی منصوب شده بود نشان داد
که به تعبیری کلیشه ای ولی بغایت درست، دموکراسی یک پروسه است و نه پروژه، و نیاز
به تمرین و ممارست، بستری سازی، یادگیری و نهادینه شدن دارد. در غیر این صورت
دموکراسی و آزادی، سرابی بیش نبوده و حتی می تواند گامی به قهقرا باشد که در
روزهای اخیر، نشانه هایی از آن– که می توان آن را بهار بنیادگرایی نامید - قابل مشاهده است.
15 September, 2012
آیا سپاه شوق جنگ دیگری درسر دارد؟
Is IRGC Enthusiastically Thinking of Another War?
منبع انتشار: ایران بریفینگ بازنشر: ایران امروز، انقلاب اسلامی، فرهنگ ایران، ایران گلوبال و شهرگان
احمد هاشمی
چندی است احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات
نظامی ایران در صدر اخبار رسانه ها قرار گرفته و اگر چه این اولین باری نیست که
تهدیداتی از این دست، از سوی محافل نظامی و سیاسی تل آویو مطرح می شود ولی شواهد و
قراین حکایت از آن دارد که خط و نشان کشیدن های اخیر تفاوتهایی در میزان جدیّت آن با
موارد پیشین دارد.
در این میان البته سپاه پاسداران نیز
انگیزه و اشتیاق فراوانی برای وارد شدن به یک ماجراجویی نظامی و به راه انداختن
جنگی "محدود" دارد تا بتواند در رسیدن به اهداف، امیال و خواسته های خود
از آن بهره برداری نماید و همچنین یار دیرینش بشار اسد نیز بتواند از این بلوا
طرفی بربندد. دستاربندان (روحانیون) و پاسداران حاکم در تهران درصددند تا با هرچه بیشتر
قطبی تر و رادیکالتر کردن فضای حاکم بر ایران، ندای خرد و عقلانیت و صدای دموکراسی
خواهی و آزادی مردم ایران در میان همهمه جنگ و دشمن خارجی، گم شده و نظامیگری افراط
گرایی و سرکوب رخ بنماید.
در امریکا نیز، علیرغم مخالفت اصولی
دولت اوباما با اقدام نظامی توسط اسرائیل، و اخیرا مطرح شدن ادعای رد تقاضای
نتانیاهو برای دیدار با وی، اوباما مجبور به اتخاذ رویکردی نزدیکتر به اسرائیلی ها
به منظور عقب نماندن از ادبیات جنگ طلبانه رقیبش میت رامنی برای اقناع رای دهنگان
مردد و طیف خاکستری در جلب آرای آنها در
انتخابات پیش روی ریاست جمهوری خواهد شد. در چنین وضعیتی، اسرائیل آشکارا انگیزه
های بیشتری برای اقدام نظامی دارد و مایل است با استفاده از فرصت انتخابات پیش رو،
واشینگتن را تحت فشار بیشتری بگذارد. به نظر می رسد تهدیدات تل آویو این بار واقعی تر و جدی تر بوده
و نشانه های آن نیز دیرزمانی است در افق
پدیدار گردیده که می توان به برخی از نشانه های حقیقی بودن این تهدید به حمله به
شرح ذیل اشاره کرد:
-
کشورهای تاثیرگذار و عمده جهانی از قبیل آمریکا
و بریتانیا رابطه دیپلماتیکی با ایران
ندارند. سفارت کشور کانادا اخیرا تعطیل گردیده و علائمی مبنی بر تمایل کشورهای
بیشتری از قبیل استرالیا و نیوزیلند و برخی کشورهای اروپایی برای پیروی از رفتار
کانادا دیده می شود؛
-
نوسانات بیسابقه اخیر در قیمت ارز و افزایش بعضا
تا 300 درصدی برخی اقلام و کالاهای اساسی در ماههای اخیر یکی دیگر از نمودها و
تاثیرات واقعی بودن این تهدید محسوب می شود؛
-
قطع و کاهش روابط دیپلماتیک کشورهای موثر جهانی،
حکایت از آن دارد که پنجره گفتگو و گزینه دیپلماسی مدام در حال تنگتر شدن و احتمال
گزینه های دیگر درحال قوت گرفتن است؛
-
علیرغم برگزاری اجلاس اخیر سران "نم"
در تهران، سردمداران جمهوری اسلامی در اوج انزوای خود بسر می برند و در اثر
سیاستهای اشتباه خود، کمتر از قبل، از نعمت همراهی دوستان سابق خود از قبیل ترکیه
و برزیل، کره جنوبی و ژاپن بهره مند هستند؛
-
و نهایتا، شکافهای قومی و مرکز- پیرامون بیش از پیش
عمیقتر شده و چالشهای داخلی جدیدی به رژیم تحمیل کرده اند. یک مثال شاخص در این
مورد آذری های ایران است که عمدتا مطالبات قومی و زبانی اندکی از خود بروز داده
بودند ولی امروزه اگر نه ناراضی ترین، به پرمطالبه ترین قوم ایرانی که خواهان
آزادیهای زبانی و فرهنگی بیشتری برای خود می باشد شناخته می شود.
در این میان اما نکته اساسی این است که در صورت وقوع جنگی
احتمالی سپاه پاسداران، به عنوان گارد جاویدان دستاربندان جمهوری اسلامی که بخش
قابل توجهی از قدرت، ثروت و دارایی های کشور را در انحصار خود دارد تمایلی به جنگ
نداشته و حضور فعالانه ای نخواهد داشت و بیشترین تلفات احتمالی از بین سربازان و
نیروهای دون پایه سپاه و همچنین مردم عادی به عنوان غیرنظامیان خواهد بود. پاسداران
با انگیزه های ذیل می توانستند به مصاف دشمن بروند:
1-
روحیه شهادت طلبی و حفظ آرمانهای نظام و انقلاب:
به نظر می رسد در عصر ایدئولوژی زدایی و تشکیک ایدئولوژیک و
نسبی گرایی، و در حالیکه دیگر ایدئولوژی ای، که به خاطر آن با دستهای خالی به
میدان نبرد روانه شد، وجود ندارد و مکاتب و ایدئولوژی هایی که برای قرنها فکر و
ذهن اندیشمندان و توده های کارگری را به خود مشغول کرده بودند رنگ باخته اند و در
این شرایط کمتر فرد یا گروه عاقلی یافت می شود که حاضر باشد با طناب پوسیده شریعت
گرایان افراطی و لباس ژنده و مندرس اسلام سیاسی خمینی - آن هم در ایرانی که مردم
با گوشت و پوست خود مضراتش را لمس کرده اند -
به اعماق سیاه چاله های انقلابی گری فرو برود. رژیم خردستیز، خودکامه،
فردمحور و بنیادگرایانه ای که روح الله خمینی بنیان آن را نهاد در ابتدا بر آموزه
هایی مبتنی بود که حتی به اصطلاح روشنفکران و بطور اخص نوگرایان دینی را مسحور و
شیفته خود نمود و حتی در مواردی عشقی جنون آمیز و شیدایی وصف ناپذیری در این رابطه
مریدی و مرادی پدید آورد. ولی با گذشت اندک زمانی تمام آمال خام اندیشانه توده های
مردم و حتی آنچه که از آن اصطلاحا به عنوان روشن فکری دینی تعبیر می شود که انتظار
معجزه و فرج و گشایش از آستین دستاربندان داشتند از بین رفت. بنابراین، مجموعه ای
از ارزشهای عمدتا ابهام آلود و گره خورده به آسمان وجود داشتند که توده ها را به
خود جلب کرده و باعث استواری و پایداری سربازانی خالی از سلاح و پر از آرمان و
آمال در جبهه های جنگ 8 ساله گردیدند، امری که امروز پاسداران فربه و ارتزاق گر
جمهوری اسلامی تهی از آن هستند.
2-
انگیزه های ملی و وطن پرستانه:
دستاربندان حاکم هر گونه ملی گرایی را حتی معادل کفر می
دانسته اند و علیرغم رفتارهای توده فریب مثلث احمدینژاد، مشایی و بقایی در گرفتن
ژستهای دروغین ملی گرایانه و کوروش گرایی، در تاریخ معاصر کشور، مهلکترین ضربه ها به
ایران و ایرانی توسط حکومت دستاربندان و پاسداران وارد شد به گونه ای که ملت ایران
در آینده نزدیکی، براحتی قادر نخواهد بود از آثار و لطمات این آسیبها و ویرانگری
کمر راست نماید. دفاع از کیان و تمامیت ارضی کشور برای پاسداران یک اولویت محسوب
نمی گردد و آنها همچون همیشه عاری از هرگونه گرایشات ملی و وطن پرستانه بوده و با بهره
مندی از ناز و نعمت زندگی اشرافی و سهیم شدن در ثروتهای کلان کشور و سودهای سرشار
حاصل از درآمدهای نفتی و پروژه های کلان مالی فرصت و انگیزه ای برای عمل به وظایف
اولیه خود – دفاع از کشور در مقابل تهدید خارجی- نخواهند داشت و کارکردشان محدود
به سرکوب سرسختانه و خونبار شورشهای خیابانی خواهد بود.
3-
منافع شخصی و سازمانی:
بنابر اطلاعات و آمارهای موجود، دست اندازی های مافیای
نظامی- اقتصادی سپاه در کلیه عرصه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... از یکی دو دهه
اخیر بطور فزاینده ای در حال افزایش بوده است. هرچند این دست اندازی ها در قالبهای
کمیتی و با اعداد و ارقام قابل اندازه گیری نیستند ولی بر طبق محتاطانه ترین گمانه
زنی ها، هم اکنون حدود 80 درصد اقتصاد کشور شامل بنگاههای عمده تولیدی، صنعتی و
تجاری و انحصارهای واردات و صادرات و درآمدهای نفتی را نهاد سپاه می بلعد. همین
وضعیت در دیگر بخشهای جامعه نیز کم و بیش مصداق داشته که ایران را تبدیل به کشوری نظامی سالار نموده
است. ولی آیا این منافع و امتیازات گسترده و انحصاری باعث ترغیب سپاه به یک
رویارویی تمام عیار خارجی به منظور حفظ این امتیازات خواهد شد؟ پاسخ منفی است زیرا
به زعم سرکردگان سپاه، البته که این خوان نعمت می باید به هر قیمتی برای آنان
گسترده و مفتوح باشد ولی ارزش جنگیدن با یک نیروی خارجی از قبیل اسرائیل را ندارد
و این ماشین نظامی بیشترین کارایی خود را در سرکوب مردم و حرکتهای دموکراسی
خواهانه نشان خواهد داد تا تملک و تسلط انحصاری خود بر ثروتهای انبوه نفتی و کشوری
را حفظ نماید. با توجه به فقدان روحیه نظامی و انقلابی و همچنین نبود تسلیحات
پیشرفته و مدرن، حفظ این منافع شخصی و گروهی برای رویارویی با خطر خارجی کافی نمی
نماید. همچنین، بدنه اصلی این نهاد، که قاطبه سپاه پاسداران را تشکیل می دهد بعضا
دارای گرایشات متمایل به عرفی و سکولار بوده و به طور روزافزونی نارضایتی خود از
وضعیت موجود را نشان می دهند و معتقدند حتی اگر قرار باشد جنگی روی بدهد و از سطح
حمله هوایی محدود، فراتر برود این آنها هستند که باید هزینه بدهند.
به دلیل مفروض و مسلم دانستن برخی پیش فرضها، از قبیل
اطمینان بیش از حد از عدم گسترش و تبدیل این رویارویی به یک حمله همه جانبه و
خانمان برانداز، سرکردگان سپاه اشتیاق فراوانی برای دعوت از اسرائیل به تهاجم دارند
و در حال فراهم کردن کلیه زمینه ها و بهانه های لازم برای تحقق آن هستند. از نظر دستاربندان
و پاسداران، اسرائیل به دلایل ذیل، دست به حمله گسترده نخواهد زد:
· دولت اوباما که یکی از نامحبوب ترین روسای جمهور امریکا در
تاریخ اسرائیل است اجازه تهاجم گسترده دولت عبری به جمهوری اسلامی را نخواهد داد؛
· روند انتخابات در امریکا و حساسیتهای آن مانع از
ماجراجویی عمده تل آویو خواهد شد؛
· روسیه و چین مخالف هرگونه اقدام نظامی علیه تهران هستند و
این موضع اسرائیل بیشتر می تواند جلب موافقت این دو کشور برای تشدید تحریمها را به
همراه داشته باشد؛
· افکار عمومی امریکای در گیر در دو کشور افغانستان و
عراق، و اروپای خسته از ادبیات جنگ با گزینه نظامی موافقت نخواهد کرد؛
· دستار بندان و پاسداران، نیم نگاهی هم به درماندگی فرزند
نامشروع خود در سوریه داشته و معتقدند با ایجاد بحران در نقطه ای دیگر در منطقه
خاورمیانه خواهند توانست به یاری بشار شتافته و فرصتی برای کشتار گسترده و قلع و
قمع مخالفان توسط او فراهم کنند.
· استمرار آثار بحران و شرایط اقتصادی نامطلوب در بین
کشورهای غربی، آنها را از اندیشیدن به رویارویی با ایران که بالاتر رفتن قیمت نفت
از جمله تبعات آن خواهد بود، بازمی دارد؛
· رهبران جمهوری اسلامی شاید به درستی بر این باور هستند که در شرایط کنونی
اسرائیل توان و یا انگیزه کافی برای به راه انداختن یک جنگ طولانی و همه جانبه را
ندارد. آنها همچنین مطمئن نیستند که اسرائیل تا چه میزان خواهد توانست به تاسیسات
نظامی و هسته ای متنوع (diversified) و بطور
فزاینده ای زیرزمینی (underground) و
مخفی (clandestine)
آسیب وارد نماید؛
· و نهایتا جمهوری اسلامی فکر می کند که نبود سیاستمردان
صلح دوستی از قبیل اسحاق رابین در دولت ائتلافی و بی اعتباری دولتمردان کنونی
بویژه جناح جنگ طلب "اسرائیل بیتنا"ی اویگدور لیبرمن، ایجاد اجماع بین
المللی را برای این کشور مشکل می کند.
دلایل اشتیاق سپاه پاسداران برای
استقبال از حمله اسرائیل
همچنانکه گفته شد، رهبران جمهوری اسلامی به درستی بر این
باور هستند که در شرایط کنونی اسرائیل توان و یا انگیزه کافی برای به راه انداختن
یک جنگ طولانی و همه جانبه را ندارد و یک رویارویی محدود
می تواند توده های ایرانی را حول محور دشمن خارجی مشترک متحد نموده و آنها را از پرداختن
به مطالبات مدنی، اقتصادی و اجتماعی خود منحرف نماید. ولی اشتباه محاسباتی فاحش سپاه
پاسداران، و شخص علی خامنه ای در اینجا است که به زعم خود این رویارویی احتمالی –
که ایدئال پاسداران نیز می باشد - یک حمله هوایی محدود و کوتاه مدت توسط اسرائیل
به تاسیسات اتمی زیرزمینی و متنوع و احتمالا آسیب ناپذیر ایران بوده و فرصتی ناب برای
این مافیای چنگ یازیده براقتصاد و سیاست کشور بدست خواهد داد تا روند ارعاب مردم و
سرکوب حرکتهای آزادی خواهانه در داخل را تشدید نموده و در عین حال بهانه ای هم برای
تمرد بیشتر از مقررات بین المللی در راستای تسریع در مراحل ساخت سلاح اتمی در دست
داشته باشند. اشتباه جمهوری اسلامی در این است که این حمله احتمالی را ضرورتا حمله
محدود نظامی اسرائیل تصور می کند و فراموش کرده است که جنگ را حتی در دموکراسی ها،
دیوانگان و جنگسالاران به پیش می برند و اغلب جنگها با یک رویاروی کوچک و بعضا
چکاندن یک ماشه آغاز شده ولی تبعات و گستره آن حتی از مرزهای یک کشور فراتر رفته و
حالت یک جنگ جهانی خانمان برانداز را بخود گرفته است. آنها همچنین به اشتباه تمام
تخم مرغهای خود را در سبد روسیه وچین قرار داده و به حمایت آنان در روز مبادا و در
عین حال، عدم ورود امریکا به این کارزار دل بسته اند.
نقض گسترده حقوق بشر، اعدام و کشتار دسته جمعی مخالفان
سیاسی، اصرار بر صدور ایدئولوژی ورشکسته داخلی خود به کشورهای منطقه و جهان، حمایت
آشکار از تروریسم دولتی، پشتیبانی از گروههای مختلف تروریستی، پافشاری بر پروژه
نظامی، پرهزینه و غیرضروری هسته ای، یهودستیزی و نفرت پراکنی، ماجراجویی های منطقه
ای و بین المللی، ترویج فرهنگ تعارض و رویارویی، تبلیغ گفتمان غرب ستیزی، اشاعه
ادبیات آرماگدونی و نبرد پایانی خیر و شر (مظهر شر و اهریمن مشخص است ولی در اینکه
چه کسی مصداق خیر خواهد بود، خامنه ای، نصرالله و یا احمدی نژاد، هنوز بین مقامات
اجماع حاصل نشده است!) و دشمن تراشی های بیهوده از جمله معجزات، شق القمرها، شاهکارها
و دستاورهای عظیم دستاربندان تحت زعامت روح الله خمینی و علی خامنه ای می باشد که
کشور را تا مرز جنگ، انحطاط و نابودی کامل کشانده و فرصتها را تبدیل به تهدید
نموده است.
نتیجه گیری
به نظر می رسد در دودهه اخیر، کانون تصمیم گیری و قدرت هرچه
بیشتر از انحصار دستاربندان نعلین پوش (روحانیون) خارج شده و به سوی چکمه پوشان (پاسداران) متمایل گردیده است. اخیرا
پاسداران اشتیاق زیادی برای ترغیب و تشویق اسرائیل به یک درگیری احتمالی از خود
نشان داده اند. با این وجود، این بدان معنا نیست که جنگ سالاران سپاهی برای نبردی
تمام عیار آمادگی دارند ولی با علم به اینکه به دلایلی از قبیل حاکمیت دموکراتها و
اوباما در امریکا و نزدیک شدن زمان انتخابات در این کشور و استمرار بحران و شرایط
اقتصادی نامطلوب، و مساعد نبودن شرایط جهانی برای یک رویارویی تمام عیار، آنها بیم
سوق داده شدن به جنگی تمام عیار را، که می تواند اساس حاکمیت و موجودیت دستاربندان
را به مخاطره بیاندازد، ندارند.
از نظر رهبر جمهوری دستاربندان و سرکردگان اصلی سپاه از
قبیل سرلشگران فیروزآبادی، جعفری، نقدی و ... یک جنگ محدود با اسرائیل و انجام
اقدامات نمایشی در خلیج فارس و بطور خاص در تنگه هرمز و همچنین اقدامات ایذایی
نیابتی در منطقه مدیترانه شرقی بر علیه منافع اسرائیل و کشورهای غربی (با توجه به
اینکه رژیم بشار اسد در سوریه و حزب الله
لبنان دارای وابستگی و سرسپردگی کامل به جمهوری اسلامی هستند ) بسیار سودمند و
کارساز خواهد افتاد زیرا بهانه های لازم برای ایجاد ارعاب و برقراری شرایط کامل
نظامی در کشور و حاکم کردن پاسداران بر کلیه امور را بیش از پیش فراهم خواهد نمود.
از طرف دیگر تلاش خواهد شد تا با نشان دادن تهدید دشمن خارجی در میان توده های
مردم گرایش بیشتری به وحدت حول محور پاسدارها و رهبر انقلاب ایجاد شود و در این
بین، رژیم سوریه نیز از هرج و مرج پیش آمده، بهره برداری خود را خواهد کرد.غافل از
اینکه هرگونه چراغ سبز نشان دادن و استقبال از آتش افروزی می تواند به براندازی
دودمان و خانمان جمهوری دستاربندان و بطور همزمان نابسامانی و نابودی کشور منجر
شود.
احمد هاشمی مترجم سه زبانه سران سه قوه و کارمند سابق وزارت
امور خارجه جمهوری اسلامی، نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی است.
14 September, 2012
بالاتر از اهانت : آیا هتاکی می تواند مجوزی برای عصیانگری بنیادگرایان باشد؟
انتشار فیلمی آماتور در
شبکه های اجتماعی که ظاهرا با حمایت مالی قبطیان مصری مقیم ینگه دنیا و حمایت تدارکاتی
و معنوی گروهی از مسیحیان بنیادگرا و با مضمون توهین و تمسخر پیامبر اسلام، صورت
گرفت، بار دیگر بهانه و دستاویز لازم را به دست تندروهای مذهبی در کشورهای مختلف
داد تا ضمن اقدام به حمله به نمایندگی های سیاسی و کشتار کارکنان آن، بدعت شوم و رویه
نامیمونی را که روح الله خمینی در تعرض به اماکن دیپلماتیک بنیان گذاشت، تکرار
نمایند.
اقدام توهین آمیز دست
اندرکاران فیلم "معصومیت مسلمانان" که با حمایت کینه
توزانه و توام با حس انتقام جویی افراد و گروههای مذهبی تندرو در امریکا از جمله
کشیش تری جونز، همراه بود نمی تواند حرکتی قابل توجیه، مشروع و امری قابل دفاع
محسوب گردد ولی همگان و بطور اخص، بنیادگرایان اسلامی و رهبران آنان نیاز دارند تا
به درک این موضوع نائل آیند که در جوامع دموکراتیک نمی توان به بهانه های گوناگون
آزادی های فردی، جمعی، مدنی و دموکراتیک را در جامعه محدود و منکوب و هر گونه
اندیشه مخالف و بنیاد ناخواسته ای را تعطیل نمود.
در این بین اما، آنچه که
به هیچ عنوان قابل دفاع نمی نماید تحرکات و تحریکاتی است که توسط برخی از رهبران
مذهبی کشورهای اسلامی صورت گرفت، بطوریکه آنان بدون اشاره به اقدام زشت و ناپسند
گروههای تندرو در مصر، لیبی، یمن و دیگر کشورها در تعرض به مراکز دیپلماتیک، به
طور یکجانبه به محکومیت اهانت صورت گرفته پرداختند. آنان، به این هم بسنده نکرده و
توده های متعصب و خشمگین را به تظاهرات بر علیه دولت کشوری که فیلم مورد نظر در
آنجا ساخته شده، و شعله ور کردن آتش تنفر و خشونت و بطور غیر مستقیم تعرض به
نمایندگی های سیاسی آن کشور رهنمون شدند بدون اینکه به این معما که " گنه كرد در بلخ آهنگری / به
شوشتر زدند گردن مسگری" پاسخ گفته و رابطه بین
سازندگان فیلم و دولت امریکا را روشن سازند.
در تعریف مقدسات و هتک
حرمت و حوزه شمول آن و همچنین در تعریف آزادی و حدود و ثغور آن و مرزبندی دقیق آن
با احترام به ارزشها و مقدسات، می توان شاهد گرایشها و اختلاف فکری زیادی بود ولی
به بهانه یکی نمی توان دیگری را قربانی کرد و یا به برخورد گزینشی متوسل شد. چگونه
است که تولید یک فیلم غیرحرفه ای و البته مغرضانه، به مظهر و مصداق توهین تبدیل می
شود ولی سخنان، تفکر و گفتمان علی خامنه ای، محمود احمدینژاد و یارانش و دیگر دستاربندان
بلندمرتبه نظام جمهوری اسلامی در مورد آیین های دیگر بویژه دین یهود و بعضا کافر و
نجس خواندن پیروان ادیان آسمانی و غیر آسمانی دیگر، مصداق توهین و خوارشماری نیست.
چگونه است که سخنان ملایان تندرو و دستاربندان منبرنشین، در تعریفی از شیوه زندگی،
حق و باطل، حیات و ممات و نبرد آخرالزمانی که دربردارنده توهین به ادیان و مکاتب
دیگر و منحرف و پلید تلقی کردن پیروان آنهاست، مصداق وهن و اهانت نمی باشد ولی
اقدام تنی چند در تولید فیلمی بی مایه و سخیف، به حساب یک دولت و یک کشور گذاشته
می شود؟
آری محتوا و درون مایه این
فیلم می تواند توهین آمیز و تحریک کننده باشد ولی به هیچ عنوان نمی تواند مجوزی
برای نفرت افکنی و بهانه ای برای ارتکاب قتل و کشتار و نقض اصول اولیه و مقررات
مربوط به کنوانسیون وین مبنی بر مصونیت کارکنان نمایندگی کشورها و برخورداری ازحقوق دیپلماتیک آنان باشد و در این مقال، آنچه سزاوار
نکوهشی بسیار بالاتر است کشتار، قتل و غارت، اوباشگری و ترویج افراط گرایی، خشونت
و عدم تحمل توسط تندروان و بنیادگرایان است که گناهی بس بالاتر و نابخشودنی تر از
توهین به مقدسات محسوب می شود.
در ایران نیز دستاربندان
جمهوری اسلامی که از هیچ فرصتی برای ترویج نفرت افکنی و احساسات ضدغربی فروگذار
نمی کنند با شور و شعف فراوانی به بهره برداری از این موقعیت پرداخته و پیروان خود
را به حضوری دیگرباره در خیابانها برای شرکت در تظاهراتی نمایشی و سرشار از شعار و
تهی از شعور فراخوانده اند. مع هذا، با توجه به فقدان
اطلاع رسانی آزاد و فیلترینگ منابع خبری مستقل و شبکه های مجازی اجتماعی در ایران،
تظاهرکنندگانی که با سازماندهی دولتی در خیابانها حضور به هم می رسانند در اکثر
موارد از محتوا و چگونگی توهین صورت گرفته هیچ گونه اطلاعی ندارند و صرفا با جهت
دهی و اطلاع رسانی عمدتا غلط و غیر حقیقی در راهپیمایی و حرکت اعتراضی حاضر شده و
به ابراز احساسات می پردازند.
احمد هاشمی، کارمند سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی
11 September, 2012
Ahmad Hashemi, Interviewing VOA Persian
مصاحبه احمد هاشمی با صدای آمریکا
در این مصاحبه پیرامون ویژگی های ترجمه جمهوری اسلامی پسند در وزارت خارجه و بایدهای شغل مترجمی در جمهوری اسلامی ایران به ایراد سخن پرداخته ام.
تعطیلی سفارت کانادا، دستاوردی برای حقوق بشر
Canada's Severing Ties with Tehran, an Achievement for Human Rights
احمد هاشمی
در پی تعطیلی چندی پیش بخش
کنسولی، دولت کانادا تصمیم خود برای قطع کامل روابط با ایران را محقق نمود که فارغ
از علل و عوامل این تصمیم و پیامدهای آن، می توان پرونده حقوق بشری ایران و کوشندگان
ایرانی حقوق بشر را برندگان اصلی این کارزار به حساب آورد. این تصمیم، اولین، از
نوع خود به شمار می رود زیرا به دلایلی که ذیلا خواهد آمد این موضع گیری اولین اقدامی
است که موضوع حقوق بشر و دموکراسی انگیزه و انگیزش اصلی در اتخاذ آن بوده است و قابلیت
تکرار در کشورهایی که در تعاملات خارجی و دیپلماسی عمومی و مردمی خود وزن و جایگاه
بیشتری برای موضوعات حقوق بشری قائل باشند را داراست و می تواند انزوای هر چه
بیشتر جمهوری اسلامی را به همراه آورد. به طور مشخص به نظر می رسد کشورهای اروپایی
و آمریکا با تاسی و الهام گیری از این حرکتِ عمدتا حقوق بشرمحور، تلاش خواهند نمود
تا در اتخاذ سیاست خارجی سختگیرانه و دربردارنده مولفه های حقوق بشری، آخرین کشور
نباشند.
در پی این تعطیلی، اوتاوا به
دیپلماتهای جمهوری اسلامی پنج روز فرصت داده تا خاک کانادا را ترک کنند و این در
حالی است که دو کشور دوره پر فراز و نشیبی را از زمان بحران گروگانگیری و پناه
دادن سفارت این کشور در تهران به تعدادی از دیپلماتهای آمریکایی شاهد بوده اند که
متعاقب آن دو کشور به مدت هشت سال فاقد رابطه رسمی بودند. با بازگشایی سفارت این کشور
در تهران در سال 1366 مناسبات دو کشور به آرامی رو به بهبود رفت ولی با قتل زهرا
کاظمی عکاس و روزنامه نگار ایرانی- کانادایی در زندان اوین، روابط دو کشور دچار تنشهای جدی
گردید و این امر یک بار دیگر ثابت نمود که دولت کانادا حاضر نیست به هر قیمتی
روابط سیاسی و منافع تجاری خود را با تهران محفوظ نگه دارد و دستور کار حقوق بشری
یکی از ارکان سیاست خارجی کشورش را تشکیل می دهد؛ دستور کاری که در آن درسهایی
برای یادگیری توسط دیگر کشورها وجود دارد.
دولت کانادا ضمن اعلام
اینکه جمهوری اسلامی ایران تهدیدی جدی علیه صلح و امنیت جهانی
می باشد، تروریسم دولتی و نقض حقوق بشر توسط رژیم تهران، کمکهای
نظامی این رژیم به دولت سوریه، رویکرد ضد اسرائیلی احمدی نژاد، جاسوسی و همچنین حفظ امنیت کارکنان سفارت با توجه به بی اعتنایی رژیم ایران به
اصول کنوانسیون وین را از دلایل قطع روابط خود با تهران اعلام نموده و این امر به
تنهایی و به خودی خود گواهی بر این مدعاست که اوتاوا برای موضوعات حقوق بشری
اولویت و اهمیت بالایی قائل است زیرا در مقطع کنونی هیچ رویداد ناخوشایند و اتفاق
غیرمنتظره ای که متوجه دو کشور بوده و منجر به قطع روابط دو کشور شود رخ نداده است
مگر گسترش فزاینده سرکوبها و جو پلیسی و خفقان، نرخ رو به رشد اعدامها و موارد نقض
حقوق بشر در ایران. این کشور در گذشته نیز با پیشگامی در تهیه و تدوین و به تصویب
رساندن قطعنامه هایی در محکومیت جمهوری اسلامی به خاطر موارد نقض حقوق بشر، موجبات
تحسین نهادها و تشکلهای حقوق بشری ایرانی و بین المللی را فراهم کرده بود.
پیامها و پیامدها:
هرچند کانادا کشوری آرام
آرمیده بر دو سوی دو اقیانوس پهناور در نیمه شمالی نیمکره غربی می باشد که صرفا با
قدرتمندترین کشور جهان مرز خشکی دارد و فارغ از عضویت این کشور در باشگاه قدرتهای
برتر جهان (جی 8)، قدرت این کشور در ظرفیت بالای اخلاقی اش نهفته است. به تعبیر روشنتر،
ممکن است کانادا یک بازیگر عمده بین المللی نباشد ولی از جمله کشورهای خوش نام در عرصه دیپلماسی عمومی
و سیاست خارجی متعهدانه محسوب گردیده و از جنبه های متعدد قدرت نرم از قبیل لحاظ
نمودن موضوعات حقوق بشری در سیاست و تجارت خارجی خود، نام و نشان و وجهه نیکو و
مقبولیت بالای بین المللی در عرصه تعاملات بین المللی بهره می برد و این اقدام اوتاوا، می تواند به عنوان مشوق و راهگشایی برای دیگر کشورهای آزادی خواه و دموکراتیک و
در راس آنها اتحادیه اروپا و آمریکا برای اتخاذ تصمیماتی مشابه و سرسختانه تر در مقابل
سیاست نقض گسترده حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی عمل نماید و آغازی باشد برای اولویت
بخشی به مساله حقوق بشری جمهوری اسلامی در قبال پرونده نظامی و هسته ای این کشور
که اغلب مورد پیشین را تحت الشعاع خود قرار می داده است. در این راستا، امریکا،
اسرئیل و برخی کشورهای دیگر پشتیبانی خود را از این رویکرد ابراز نموده اند و در شرایطی که رژیم تهران فشار مضاعفی را از جانب تحریمهای بین المللی، مساله حقوق
بشر و تحولات سوریه احساس نموده و با انزوای منطقه ای و بین المللی فزاینده ای روبرو
می باشد این اقدام می تواند پیامدهای نگران کننده ای برای جمهوری اسلامی دربرداشته و حامل پیامی قوی برای رهبران آن مبنی بر به سر
آمدن عصر حاکمیت بی چالش خودکامگان بر مردمانشان باشد؛ چالشی که هم در داخل و هم به
گونه گسترده تری در خارج از قلمروی خود با آن روبرو هستند.
با این پیشگامی، به نظر می
رسد زمان آن فرا رسیده تا دیگر کشورها با تاسی به این ابتکار پسندیده، حلاوت و
شیرینی کاذب سردمداران متوهم جمهوری اسلامی را به کامشان تلخ نمایند. چه، رهبران
جمهوری اسلامی با برگزاری اجلاس غیرمتعهدها و گرد هم آوردن خودکامگانی از جنس خود
از کشورهای هم قماش از مناطق استبداد زده آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا از قبیل
کره شمالی، کوبا، زیمبابوه، سوریه و ... بر میزان توهم شان در داشتن دوستانی در
عرصه بین الملل افزوده بودند. برنامه هسته ای رژیم تهران، رویکردهای ضد اسرائیلی دولتمردان جمهوری اسلامی و بویژه
سخنان مبتنی بر نفرت افکنی و اظهارات نژادپرستانه و یهودستیزانه احمدی نژاد و
وضعیت رو به وخامت حقوق بشر در کشور هر یک به تنهایی برای اتخاذ اقدامی مشابه آنچه
کانادا به آن مبادرت نمود کفایت می کند. عدم وجود اراده سیاسی قوی تنها عاملی است
که در این بین ناکافی می نماید.
احمد هاشمی مترجم سه زبانه
سران سه قوه و کارمند سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، نویسنده و تحلیلگر
مسائل سیاسی و بین المللی است.
06 September, 2012
اندر مصائب ترجمه در ایران
Complexities of Translation in Iran
منتشر شده در
ايران امروز، رادیو کوچه، جرس، بامداد خبر، انقلاب اسلامی، فرهنگ ایران، پارس دیلی نیوز، تهران ریویو و شهرگان
حرفه مترجمی از جمله مشاغلی است که همزمان با گسترش ارتباطات بین جوامع بشری
و بویژه پس از آغاز دوران بازرستاخیز و رنسانس در اروپا، توسعه فزاینده ای پیدا
نموده و در قرون و دهه های اخیر شعبه ها و زیرشاخه های تخصصی متعددی بر آن افزوده
شده و جایگاه خود را در میان مشاغل حساس و کلیدی تحکیم نموده است به طوریکه در
دنیای امروز تصور جهانی بدون این حرفه امری غیرممکن می نماید. بر طبق رتبه بندی بین
المللی سختی مشاغل، مترجمی از جمله مشاغل سخت، سنگین و پراسترس به حساب می آید که
به همین دلیل، شاغلان در این حرفه مشمول برخی امتیازات از قبیل بازنشستگی زودهنگام
می شوند. ولی شرایط حاکم بر ایران و ویژگی های حکمرانان کنونی آن این پیچیدگی،
اضطراب و سختی را مضاعف و دوچندان می نماید که در این مجال اختصارا به این پیچیدگی
ها پرداخته خواهد شد.
ویژگی های ترجمه جمهوری اسلامی پسند
به عنوان مترجم وزارت خارجه
جمهوری اسلامی که چند سالی در امر ترجمه به زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی برای
دولتمردان و مسئولین را در پرونده کاری خود دارد مایلم به گوشه ای از مصائب و
مشکلات مضاعفی که افراد دخیل در امر ترجمه با آنها دست و پنجه نرم می کنند اشاره
کنم. در مترجمی از نوع جمهوری اسلامی آن، یک چارچوب متصلب و مجموعه قوانین نانوشته ای وجود دارد که مترجمان در حین کار آنها
را یاد گرفته، بدانها خو گرفته و ملکه ذهن خود نموده اند و آنها را در عمل به طور
ناخودآگاه و غیر ارادی اعمال می کنند که ذیلا به چندی از آنها می پردازم:
آزاداندیشترین در دستگاه دیپلماسی
بدور از هر گونه پیشداوری، لازم می دانم قبل از هر چیز اشاره کنم که
همکاران اداره ترجمه از لیبرالترین، شریفترین و آزاداندیشترین کارمندان وزارت
خارجه جمهوری اسلامی هستند و برای اینکه همکاران و مسئولین آن بخش از وزارتخانه
مورد آزار و اذیت احتمالی مسئولین واقع نشوند دراین نوشتار، از ذکر جزئیات، مصداق
و مثال معذور خواهم بود ولی بطور کلی می توانم بگویم که آنها به شدت تحت فشار
هستند تا قلب واقعیت کنند و ترجمه جمهوری اسلامی پسند (اصطلاحی که در بین همکاران
رایج است) ارائه کنند و همچنان که ورزشکاران صلح دوستمان که مجبور می شوند از
رقابت در مقابل همتایان اسرائیلیشان امتناع کنند مترجمان هم در این دیار، آزادی
عمل ندارند.
ایدئولوژیک بودن
همانند تمامی رژیمهای حکومتی خودکامه، شخص محور و ایدئولوژیک، در ساختار
جمهوری اسلامی، امر ترجمه و شخص مترجم نیز بسان تمامی امور دیگر، نمی تواند عاری
از بار ایدئولوژیک و یا به اصطلاح مکتبی باشد و همیشه این تعهد است که بر تخصص
چیرگی و دست بالا را داشته و در صورت نیاز و ضرورت می توان تخصص را در قربانگاه
تعهد قربانی نموده و به مسلخ کشید. به عنوان مثال اگر در یک سخنرانی در یک اجلاس
به اصطلاح بین المللی در تهران یک مدعو از کشور زامبیا، گامبیا و یا گینه بیسائو،
که با ادبیات سیاسی حاکم بر ایران آشنایی ندارد و یا به هر دلیلی مایل است واژه "اسرائیل"
را - ولو برای محکومیت آن کشور- به زبان بیاورد این واژه می باید به عنوان غده
سرطانی خاورمیانه، فلسطین اشغالی، رژیم
اشغال گر قدس، رژیم غاصب و اشغالگر قدس، رژیم سفاک و خون آشام صهیونیستی و از این
قبیل ترجمه شود. به عبارتی تا مادامی که خود واژه اسرائیل را بکار نبرده باشیم در
ترجمه و حتی تفسیر و تاویل این واژه، آزادی تام و تمام داریم. مثال دیگر اصطلاح
"بهار عربی" است که از جمله واژگان ممنوعه در قاموس جمهوری اسلامی است و
بنده شخصا به یاد دارم که از بکار بردن
این واژه اکیدا منع شدم. "بیداری اسلامی" اصطلاحی است که بجای واژه
مصطلح و شناخته شده "بهار عربی" بکار می رود.
کنار گذاشتن اصل امانت در ترجمه
در دستگاه جمهوری اسلامی، امانت داری در ترجمه را باید به بوته فراموشی
سپرد. همچنانکه در بند بالا اشاره شد در یک حکومت ایدئولوژیک ترجمه نیز باید
ایدئولوژیک و مکتبی باشد. بنایراین نمی توان به امانت داری و دقت در ترجمه توجه و
اهتمام نمود. مثلا اگر در یک منبع غربی در مورد طالبان و یا القاعده اصطلاح
تروریست بکار برده می شود به عنوان مترجم مکتبی و ارزشی باید آنرا به شورشیان یا
گروه القاعده یا شبه نظامیان طالبان تبدیل و ترجمه کنیم و یا تکلیف شرعی و قانونی
و مکتبی ما ایجاب می کند از دولت فلسطین به مرکزیت رام الله به اسم گروه فتح و از
حماس به عنوان دولت قانونی فلسطین نام ببریم.
اطلاع رسانی
اغلب در جلسات ترجمه مواردی پیش می آید که مترجم باید اطلاع رسانی کند
یعنی در حین جلسه مثلا وزیر جهاد کشاورزی در مورد موقعیت جغرافیایی و جمعیت و مذهب
یک کشور می پرسد که مترجم می باید به اطلاع همایونی وزیر محترم برساند.
اضافه کردن جملات مربوط به مبادی آداب دیپلماتیک
بعضا مترجم باید از خودش مطالبی را به صحبتهای مقام مورد نظر یا سخنران
ایرانی اضافه کند و صحبت کردن و سخنرانی آخرین کاری است که برخی از مسئولین به آن
آشنایی دارند. به عنوان مثال وزیر نفت آقای رستم قاسمی - با وجود اینکه مشاور بین
الملل ایشان در جریان دیدارهایش کاملا به او کمک می کند و جملات آماده تحویل او می
دهد تا به زبان بیاورد و مطالب را به سان دانش آموزی که با تقلب و رساندن مطلب می
خواهد نمره قبولی دریافت کند به او می رساند
- ولی همین وزیر به عنوان مثال در پایان دیدار وزیر خارجه غنا از به زبان
آوردن جملات کلیشه ای و اصطلاحات رایج در جهان دیپلماسی از قبیل "از آشنایی
با شما خرسند شدم" و یا "امیدوارم شاهد گسترش روزافزون روابط دوستانه دو
کشور باشیم" عاجز بود و به هیچ عنوان آشنایی هرچند اندکی با اصول و مبادی
آداب عمومی و اصول دیپلماتیک ندارد و بسیار عامیانه و زخمت و به اصطلاح چاله
میدانی صحبت می کند که مترجم در حد امکان مجبور به افزودن جملات زیبا و تعدیل آن
سخنان است.
ترجمه ناپذیری:
شاید برای دیگرانی که از بیرون به این حرفه نگاه می کنند واژه "ترجمه
ناپذیری" کمی بیگانه و عجیب به نظر بیاید ولی برخی از مفاهیم و اصطلاحات و
واژگان ابداعی جمهوری اسلامی به سختی قابل ترجمه هستند که ما در اداره ترجمه با
کمک پیشکسوتها می توانستیم با رایزنی و همفکری فشرده، معادل تقریبا نزدیکی برای
آنها پیدا کینم. "ولایت پذیری"، "ارزش مداری"، "بصیرت
ورزی یا بصیرت افزایی"، و "این ممه را لولو برد" تنها چند نمونه از
تعابیر ترجمه ناپذیر است.
مترجم همیشه مقصر
همیشه مترجم دیوارش کوتاهترین است که می توان او را هم در عزا و هم در
عروسی قربانی نمود مثلا عباراتی از قبیل "مترجم بد ترجمه کرد" و یا
"به خاطر مصالح نظام نباید این مطلب را ترجمه می کرد" و "اشکال از
ترجمه است" و موارد مشابه دیگر بسیار رایج است. حتی در برخی نهادها برخی از
مسئولین به مترجم تذکر می دهند که ترجمه گزینشی، اصلاح شده و فیلتر شده ای از
سخنان یک مقام (مورد وزیر مسکن و شهرسازی) داشته باشد تا از سوء تفاهمات احتمالی
جلوگیری شود.
تناقض ترجمه آزاد
مسئولین اداره ترجمه وزارت خارجه در جلسات خودمانی و صمیمی، تاکید زیادی
بر ترجمه اصلاح شده دارند و مکرر گفته می شود که اظهارات سخنران مرتب و جفت و جور
گردیده و جملات معنی دار، به هم پیوسته و منسجم و ویرایش شده از سخنان آنها ایجاد
و ترجمه شود.
ترجمه با چاشنی تملق
مترجم در جمهوری اسلامی باید مطالب را طوری ترجمه کند که به مذاق مقام مسئول
خوش بیایید وگر نه گفته خواهد شد که فلان مترجم دیگر برای ترجمه های بعدی نیاید.
بیشتر چاپلوسی و تملق خواسته می شود تا کار دقیق، این امر بویژه در مورد شخص رئیس
جمهور مصداق دارد. همچنین اگر میهمانی خارجی رهبر ایران را صرفا رهبر خطاب نماید وظیفه
یک مترجم مکتبی و انقلابی این است که او را مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان
معرفی نماید.
تاویل در ترجمه
معمولا مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی ترجمه صورت گرفته را به قول خودشان
تاویل و تفسیر می کنند و به آن حالتی که مصلحت بدانند در می آورند تا معنی مورد
نظر آنها استنباط شود. مثلا اگر در صدا و سیما از فلان مقام گامبیایی شرکت کننده در
مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی پرسیده شود که چرا در مراسم ارتحال حضور پیدا کرده
ای و او پاسخ دهد که توسط سفارت ایران در بانجول برای شرکت در مراسم دعوت شدم و
هزینه اقامت و بلیت رفت و برگشت و تور ایرانگردی من توسط دولت ایران پرداخت شد و
البته امام را هم دوست دارم در این حالت قسمت اول مصاحبه کاملا حذف و در عوض در
قسمت دوم که این مهمان به دوست داشتن امام خمینی اشاره می کند به تفسیر و توضیح و تاویل
کردن و به قول فرنگی ها بهparaphrase کردن می پردازند.
ویرایش و تصحیح
یکی از کارکردهای مترجم از نوع ایرانی آن اصلاح و تصحیح اشتباهات بعضا فاحش مقامات است. مثلا معاون اول
رئیس جمهور آقای رحیمی در زمینه موضوعات بین المللی دارای اطلاعات بسیار محدودی
بوده و معمولا مرتکب اشتباهات فاحشی می شود که اینجانب در چندین مورد اشتباهات
ایشان را به شکل اصلاح شده و پس از گذراندن از صافی، ترجمه کرده ام. به طور مشخص،
یکی از اشتباهات فاحش ایشان تلقی کردن فیدل کاسترو به عنوان رهبر کشور دوست و
برادر سنت وینسنت بود که تا حد ممکن سعی در اصلاح ترجمه کردم.
وصله پینه کردن
سخنرانی و اظهارات برخی از مسئولین به گونه ای است که به تعبیر همکاران، نیاز
به وصله پینه کردن اظهارات آنها داریم چون در برخی موارد گنگ و مبهم و نامفهوم می
شود و معنای معقول و منطقی از آن سخنان استنباط نمی شود. در این مورد می توان به
شیوه سخنرانی آقای لاریجانی رئیس مجلس و منوچهر متکی رئیس سابق دستگاه دیپلماسی
اشاره کرد.
نتیجه گیری:
ترسیم آرمانشهر، بر زبان آوردن
دروغهای فاحش و دادن وعده های غیرعملی و ریا و نفاق از بنیانها و مولفه های اصلی تشکیل
دهنده رژیمهای خودکامه و توده گرا می باشد. رژیم حاکم بر ایران نیز همچون همتایان
خود از قبیل کره شمالی، اریتره، ونزوئلا و... نیاز مبرمی به بهره برداری از این
حربه و مکانیزم دارد و دوام و بقای خود را در گروی آن می بیند. وعده های آیت الله
خمینی در زمینه اصلاح مردم، ارزانی نمودن بهشت بر آنان و رایگان نمودن آب و برق و
اظهارات محمود احمدی نژاد در زمینه آوردن پول نفت بر سر سفره ها، کوروش مآبی،
مدیریت بر جهان و همکاری و ارتباط گیری مستمر با امام دوازدهم شیعیان تنها چند
نمونه در این زمینه است. از آنجایی که رژیم
نیازمند تهیه شعار، سخنان بزرگ ولی بی پشتوانه و خوراک تبلیغاتی برای کارآمدی و موفق
نشان دادن خود به منظور تامین بقا و مشروعیتش می باشد ترجمه همجهت، هماهنگ و
همراستا از جمله ابزارهایی است که رژیم در نبود رسانه های آزاد و مستقل، بطور
گسترده ای از آن بهره برداری می نماید تا مانع از افول موج توده گرایی و توده
فریبی در جامعه – که محل ارتزاق رژیم و موجب دوام و قوام خود است - گردد.
Subscribe to:
Posts (Atom)