17 September, 2012

خزان عربی، بهار بنیادگرایی

Arab Winter, Fundamentalism Spring 


انتشار فیلمی توهین آمیز به پیامبر اسلام در فضای مجازی، اعتراضاتی را در سطح کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بویژه کشورهای تازه رسته از دیکتاتوری های پیر به همراه داشت که باعث طرح مجدد این پرسش بی پاسخ گردید که جنبش های موسوم به "بهار عربی" چه بودند و چه می خواستند. البته دراین که دلایلی برای اعتراض به اقدام موهن سازندگان فیلم "معصومیت مسلمانان" وجود دارد تردیدی نیست؛ آنچه محل سوال است میزان، نوع و تناسب این اعتراض است که از سطح متعارف و مقبول عرف و قوانین بین الملل فراتر رفته است. در واکاوی ریشه های این خشم گسترده و واکنش بی تناسب بنیادگرایان اسلامی به این اقدام توهین آمیز می توان برداشت ها و پیش فرض های ذیل را دخیل دانست:
1-     احساس روانی جمعی مبنی بر تحقیر شدن توسط کلیت غرب؛

2-    باور به اینکه جهان غرب "آزادی بیان" را دستاویزی برای اغماض و چشمپوشی از توهین هایی از این دست کرده است؛

3-    برداشتی دال بر اینکه غرب در سیاستهای خود با رویکردی متکبرانه با مسلمانان برخورد می کند؛

4-    انباشته شدن احساسات منفی در قبال بی عدالتی برآمده از سازوکارهای غربی تحمیل شده به جهان؛

5-    حساسیت مفرط و شدید به مقوله پیامبر و دین اسلام؛

6-    و باور به اینکه این حرکت اقدامی فردی نبوده وفیلمی با تایید و حمایت دولتمردان کشورهای غربی برای خوارشماری و تحقیرمسلمانان است.

این واکنشهای غیرمتقارن و نامتناسب در حالی روی داد که کشورهای مصر، لیبی و تونس و همچنین یمن با به بار نشاندن انقلاب خود، هیجانات و احساسات و البته بیم و امیدهای فراوانی را در بین مردم، رهبران و گروههای سیاسی کشورهای خود، منطقه و جهان ایجاد نمودند: یکی آن را آغاز دموکراتیزه شدن جهان عرب یا اصطلاحا "بهار عربی" نامید، دیگری آن را نمود و نمادِ خشمِ فروخفتهِ طبقاتِ رنجبر و خیزش کارگران بر علیه استبداد داخلی و امپریالیسم و استعمار خارجی به حساب آورد و در بحبوحه این آشفته بازار سیاسی، رهبر خودکامه ای نیز – که خود را داعیه دار رهبری و هدایت جهان اسلام می داند - آنرا "بیداری اسلامی" لقب داد و با تایید، تملق و سلام و صلوات مقربان درگاهش، بویژه علی اکبر ولایتی، در صدد بسط این گفتمان برآمد.  

این جنبش توده ای، آمیزه و ملغمه ای از همه نوع سلیقه و گرایش بود؛ از چپ و راست و میانه گرفته تا دموکرات و ناصری ملی گرا و سوسیالیست عربی و اسلامگرای محافظه کار و سلفی - هرچند در مورد صحت کاربرد این واژگان برای خاورمیانه تهی از کارکرد حزبی ریشه دار باید احتیاط نمود! – در آن سهیم بودند و درست به دلیل همین دربرگیری و شمول، این انقلاب باعث شد تا هرکسی از ظن خود یار او شود و در این میان اما، کسی نتوانست اسرار درون او را بجوید.

این انقلاب ها کلافی سردرگم را می مانست که در عین حال، کسی را توان نگاهی انتقادی و تردیدآمیز در مورد سرانجام سازنده و مثبت این آن نبود. چرا که وقوع آن، فضایی مثبت و توام با خوشبینی برای فردایی بهتر را به همراه آورده بود و بسیاری، از مردم کوچه و خیابان گرفته تا کارشناسان امر، با شعف و شادی وصف ناپذیری، از دموکراسی و آغاز عصری جدید در منطقه سخن می گفتند. با این وجود، حرکتهای تندروانه ای که در روزهای اخیر و به بهانه یک فیلم توهین آمیز در کشورهای عربی رها شده از استبداد، به نمایش درآمد تا حدود زیادی کمک کرد تا سرشت این انقلابات بیش از پیش نمایانتر شود.
  
 قتل رقتبار "کریستوفر استیونس" سفیر آمریکا در شهر بنغازی که از دیپلماتهای علاقمند به مداخله بشردوستانه جامعه بین المللی در این شهر برای حفظ جان غیرنظامیان بود و ظاهرا به خاطر همین رویکرد و اقداماتش، به عنوان اولین سفیر آمریکا در لیبی پس از قزافی منصوب شده بود نشان داد که به تعبیری کلیشه ای ولی بغایت درست، دموکراسی یک پروسه است و نه پروژه، و نیاز به تمرین و ممارست، بستری سازی، یادگیری و نهادینه شدن دارد. در غیر این صورت دموکراسی و آزادی، سرابی بیش نبوده و حتی می تواند گامی به قهقرا باشد که در روزهای اخیر، نشانه هایی از آن– که می توان آن را بهار بنیادگرایی نامید -  قابل مشاهده است.



احمد هاشمی کارمند سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل


No comments: