29 April, 2013

امیرفرشاد ابراهیمی، کلاهبرداری و جعل کارت‌های خبرنگاری


امیرفرشاد ابراهیمی، کلاهبرداری و جعل کارت‌های خبرنگاری



http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-51163.html






امیرفرشاد ابراهیمی، کلاهبرداری و جعل کارت‌های خبرنگاری

امیرفرشاد ابراهیمی یکی از بنیانگذاران و اعضای هسته اولیه انصار حزب الله و همچنین دارای 2 سال عضویت در سپاه قدس می باشد که پس از پرونده نوارسازان به ترکیه آمد و به دنبال رد درخواست پناهندگی اش توسط سازمان ملل و 6 سال آوارگی در ترکیه با ازدواج با نسرین بصیری به آلمان منتقل شد. جالب اینکه خانم بصیری 30 سال بزرگتر از ابراهیمی بود. امیرفرشاد ابراهیمی پس از خروج از کشور با دروغبافی و داستان سرایی در مورد دیده ها و تجارب شخصی خود بر سر زبانها افتاد.
در دو سه سال اخیر اما، وی با اخاذی از پناهندگان سیاسی در ترکیه و وعده انتقال آنها به اروپا و امریکای شمالی ارتزاق می کند. وی در ابتدای هر اخاذی ادعا می کند با نهادهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا در ارتباط نزدیک بوده و تشکیلاتی به نام "کمیته نجات وزارت خارجه آمریکا" را راه اندازی نموده و برای پناهندگان سیاسی در ترکیه و دیگر کشورها ویزای امریکا دریافت می کند. امیرفرشاد ابراهیمی دارای مدرک دیپلم می باشد که به علت حضورش در انصارحزب الله و سپاه قدس توانست یک شبه مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را بگیرد. در حال حاضر، وی خود را به عنوان دانشجوی فوق دکترای حقوق بشر! از دانشگاه آریزونای آمریکا معرفی می کند در حالیکه ورود اعضای فعلی و سابق گروهگ تروریستی سپاه قدس به داخل خاک آمریکا در هر شرایطی  ممنوع است.
در یک کلاهبرداری گسترده، امیرفرشاد ابراهیمی در سال 1388 از محمدرضا مدحی نیز پول هنگفتی را اخاذی نمود تا برای او مدارک اقامت اروپا تهیه کند. وی در یکی دو سال اخیر، با مطرح کردن خود به عنوان فعال حقوق بشر و بویژه حقوق پناهندگان هزاران یورو درآمد داشته است. این عضو سابق سپاه قدس، حداقل از شش تن از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی که به صورت پناهنده در ترکیه و هندوستان بسر می برند اخاذی نموده است.
از جمله مالباختگانی که به امید خروج از ترکیه هزاران یورو به حساب خانم مونا معصوم زاده، همدست امیرفرشاد ابراهیمی در سوئیس واریز کرده اند، احمد هاشمی مترجم و کارمند اخراجی وزارت خارجه جمهوری اسلامی می باشد. امیرفرشاد ابراهیمی با گرفتن بیش از هزار یورو دو کارت برای احمد هاشمی و آرزو شهبازی صادر نموده است که هر دو کارت های خبرنگاری جعلی و غیرواقعی می باشد که تمامی مشخصات و جزئیات مندرج در آن از قبیل آدرس پستی، وبسایت، و تلفن غیرحقیقی و جعلی است.
قربانیان و مالباختگان بعلت تهدیداتی که از امیرفرشاد ابراهیمی دریافت نموده اند مجبور به سکوت شده اند. زیرا آقای ابراهیمی با تاکید بر اینکه با سازمان استخبارات ترکیه در ارتباط است آنها را تهدید به تحت فشار قرار دادن، بدنام کردن، اتهام جاسوسی و دیپورت به ایران نموده است.
خانم مونا معصوم زاده
خانم مونا معصوم زاده همدست و مسئول مالی مافیای امیرفرشاد ابراهیمی می باشد. وی ساکن سوئیس می باشد ولی 4 ماه از سال را در تهران به سر می برد. مونا معصوم زاده تحت پوشش تشکل به اصطلاح خیریه و حقوق بشری بنام "دستهای یاری رسان" در سوئیس به اخاذی از بیماران مستاصل در داخل ایران پرداخته و متاسفانه از حمایت و تامین مالی تشکلهای حقوق بشری بین المللی نیز برخوردار است. جالب اینجاست که وی بی هیچ مانع و مشکلی به ایران هم رفت و آمد دارد و هم از داخل ایران و هم در خارج از کشور به جمع آوری وجه نقد می پردازد؛ بطوریکه برخی از قربانیان، به حساب بانکی او در ایران پول واریز نموده اند که در واقع این یکی از نقاط تاریکی است که نیازمند روشنگری می باشد. متاسفانه وی حتی با بی بی سی فارسیهم مصاحبه می کند و فعالیتهای غیرقانونی خود را در فضای مجازی در فیسبوک و اینترنت در ایران و اروپا پیگیری می نماید؛ همچنانکه امیرفرشاد ابراهیمی نیز بارها به عنوان کارشناس به صدای آمریکا دعوت می شود.
تعدادی از افراد مالباخته عبارتند از آقای احمد هاشمی کارمند سابق وزارت خارجه و پناهنده در ترکیه، خانم آرزو شهبازی پناهنده در ترکیه، خانم ناهید فرهاد فعال سیاسی و روزنامه نگار در ترکیه، عبدالکریم رستمی میرفرد روزنامه نگار و همکار رادیو کوچه در هندوستان، فرشاد رستمی، فعال سیاسی چپگرا و روزنامه نگار پناهنده در ترکیه.
همچنین اخاذی های میلیونی از سردار مدحی و تلاش برای اغفال آقای ابوالفضل اسلامی دیپلمات ناراضی و آزادیخواه جمهوری اسلامی در ژاپن از جمله اقدامات مجرمانه باند امیرفرشاد ابراهیمی می باشد.
برخی از دلایل مجرمانه و غیرقانونی بودن اقدامات آقای ابراهیمی:
در تاریخ 16 اکتبر 2012، دعوتنامه ای جعلی که از خبرگزاری گفتنیها (گونا) - که وجود خارجی ندارد - برای احمد هاشمی فرستاده شد تا برای اخذ ویزا به سفارت امریکا در آنکارا نشان داده شود. این دعوتنامه جعلی بسیار ابتدایی و ناشیانه تهیه شده و دارای غلطهای املایی و گرامری فاحش انگلیسی و بعضا نامفهوم است. این خبرگزاری نه دارای وبسایت و نه هیچگونه مشخصات یک خبرگزاری است و اسم فرد امضا کننده به عنوان مدیر خبرگزاری جعلی است و هیچ مشخصات واقعی از این فرد و از این خبرگزاری در سرچها موجود نیست.  شماره تلفنی که در این به اصطلاح سربرگ آن خبرگزاری کزایی  نوشته شده اشتباه و جعلی است چون کد آلمان 0049 و کد برلین 030 هست که هیچ کدام از این مشخصات در آن شماره تلفن دیده نمی شود. و این شماره ای که در سربرگ قید شده: 01721560702 وجود خارجی ندارد. این شماره با کد آلمان و برلن و بدون کد شماره گیری گردید ولی هیچ نتیجه ای گرفته نشد. آدرس پستی مندرج در دعوتنامه و کارتهای خبرنگاری، توسط دو ایرانی ساکن در آلمان بررسی و غیرواقعی بودن آن احراز گردید. مشخصات کارتهایی که برای احمد هاشمی و آرزو شهبازی صادر شده نیز به همین منوال دربردارنده اطلاعاتی سرتاسر اشتباه و جعلی می باشد.

برخی مشخصات تماس مربوط به باند امیرفرشاد ابراهیمی:
شماره موبایل خانم مونا معصوم زاده و یا مونا مسعودی (به احتمال قوی این دو یک فرد هستند): 004915786779428
شماره موبایل امیرفرشاد ابراهیمی: 0019493578956
شماره موبایل ثریا (امیرفرشاد ابراهیمی ادعا می کند این فرد همسرش می باشد در حالیکه چنین فردی واقعیت ندارد): 00491636363711
شماره موبایل امیر شکوری زاده همدست امیرفرشاد ابراهیمی در محله سائیمه کادین آنکارا- ترکیه: 00905433176248
شماره حساب خانم مونا معصوم زاده در سوئیس (ولی در حال رفت و آمد به ایران) که مبالغ به آن حساب واریز شد:
Bank Name: UBS
Account Number:
02790011100140Z
IBAN:
CH320027927911100140Z
Owner: MONA Masoumzadeh
Fee: 350 Euro
SWIFT /BIC: UBSWCHZH80A
amount: 1020 Euro: 20 euro hazineh post Express







11 April, 2013

Antysemityzm powodem niepowodzenia Wiosny Arabskiej




  1. مقاله ام تحت عنوان" یهودستیزی یکی از دلایل شکست بهار عربی" که به زبان لهستانی ترجمه شده است.
    My article titled "Anti-Semitism is why the Arab Spring failed" translated into Polish:                                               http://www.racjonalista.pl/kk.php/s,8904

    Autor tekstu: Ahmad Hashemi
    Tłumaczenie: Małgorzata Koraszewska
    Mniej więcej dwa lata temu, kiedy w regionie rozpoczął się tak zwany ruch na rzecz demokracji, lepiej znany jako „Wiosna Arabska", wielu komentatorów uznało to za „wielki krok naprzód", „punkt zwrotny współczesnej historii arabskiej" i „czwartą falę demokratyzacji". Doskonale pamiętam te dni, ponieważ moi koledzy w irańskim ministerstwie spraw zagranicznych byli bardzo podnieceni. Jak większość Irańczyków, popierali obalenie starych tyranów w świecie arabskim. Wielu moich kolegów mówiło — oczywiście prywatnie - że Iran będzie następny w tym łańcuchu wydarzeń i że cały region zrobi wielki krok ku demokracji.
    Nie byłem tak optymistyczny. Mówiłem, że w przeciwieństwie do opozycji irańskiej, Zielonego Ruchu — który był powstaniem wspieranym przez głównie świeckich, klasę średnią i pro-zachodnie warstwy społeczeństwa — główne siły opozycyjne na ulicach arabskich składają się z islamistów, a nawet salafitów, z biednych dzielnic, i nie stanowią rzeczywistej siły dla zmian na lepsze. Twierdziłem, że sytuacja nie dojrzała do pozytywnej transformacji i że szybka i krwawa zmiana pogorszy tylko sytuację przez wyniesienie do władzy anty-zachodnich ekstremistów.
    Mój sceptycyzm pogłębił się, kiedy słyszałem i czytałem tytuły takie jak: „Egipt zamyka ostatnią synagogę -przy ponad 2000 lat historii Żydów w w tym kraju " lub "Trwają ataki na koptyjskie miejsca modłów" i „Wysocy rangą przedstawiciele Egiptu nazywają Żydów 'małpami'", i "David Gebri, libijsko-włoski Żyd, który wrócił do ojczyzny, otrzymuje groźby śmierci", i „Zamknięto ostatnią synagogę w Iraku, sygnalizując koniec 2700-letniej obecności żydowskiej".
    Te i inne przykłady były wskaźnikami nie tylko tego, że pozostałe niewielkie społeczności chrześcijan, oraz innych mniejszości religijnych, a szczególnie Żydów, były tępione w świecie muzułmańskim, ale że zanikała i tak już niska tolerancja wobec „innego". Jest to głównym powodem, dla którego nadal sądzę, że mało prawdopodobne, by powstania arabskie przyniosły zmianę na lepsze.
    Polityka: „Israel jest winny" 
    Od początku rewolty Wiosny Arabskiej zarówno rządzący, jak opozycja próbowali przedstawić sprawy w świetle absurdalnej, ale przedziwnie rozpowszechnionej teorii, że za wszystkimi wydarzeniami stoją Żydzi i pilnie spiskują przeciwko muzułmanom i Arabom. Przez tworzenie konkurującej ze sobą propagandy antysemickiej i produkowaniu teorii spiskowych, dzięki którym można pokazać palcem na Izrael i Żydów, każda strona próbuje demonizować drugą stronę przez kojarzenie jej z Izraelem. W Libii rebelianci twierdzili, że matka Muammara Kadafiego była Żydówką, by w ten sposób zniesławić antysemickiego dyktatora; przedstawiciele Iraku nie wahali się nazywać powstanie syryjskie w jego wczesnej fazie spiskiem zorganizowanym przez syjonistów; Baszar Al-Assad powtarzał to oskarżenie. I ta lista ciągnie się.
    Moim zdaniem przyczyną, dla której Wiosna Arabska odniosła sukces w obaleniu starych dyktatur, ale nie potrafiła zastąpić ich rzeczywistą demokracją, było to, że ciasnota umysłowa nie pozwalała kierownictwu i zwolennikom powstania na wykorzystanie całego istniejącego potencjału. Zamiast zajmować się przyczynami problemów woleli wybrać uproszczoną odpowiedź i rozwiązanie na wszystkie nierozwiązane kwestie. Mieli uniwersalną diagnozę z jedną tylko receptą na wszelkie zło: jakikolwiek jest problem, dylemat lub skomplikowana sytuacja, po prostu wskaż palcem na Izrael i Żydów.
    Tej strategii powszechnie używa się w polityce wewnętrznej Iranu od rewolucji 1979 r., traktując Żydów zarówno jako kozła ofiarnego dla rozwiązywania problemów wewnętrznych, jak i jako broń przeciwko rywalom politycznym. Na przykład, kiedy prezydent Ahmadineżad sprzeciwił się Najwyższemu Przywódcy Chameneiemu, grupy ultrakonserwatywne ogłosiły go ukrywającym swoje pochodzenie Żydem. Jego mentor Rahim Maszai i towarzysze Rahima zostali nazwani „Nurtem Krętactwa" przez zwolenników Chameneiego. Częściowo jest tak dlatego, że mimo wyparcia się własnych słów i ostrego krytykowania polityki Izraela, Rahim Maszai powiedział kiedyś, że narody Iranu i Izraela są przyjaciółmi. W tym kontekście Żydzi oznaczają zło i są uważani za źródło wszelkich przestępstw, nieszczęść i złego prowadzenia się.
    Moje osobiste doświadczenia 
    Poprzednio pisałem po persku, ale kiedy dwa miesiące temu postanowiłem pisać po angielsku, zdecydowałem się na pisanie do gazet izraelskich. Ku mojemu zaskoczeniu rozwścieczyło to moich bliskich przyjaciół i powiedzieli mi, że „pisanie w żydowskich mediach jest nieprzekraczalną granicą i ryzykujesz swoje imię i przyszłość przez publikowanie tam swoich artykułów". Powiedziałem im, że nadal będę pisał, nawet jeśli wywoła to gniew moich starych przyjaciół i kolegów.
    Niestety, nasze społeczeństwo jest tak uprzedzone i niesprawiedliwe w sprawie Izraela i jego polityki, że także wiele grup pro-reformatorskich i pro-demokratycznych w Iranie i poza nim świadomie dystansuje się od wszystkiego, co mogłoby związać ich z Żydami. Pisanie i mówienie o B'nei Yisrael i ich cierpieniach w przeszłości nadal jest tematem tabu i nikt nie chce słuchać nieuprzedzonej informacji o Żydach i ich tragicznej historii, jak przymusowy exodus w XX wieku, masowe wygnanie i masakry na Bliskim Wschodzie.
    Jestem głęboko przekonany, że jeśli mamy ustanowić zdrowe, tolerancyjne społeczeństwo, które respektuje różnice i dąży do pluralistycznej demokracji, musimy zaakceptować, że Żydzi i społeczność żydowska były nieodłączną częścią naszych społeczności. To zatwierdzenie współistnienia stanowi sedno cywilizacji dzisiaj. „Wiosna Arabska" bez tolerancji religijnej, spoczywająca na silnych postawach antysemickich, nie może przynieść autentycznej demokracji i wolności. Na pokojowym i demokratycznym Bliskim Wschodzie wszyscy mogą prosperować i rozkwitać.
    Izrael, odnosząca największe sukcesy demokracja z silną i zróżnicowaną gospodarką i dynamicznym, wielopartyjnym systemem politycznym może być wzorem w regionie nękanym przez tyranie. Szczerze wierzę, że jest wiele rzeczy, których możemy się wzajem od siebie nauczyć, jeśli odłożymy na bok przesądy i nienawiść i z otwartym umysłem przyjmiemy nowe idee. Potrzebna nam zmiana mentalności i, jako muzułmanom, potrzebne nam silne, serdeczne związki z narodem izraelskim oraz zbudowanie przyszłości na Bliskim Wschodzie wspólnie z Żydami i chrześcijanami. Wtedy Izraelczycy będą gotowi poświęcić część terenów spornych i zbliżyć się do kompromisu dla trwałego pokoju, gwarantującego ich bezpieczeństwo i istnienie we wrogim regionie, gdzie obecnie otoczeni są przez wrogów.
    Intelektualiści, jak również świeccy i religijni uczeni świata muzułmańskiego muszą zrozumieć, że bez rozwiązania podstawowej zasady tolerancji dla „innego" — zaczynając od Izraela — nie mogą osiągnąć prawdziwej demokracji i pokoju. Musimy poszukać w sobie źródeł naszych problemów. Odwieczne problemy nierówności i dyskryminacji, przemocy, nieposzanowania praw człowieka, mizoginii i dyskryminowania kobiet, nietolerancji i nienawiści rasowej, fundamentalizmu i ekstremizmu są głęboko zakorzenione w naszej strukturze społeczno politycznej. Nasz region stał przed tymi problemami na długo przed założeniem państwa żydowskiego w 1948 r. i nie mają one nic wspólnego z Izraelem także dzisiaj.
    Musimy być samokrytyczni i ponownie zbadać nasze wartości oraz zrewidować nasz sposób myślenia, który doprowadził nas do chaosu. Musimy zająć się tym, jeśli mamy mieć lepszą przyszłość. Powinniśmy przyjąć i przywitać samo istnienie państwa żydowskiego i jego narodu jako rozproszonego, ale tubylczego i starożytnego narodu tego regionu. Większość wojen i starć na Bliskim Wschodzie i w Afryce Północnej dzieje się między samymi krajami arabskimi i muzułmańskimi. Mimo nonsensownych wypowiedzi pewnych ekstremistycznych duchownych muzułmańskich, a także żydowskich (Neturei Karta) zniknięcie państwa Izrael nie rozwiąże problemów regionu. Istniejąca kultura bratobójstwa i niekończące się starcia między rywalizującymi grupami w krajach arabskich i muzułmańskich istnieją niezależnie od państwa Izrael i nie mają z nim nic wspólnego.
    Niektóre z posunięć, które mogą posłużyć do zaleczenia naszych ran to: relatywizm kulturowy, respektowanie praw człowieka, zaakceptowanie faktu, że Żydzi i chrześcijanie żyli w tym regionie przed muzułmanami, tolerancja religijna i respektowanie wszystkich wyznań włącznie z abrahamowymi (judaizm, chrześcijaństwo i islam) i nie-abrahamowym (jak wiara Baha’iów, Sikhów i Zoroastrian), jak również agnostycyzm i ateizm.
    Sponsorowany przez państwo antysemityzm Iranu 
    Plaga antysemityzmu ma długą i haniebną historię, której nie należy redukować i ograniczać do zbrodni nazizmu. Na przykład, także słowa „Żyd" i „żydowski" nadal mają obraźliwe i negatywne konotacje w naszych przysłowiach i rozmowach codziennych. Najwstrętniejszym przykładem sponsorowanego przez państwo antysemityzmu jest teokratyczny Iran, szczególnie zaś obecna administracja.
    Każdy, kto oczernia Żydów, neguje Holocaust i odrzuca istnienie Izraela może natychmiast zostać bohaterem. Negacjoniści Holocaustu i antysemici, tacy jak Edoardo Agnelli, syn właściciela giganta automobilowego Fiat, nieżyjący już francuski myśliciel Roger Garaudy (umysłowo niezrównoważony negacjonista Holocaustu, którego widziałem kilka lat temu, jak przyjmowany był jako bohater w seminarium Fejzije w Kum w Iranie) i antyizraelscy rabini, tacy jak Yisroel Dovid Weiss i Moishe Arye Friedman są witani w Iranie z otwartymi rękami tylko dlatego, że nienawidzą Izraela i odmawiają mu prawa istnienia.
    Jako pisarze, uczeni, działacze praw człowieka i zwykli obywatele tego regionu jesteśmy dłużni historycznych przeprosin Izraelczykom za nękanie, prześladowania i masowe wygnanie z krajów ich przodków. Jest to zjawisko, które można nazwać „mniejszym holocaustem", a które doprowadziło do unicestwienia społeczności żydowskich w większości krajów arabskich i muzułmańskich. Mimo że nie możemy zrobić niczego, by cofnąć to, co się wydarzyło w przeszłości, musimy mieć odwagę spojrzenia na rzeczywistość z nadzieją na jaśniejszą przyszłość, wzbogaconą mozaiką różnych kultur, religii i barw.
    Times of Israel, 9 kwietnia 2013
    Ahmad Hashemi
    Były urzędnik irańskiego Ministerstwa Spraw Zagranicznych, tłumacz. Obecnie stara się o azyl polityczny w Turcji i pracuje jako niezależny dziennikarz.


10 April, 2013

Anti-Semitism is why the Arab Spring failed

 Ahmad Hashemi
About two years ago, when the so-called pro-democracy movement, better known as the “Arab Spring,” began in the region, many commentators hailed it as “a great step forward,” “a turning point in the contemporary Arab world history”, and a “fourth wave of democratization.” I remember those days very well because my colleagues at Iran’s foreign ministry were very excited. Like most Iranians, they supported the toppling of the old tyrants in the Arab world. Many of my colleagues were saying – in private of course – that Iran would be next in the domino effect, and the whole region would take great strides towards democracy.
I was not as optimistic. I argued that, unlike Iran’s opposition Green Movement – which was an uprising backed by predominantly secular, middle class and pro-western layers of society – the major opposition forces in the Arab streets were made up of Islamists and even salafists from poor neighborhoods, not real forces for change for the good. I contended that circumstances were not ripe for a positive transformation and that quick and bloody change would only exacerbate the situation by bringing anti-West extremist elements to power.
My skepticism gained further momentum by hearing and reading news headlines such as: “With more than 2000 years of Jewish heritage, Egypt shuts down its last synagogue,” or “Attacks on Coptic places of worship continue,” and “Egyptian high profile officials call Jews `apes,`” and “David Gerbi, the Libyan-Italian Jew who returned to his homeland, receives death threats,” and “The last synagogue in Iraq is closed, signaling the end of a 2,700-year Jewish presence there.”
These and other similar examples were indications that not only were the remaining small Christian and particularly Jewish communities becoming extinct in the Muslim world, but the already low tolerance towards the “other,” was shrinking. This is the main reason I continue to believe that Arab uprisings are unlikely to bring any change for the better.


“Israel is to blame” policy
With the start of the Arab Spring revolts, both the rulers and the opposition tried to portray the issues through a ridiculous but strangely rife theory that Jews were behind all the events and were busy conspiring against Muslims and Arabs. By forging competing anti-Semitic propaganda and producing conspiracies for the purpose of pointing a finger at Israel and Jews, each side tried to demonize the other side by associating it with Israel. In Libya, rebels claimed that the mother of Muammar Gaddafi was Jewish as a way of defaming the anti-Semitic dictator; Iranian officials did not hesitate to call the Syrian uprising, in its early phase, a conspiracy masterminded by Zionists; and Bashar al-Assad repeated the same accusations. And this list goes on.
Narrow-mindedness kept the uprisings’ leadership and supporters from harnessing all existing potential. Instead of dealing with root causes of the problems, they had a ‘one size fits all’ diagnosis with a single prescription for all ills: just point a finger at Israel and the Jews.”

In my view, one reason why the Arab Spring succeeded in toppling old dictatorships but didn’t succeed in replacing them with genuine democracy was that narrow-mindedness kept the uprisings’ leadership and supporters from harnessing all existing potential. Instead of dealing with root causes of the problems, they preferred to choose a simplistic answer and solution for all unresolved issues. They had a “one size fits all” diagnosis with a single prescription for all ills: whenever there is a mess, a dilemma or a complicated situation, just point a finger at Israel and the Jews.
This particular strategy has been employed extensively in Iran’s domestic politics since the 1979 Islamic Revolution, both as a scapegoat for internal problems and as leverage against political rivals. For example, after President Ahmadinejad defied Supreme Leader Khamenei, ultra-conservative groups labeled him a secret Jew. His mentor, Rahim Mashai and Rahim’s companions are labeled `Devious Current` by Khamenei’s supporters. This is partly because, despite disavowing his words and lambasting Israel’s policy, Rahim Mashai once opined that the two nations of Iran and Israel are friends. Within this context, Jews equal evil and are considered the source of all wrongdoing, misery and misconduct.

My personal experience




I used to write in Persian but when I decided to write in English a couple of months ago, I chose to contribute to Israeli papers. To my surprise, my close friends became infuriated and told me that “writing in Jewish media is a red line and you are putting your credit and your future at stake by getting your pieces published there.” I told them I’d continue to contribute, even though I might anger my old friends and colleagues.
Unfortunately, our society is so biased and unfair when it comes to Israel and its policies that even many pro-reform, pro-democracy groups in and outside Iran deliberately distance themselves from anything that can tie them to Jews. Writing and talking about B’nei Yisrael and their past sufferings is still a taboo and no one wants to hear prejudice-free information about Jews and their tragic history, such as the forced 20th century exodus, en masse expulsion and massacre in the Middle East.
I strongly believe that if we are going to establish a healthy, tolerant society that respects differences, and pursues a pluralistic democracy, we have to accept that Jews and the Jewish community have been part and parcel of our own communities. This affirmation of coexistence represents the essence of today’s civilization. An ‘Arab Spring’ without religious tolerance that rests on strong anti-Semitic attitudes cannot bring about genuine democracy and freedom. In a peaceful and democratic Middle East, everyone can prosper and flourish.
As the most successful democracy, possessing a strong and diversified economy and a dynamic multiparty political system in a tyranny-affected region, Israel can be a role model. I sincerely believe that there are many other things that we can learn from each other provided that we put aside prejudice and hatred and embrace new ideas with an open mind. We need a change in mentality, and, as Muslims, we will need to make strong cordial ties with the Israeli people and build the future of our shared Middle East together with Jews and Christians. Then, the Israelis will be ready to sacrifice some disputed lands and approach a compromise for a lasting peace guaranteeing their security and existence in a hostile region currently surrounded by adversaries.
Intellectuals as well as secular and religious scholars of the Muslim world need to understand that without resolving the core principle of tolerance for the “other” – starting with Israel – they cannot reach genuine democracy and peace. We must search within ourselves for the roots of our problems. The age-old problems of inequity and discrimination, violence, disrespect for human rights, misogyny and anti-woman behaviors, intolerance and racial hatred, sectarianism, corruption, fundamentalism and extremism are deeply rooted in our sociopolitical structure. Our region has faced these problems since long before the establishment of the Jewish state in 1948 and they have nothing to do with the Israel of today.
We need to be self-critical and reexamine our values and revise the way of thinking which has led us to this chaos. We need to address this if we are to live in a better future. We should embrace and welcome the very existence of the Jewish state and its people as a dispersed but indigenous and ancient regional nation. Most of the wars and clashes in the Middle East and North Africa have taken place between the Arab and Muslim countries themselves. Despite nonsensical remarks made by certain extremist Muslim and even Jewish (Neturei Karta) clerics, the disappearance of the State of Israel would not solve the region’s lingering problems. The existing culture of fratricide and endless clashes among rival groups within the Arab and Muslim countries exist irrespective of the State of Israel and have nothing to do with it.
Some measures that could serve to heal our wounds are cultural relativism, respecting human rights, accepting the fact that the Jews and Christians were living in the region prior to Muslims, religious tolerance and respecting all faiths including Abrahamic (Judaism, Christianity and Islam) and non-Abrahamic monotheism (like the Bahá’í faith, Sikhism, and Zoroastrianism) as well as agnosticism and atheism.

Iran’s state sponsored anti-Semitism




The scourge of anti-Semitism has a long and disgraceful history which should not be reduced and limited to the Nazi crimes. For example, even “Jew” and “Jewish” still bear insulting and negative connotations in our proverbs and daily conversations. The most abhorrent example of state-sponsored anti-Semitism is theocratic Iran, particularly the current administration.
Anyone who denigrates Jews, denies the Holocaust and rejects the existence of Israel can turn into a hero overnight. Holocaust deniers and anti-Semites like Edoardo Agnelli, son of the owner of Fiat auto giant, the late French thinker Roger Garaudy (a mentally unbalanced Holocaust denier who I witnessed some years ago receiving a hero’s welcome at the Qom Feyziye Seminary, in Iran), and anti-Israel rabbis such as Yisroel Dovid Weiss and Moishe Arye Friedman are all welcome in Iran only because they hate Israel and deny its right to exist.
As writers, scholars, human rights activists and ordinary citizens of the region, we owe a historic apology to the Israelites for the harassment, persecution and mass expulsion from their ancestral lands. This is a phenomenon that can be labeled a “lesser holocaust” which led to the annihilation of Jewish communities in most Arab and Muslim countries. Even though we can do nothing to undo what happened in the past, we need to have the courage to face the realities with the hope of a brighter future, enriched by a mosaic of different cultures, religions and colors.

انتخاب یازدهم، انتخابی با چاشنی تقلب


Eleventh Election, an election with the taste of fraud

 محل انتشار: سایت ملی مذهبی، راه سبز و شهرگان


برای اولین بار در تاریخ برگزاری انتخابات در کشور این بار این مقامات جمهوری اسلامی هستند که شدیدا نگران تقلب در نحوه برگزاری انتخابات و نتایج آن بوده و در مورد عواقب آن هشدار داده اند.
همانند دیگر رژیمهای هوچی گر و توده گرا، قدرت مندان حاکم بر ایران، تاکید زیادی بر برگزاری انتخاباتی نمایشی و پرهیاهو دارند. چه، آنان مدعی هستند جمهوری اسلامی، بطور متوسط در هر سال یک انتخابات برگزار نموده است و این امر را نشانه وجود دموکراسی در کشور و مایه مباهات نظام می دانند. این انتخابات اما، یک ویژگی منحصر به فرد و یک تفاوت بارز نسبت به موارد پیشین دارد: با وجود اینکه بسیاری از ناظران سیاسی و تحلیلگران بیطرف، در صحت و سلامت ۳۴ انتخابات غیررقابتی که جمهوری اسلامی تاکنون برگزار نموده است ابراز تردید نموده اند ولی برای اولین بار در تاریخ برگزاری انتخابات در کشور این بار این مقامات جمهوری اسلامی هستند که شدیدا نگران تقلب در نحوه برگزاری انتخابات و نتایج آن بوده و در مورد عواقب آن هشدار داده اند.
طرفه اینکه اعتراضات صلح آمیز مردمی به تخلفات گسترده در انتخابات سال ۸۸، با قلع و قمع معترضان و سرکوب خشونت بار اعتراضات و دستگیری رهبران آن همراه شد. چند ده نفر کشته و بیش از ۵ هزار دستگیری مجازاتی بود که “جنبش سبز” برای بکار بردن واژه “تقلب” مجبور به تحمل آن شد. این بار اما، در اقدامی بی سابقه، مقامات ارشد رژیم بطور آشکار سخن از احتمال تقلب به زبان آورده و حتی بیش از مردم نگران اعمال نفوذ در نتایج آرا توسط دو جناح درگیر در جنگ قدرت (طرفداران رهبر و حامیان احمدی نژاد) هستند.
با وجود اینکه در غیاب اصلاح طلبان و حبس، انزوا و محرومیت رهبران شاخص آنان، این رقابت به احتمال زیاد در بین محافظه کاران جریان خواهد داشت ولی محافظه کاران یا اصطلاحا اصولگرایان حامی و منتقد دولت، یکدیگر را به برنامه ریزی برای تاثیرگذاری غیرقانونی بر انتخابات متهم کرده اند. هرچند قدرت مطلقه و بخش عمده سازوکارهای نظارتی و قانونی برگزاری انتخابات در دست رهبر و اعوان و انصارش (سپاه، بسیج، شورای نگهبان، صدا و سیما و…) متمرکز است ولی مجری و برگزارکننده آن، وزارتِ کشورِ دولتِ احمدی نژاد می باشد. حامیان رهبر در صدد حذف کامل و پیاده کردن اطرافیان رئیس جمهور موسوم به “جریان انحرافی” از ارابه قدرت هستند ولی این بدان معنا نیست که تیم احمدی نژاد بدون ایجاد چالشی جدی، تاج و تختِ ریاست بر کاخهای سه گانه در پاستور را به رقیب واگذار خواهند نمود. از این رو، مقامات جمهوری اسلامی به شدت نگران نوعی دستکاری و تقلب در انتخابات به نفع یکی از طرفین دعوا هستند و حتی پیش بینی می کنند که “حتما” شبهاتی در انتخابات آینده بوجود خواهد آمد. عیسی فرهادی فرماندار تهران در ۲۳ اسفند سال گذشته گفته بود: “در انتخابات سال آینده حتما شبهه وارد خواهد شد.” وی در ادامه آرزو کرده بود: “کاش قانونی بود که طی آن اگر فردی اعتراض نابجا داشت، برای بیان این اعتراض نابجا مجازات شود.”

هشدار وابستگان به رهبر نسبت به تقلب در انتخابات
آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در روز سه شنبه ۱۹ دی ماه گذشته با انتقاد از افرادی که “مکرر می گویند انتخابات باید آزاد برگزار شود” گفت: “در کدام کشور انتخابات از ایران آزادتر است؟” وی افزود: “معلوم است که انتخابات باید آزاد باشد؛ از اول انقلاب ۳۴ انتخابات داشتیم، کدامش آزاد نبوده است؟”
علی سعیدی نماینده رهبر در سپاه پاسداران در مصاحبه ۱۹ دی ماه با ایسنا با ذکر آنکه این نیروی نظامی “چارچوب‌ها و معیارها” را در انتخابات تبیین می‌کند گفته بود: “این به معنای دخالت در انتخابات نیست بلکه وظیفه ذاتی ما مهندسی معقول و منطقی انتخابات است”.
صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه ایران روز چهارشنبه ۷ فروردین ماه جاری در مورد “انحراف در اجرای انتخابات” هشدار داده و گفته است کسانی که از “امکانات دولتی” برای “پیشبرد کار انتخاباتی خود” استفاده کنند تحت تعقیب قضایی قرار خواهند گرفت.
علی لاریجانی، رئیس مقننه هم در اظهارات روز چهارشنبه ۷ فروردین: “هرگونه دخالت در انتخابات از ناحیه مجریان و ناظران به نفع کاندیداهای خاص” و “استفاده از امکانات دستگاه‌های اجرایی و دولتی در تبلیغات انتخاباتی” را جرم دانسته و افزوده است: “کسانی که از امکانات دولتی و دستگاه‌های مختلف برای پیشبرد کار انتخاباتی خود استفاده کنند جرم مرتکب شده و تحت تعقیب قرار می‌گیرند.”

هشدار اطرافیان احمدی نژاد نسبت به تقلب
محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران، در بهمن ماه سال گذشته، در سه سخنرانی جداگانه علیه “دخالت” در انتخابات هشدار داده و حتی در مراسم ۲۲ بهمن با ذکر اینکه “شنیده شده است کسانی می‌خواهند انتخابات را مدیریت و مهندسی کنند” گفته بود: “کسی خود را جای مردم نپندارد و با کوته‌بینی تصور نکند که می‌تواند به جای مردم تصمیم بگیرد.” این اظهارات وی، واکنشی بود به سخنان علی سعیدی، نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در سپاه پاسداران که گفته بود “وظیفه ذاتی سپاه مهندسی معقول و منطقی انتخابات است.” البته نباید از نظر دور داشت که آقای احمدی نژاد، ریاست جمهوری خود را وامدار کمک گسترده نهادهای نظامی از قبیل سپاه و بسیج است. وی در ۲۰ دی ماه گذشته نیز به کسانی که به گفته او در پی “مدیریت مردم” در انتخابات هستند هشدار داده بود. در ۲۹ بهمن نیز احمدی نژاد گفته بود “هیچ کس نباید یا نمی‌تواند در انتخاب مردم دخالت کند.”
اسفندیار رحیم مشایی، مشاور رئیس جمهور روز ۴ فروردین سال جاری گفته است: “مردم باید بدانند که دولت خدمتگزار ذره‌ای در برابر هر تلاشی، ولو مذبوحانه، برای ایجاد خدشه به سلامت انتخابات کوتاه نخواهد آمد”. وی در مصاحبه با خبرگزاری دولتی ایرنا همچنین گفته است: “رئیس جمهور تاکید جدی بر این امر دارد و حتی بیان کرده است که اگر احساس کنم به طور پنهان و آشکار شائبه‌ای به تامین سلامت انتخابات وجود داشته باشد، با جدیت با آن برخورد خواهم کرد.”
هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق، و برخی دیگر از رهبران اصلاح طلبان نیز ضمن ابراز نگرانی از فراهم نبودن زمینه برگزاری انتخابات آزاد (به دلیل در حصر بودن رهبران جنبش سبز)، نسبت به عدم شفافیت و تخلف در انتخابات پیش رو هشدار داده بودند. بطور نمونه، در شهریور ماه سال گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی، گفته است “برگزاری انتخابات آزاد، شفاف و منطبق بر قانون اساسی می‌تواند بخش بزرگی از مشکلات کشور را حل کند.

 بازیگران اصلی انتخاب یازدهم
الف- طرفداران رهبر: این جریان، طیف وسیعی از کاندیداهای اصولگرا را که امکان گرفتن چراغ سبز شورای نگهبان را دارند شامل می شود ولی محمدباقر قالیباف، علی اکبر ولایتی و غلامعلی حداد عادل می توانند به عنوان نامزدهای اصلی این جریان مطرح باشند.
ب- حامیان احمدی نژاد: با توجه به اینکه اسفندیار رحیم مشایی از مغضوبان خامنه ای می باشد رئیس جمهور، به احتمال قوی نخواهد توانست او را از صافی شورای نگهبان عبور دهد و افراد کم حاشیه دار و کمتر شناخته شده ای مانند مجتبی هاشمی ثمره را برای این منظور معرفی خواهد کرد.
ج- اصلاح طلبان: در صورتیکه علی خامنه ای و حواریونش در شورای نگهبان، به اقتضای شرایط، مجبور به تایید صلاحیت اصلاح طلبان شاخص نشوند ممکن است افراد بی خطر و ولایتمدار از قبیل محمدرضا عارف و اسحاق جهانگیری را به عنوان کاندیدای اصلاحات وارد کارزار نمایند تا پوششی رقابتی به انتخابات داده شود.

در حالی قرار است یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در ۲۴ خرداد ماه آینده برگزار شود که بسیاری از معترضان به تقلب و یا موارد تخلف در انتخابات گذشته و رهبران آنها همچنان در حبس، حصر و محدودیت به سر می برند و مسائل مربوط به دوره قبلی انتخابات ریاست جمهوری پیشین حل نشده باقی مانده است. اگر در سال ۷۶ جنبش اصلاحات و حماسه ۲ خرداد خلق شد و علیرغم حمایت علنی رهبر از ناطق نوری، محمد خاتمی به کرسی ریاست جمهوری تکیه زد و اگر در انتخابات سال ۸۴ فرد جاه طلبی با حمایت مثلث رهبر، سپاه و بسیج توانست رئیس جمهور بشود و نهایتا اگر در انتخابات پرمساله سال ۱۳۸۸ اولین چالش سهمگین به حاکمیت خودکامه روحانیون (حاکم) و نظامیان از درون و بطن نیروهای وفادار به موجودیت جمهوری اسلامی ایجاد شده و خیزش توده ای موسوم به “جنبش سبز” از دل آن بیرون آمد که آبرو و مشروعیت نیم بند جمهوری اسلامی را برباد داد؛ این بار “تقلب” ویژگی برجسته و اسباب دلنگرانی عمده دولتمردان برای یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران است. برای اولین بار در تاریخ برگزاری انتخابات در کشور این بار، این مقامات جمهوری اسلامی هستند که بیش و پیش از توده های مردم و کنشگران سیاسی، نگران وقوع تقلب در نحوه برگزاری و نتایج انتخابات هستند که این نگرانی، ریشه درجنگ قدرت دو جناح درگیر (طرفداران رهبر و حامیان احمدی نژاد) برای قبضه ساختمان پاستور دارد.

اعلان آتش بس اوجالان در ترکیه و درسی که می توان آموخت



Ocalan's ceasefire declaration and lessons that can be learnt 



 

شاید سیاستمداران، افکار عمومی و نخبگان ترکیه به سختی آموختند که نمی توان با آسیمیلاسیون، انکار هویت، اتهام زنی، ارعاب و گلوله تفنگ، صداهای متفاوت و هویتهای غیرمتجانس را خاموش کرد. میهن پرستان، نخبگان مرکزگرا و تمامی فرهیختگان ایرانی نیز می توانند و باید از تجاربی از این دست بیاموزند و واقعیت تکثر زبانی و تنوع قومی و اتنیکی ایران و مهمتر از آن، الزامات مترتب بر این تنوع و گوناگونی را بپذیرند تا پس از سرنگونی رژیم ریش سالاران و دستاربندان، ایرانی درخور، مترقی و "همدل" و نه لزوما همزبان داشته باشیم. بی تردید، سیاست یکسان سازی، انکار و سرکوب در عصر حاضر ره به جایی نخواهد برد



 بالاخره روز تاریخی آناطولی فرا رسید و آنطور که گمان می رفت عبدالله اوجالان رهبر حزب غیرقانونی کارگران کردستان ترکیه یا پ‌ک‌ک از زندانی در یکی از جزایر تبعیدگاهی واقع در دریای مرمره موسوم به «زندان ایمرالی» پیامی را فرستاده و از اعضای پ‌ک‌ک خواست سلاح ها را کنار بگذارند و ترکیه را به سمت شمال عراق ترک کنند. اوجالان این امر را به مثابه پایان مبارزه ندانسته و از کردها خواست تا در قالب فعالیت سیاسی به مبارزه خود ادامه دهند.

متن پیام اوجالان ابتدا توسط خانم پروین بولدان به زبان کردی و متعاقبا متن ترکی همان پیام توسط آقای سرری ثریا اوندر – که هر دو از نمایندگان مجلس ترکیه از حزب کردی صلح و دموکراسی می باشند - قرائت شد. جمعیت حدود 2 میلیون نفری در محوطه میدان و پارک نوروز در شهر دیاربکر، بزرگترین شهر کردنشین ترکیه، گرد آمده بودند تا ضمن برگزاری جشن نوروز و آغاز سال نو در 21 مارس، پیام تاریخی اوجالان را نیز بشنوند. علیرغم اینکه پرچم پ‌ک‌ک، تصاویر عبدالله اوجالان و شعارهای «زنده باد رهبر آپو (اوجالان)» و «آپو را آزاد کنید» به زبان کردی در جای جای میدان دیده و شنیده می شد – امری که تا 10 سال پیش تصور آن هم غیرممکن بود - ولی به گواهی خبرنگاران حاضر در صحنه، ترکیه صلح آمیزترین مراسم نوروز سالهای اخیر را برگزار کرد.

پیشینه مشکل کردی
مشکل کردی و تبعیض علیه کردها به تاریخ تاسیس جمهوری ترکیه در سال 1923 توسط کمال آتاترک باز می گردد. در آن تاریخ موجودیت کردها به عنوان ملیتی متمایز و دارای فرهنگ، زبان و هویتی غیر ترکی نادیده گرفته شده و کردها به عنوان «ترکهای کوهستانی» و زبان کردی به عنوان زبانی بی بنیان که آمیزه ای از زبانهای ترکی، فارسی و عربی می باشد به حساب آمد. سیاست تُرک سازی، تحقیر، انکار و آسیمیلاسیون با مقاومت کردها روبرو شد ولی با شدت تمام توسط ارتش قدرتمند ترکیه سرکوب گردید. شورش کوچگیری در سال 1920، قیام شیخ سعید در سال 1925، طغیان آرارات در سال 1927 که تا سال 1930 ادامه داشت با واکنش سرسختانه ارتش ترکیه روبرو شد و برای دهه های بعد، هرگونه فعالیت فرهنگی و سیاسی و حتی تکلم به زبان کردی ممنوع گردید. در نتیجه این سیاستهای سختگیرانه، کردها به مدت 4 دهه وادار به سکوت شدند ولی در سالهای دهه 1970 و با رشد گروههای چپگرا، در سال 1974 سازمانی چریکی و مارکسیست- لنینیست بنام حزب کارگران کردستان، (اختصارا پ‌ک‌ک) توسط عبدالله اوجالان تاسیس شد ولی اوج فعالیتهای خشونت آمیز آن در دو دهه 80 و 90 میلادی به وقوع پیوست. با وجود اینکه وی در سال 1999 دستگیر شده و مدت 14 سال است که دوران حبس ابد خود را می گذراند ولی ترکیه با دارا بودن یکی از قدرتمندترین ارتش های ناتو نتوانست این جنگجویان را - که آرمان حداقل بخشی از مردم کرد را نمایندگی می کردند - ریشه کن نماید و چاره کار را در گشایش، آزادی، دموکراسی و تامین حقوق فرهنگی کردها دید.

از سال 2002 با روی کار آمدن حزب اسلامگرا و در عین حال، عملگرای عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان، اصلاحات ساختاری زیادی برای رفع مشکل کردی در کشور ترکیه به اجرا درآمده است تا به جنگی که جان 40 الی 50 هزار نفر را گرفته است پایان داده شود و دولت کنونی تا حدود زیادی در این راه موفقیت آمیز عمل نموده است. از جمله این اصلاحات عبارتند از:
راه اندازی دپارتمان زبان و ادبیات کردی در تعدادی از دانشگاه های ترکیه؛ راه اندازی شبکه تلویزیونی دولتی TRT-6 که به صورت 24 ساعته به زبان کردی برنامه پخش می کند؛ افزودن واحدهای اختیاری آموزش زبان کردی در مدارس؛ امکان دفاع متهمان در دادگاه به زبان مادری؛ و مهمتر از همه برچیدن حالت فوق العاده اضطراری و نظامی در مناطق کردنشین.

همچنین، در این راستا، قرار است زندان مرکزی دیاربکر که محل قتل و دفن مخفیانه دهها فعال، نویسنده و چریک کرد – معروف به قتل های با فاعل مجهول- می باشد تبدیل به موزه عبرت شود.
البته این اصلاحات از دید اقلیتهای ترکیه کافی به نظر نمی رسد و فعالیتهایی پردامنه در جریان است تا در زمینه موضوعاتی از قبیل بازتعریف مفهوم ملت ترک در قانون اساسی جدید و تضمین و نهادینه کردن حقوق فرهنگی، زبانی و هویتی کردها در آن، برقراری سیستم رسمی آموزش چندزبانه ترکی، کردی، عربی، زازاکی و غیره و اعطای خودمختاری اداری و سیاسی به کردها تصمیم گیری شود. این مباحث، موضوعات جدید و متهورانه ای است که برای اولین بار در سطوح مختلف کشور ترکیه مورد بحث و مذاکره قرار می گیرند.
در مورد علت و چرایی این رویداد می توان اشاره کرد که دولت و ارتش ترکیه هیچ وقت نتوانست مقبولیت و مشروعیت لازم را در مناطق کردنشین به دست آورد همچنانکه احزاب ناسیونالیست و تجزیه طلب کردی و گروه تروریستی پ‌ک‌ک نیز نتوانستند محبوبیت بالایی را برای آرمان خود مبنی بر جدایی از ترکیه و تاسیس کشور مستقل کردستان، از آن خود کنند و در بهترین حالت حزب ناسیونالیست کردی صلح و دموکراسی فقط توانست آرای حدود 40 درصد از کردها را در انتخابات مختلف بدست آورد. بنابراین، طرفین درگیر یعنی دولت ترکیه و کردها (متشکل از دو شاخه نظامی، شورشیان پ‌ک‌ک و شاخه سیاسی، حزب صلح و دموکراسی) مجبور شده اند دست از رویه افراطی خود برداشته و به یک راه حل بینابینی بیاندیشند که همانا برسمیت شناخته شدن حقوق هویتی، فرهنگی و زبانی کردها توسط دولت ترکیه و دست کشیدن از تجزیه طلبی (استقلال کردستان)، ترور و کشتار توسط گروه پ‌ک‌ک و طرح نمودن اصل "خودمختاری دموکراتیک" برای کردها می باشد.

به نظر می رسد این بار اراده لازم در هر دو طرف برای پیشبرد پروسه صلح وجود داشته و با ادامه اصلاحات بنیادین در زمینه حقوق اقلیتها، مناطق کردنشین شاهد نوعی از خودمختاری فرهنگی و سیاسی گردیده و حتی احتمال دارد در صورتیکه همه چیز به خوبی پیش برود، در یک بازه زمانی 10 ساله عبدالله اوجالان نیزشامل عفو و یا تخفیف مجازات از حبس ابد به دوره محکومیت محدود شده و به حوزه فعالیت سیاسی کردها بازگردد.

نقش حل معضل اقلیت کرد در ارتقای جایگاه ترکیه
زمانیکه اوجالان توسط کماندوهای ترک در کنیا ربوده و به ترکیه آورده شد بسیاری از ترکها خواستار اجرای سریع حکم اعدام وی بودند؛ زیرا وی را مسبب جنگی می دانستند که 40-50 هزار نفر تلفات و میلیاردها دلار خسارت برجای گذاشت. ولی دولتمردان ترک با حذف مجازات اعدام (البته فشار اتحادیه اروپا نیز در این تصمیم بی تاثیر نبود) مانع از گسترش احساس نفرت و انتقامجویی در بین کردها و ترک ها و کشیده شدن کشور به ورطه یک درگیری قومی شدند و درعوض از پتانسیل اوجالانِ زندانی برای ایجاد یک فرمول صلح فراگیر در کشورشان بهره گرفتند. نخست وزیر کنونی، آقای اردوغان علاقه زیادی دارد تا هرچه سریعتر مسئله کردها را به سرانجام مطلوبی برساند تا با فراغ بال بیشتری به بلندپروازیهای خود در عرصه سیاست داخلی (پست ریاست جمهوری در سال آینده) و سیاست خارجی (ایفای نقش ابرقدرت منطقه ای) بپردازد. دستاوردها و موفقیتهایی که وی بدانها نایل شده، انگیزه و اعتماد به نفس او را برای حل مساله کردی افزایش داده است. از جمله این موفقیتها می توان به عذرخواهی اخیر نتانیاهو از ترکیه و پذیرش پرداخت غرامت به خانواده های کشته شدگان ترک در کشتی ماوی مرمره، نقش مسلط ترکیه در منطقه و بویژه در کردستان عراق و قبضه کامل بازار آن منطقه توسط شرکتهای ترک، ایفای نقش در برنامه هسته ای ایران از جمله برگزاری اخیر نشست کارشناسی 5+1 در استانبول، بهره برداری حداکثری از بهار عربی، میزبانی رهبران مخالفان سوریه، رشد بالای 6 درصدی و توفیق اقتصادی چشمگیر علیرغم استمرار بحران اقتصادی اروپا و نهایتا تدوین برنامه بلندپروازانه چشم انداز اقتصادی و سیاسی یکصدمین سالگرد تاسیس جمهوری ترکیه در سال 2023 برای تبدیل ترکیه به یکی از 10 قدرت برتر اقتصادی جهان اشاره کرد.

درسهایی برای ایران
در تاریخ معاصر کشورمان ایران، موضوع فدرالیسم، خودمختاری فرهنگی، سیاسی و زبانی و بطور کلی قومیتها و حقوق اقوام ایرانی از حساسیت بالایی برخوردار بوده و در هر دو دوره شاه و شیخ، سخن گفتن از آن امری ارتجاعی و شایان سرزنش بوده است. قاطبه فرهیختگان و نخبگان سیاسی ایرانی پرداختن به این موضوع بسیار حیاتی و ضروری از نظر تامین حقوق اقوام مختلف ایرانی را خطرناک، اتلاف وقت، و مضر برای تمامیت ارضی ایران میدانند و یا در بهترین حالت، شرایط کنونی را حساس دانسته و بحث در مورد آن را به زمان نامعلومی در آینده موکول کرده اند. پروسه ناقص دولت- ملت سازی آمرانه رضاشاهی مبتنی بر اصل «یک ملت، یک زبان» و آموزه های رسمی یکصد ساله اخیر، رویکرد و نگاهی را در بین نخبگان مرکزگرای ایرانی نهادینه نموده است که در آن دولت و قدرت اعمالی اش، دارای ساختار متمرکز، یونیتر و یکپارچه بوده و یک زبان واحد و یک فرهنگ مشخص وجه مشخصه آن می باشد. شوربختانه، این نگاه و گفتمان همچنان مسلط در جامعه، راه حلی پایدار، انسانی و حقوق بشر- محور برای مساله مطالبات اقوام ایرانی در چنته نداشته و تنها راه حل مساله را در حل صورت مساله و حذف فیزیکی و قهری آن می بیند. از روزنه این نگاه تنگ نظرانه و دیگرستیز است که هویتها و زبانهای ریشه دار، متفاوت و متمایز موجود در کشور به آداب و رسوم، خرده گویش و لهجه محلی تنزل جایگاه پیدا می کنند. این نگاه تحقیرآمیز، ضمن تحریف تاریخ و پیشینه ترکها در کشور، جمعیت پرتعداد ترکهای ایرانی را آذری زبان های سست اراده ای می انگارد که با حمله مغول به آذربایجان، همه هستی و هویت خود را باخته و بطور ناگهانی و یک شبه، زبانشان به زبان تحمیلی- وارداتی ترکی آذربایجانی گراییده است؛ یعنی زبانی که با زبان مهاجمان – مغولی - هیچ پیوند، قرابت و اشتراکی ندارد! این نگاه، بجای پذیرش و اعتراف به واقعیت تنوع قومی زبانی در کشور و همرزمی، هم افزایی و همیاری در مبارزه با دشمن مشترک (که همانا خودکامگی دستاربندان و ملایان است)، با زدن افتراهایی از قبیل خائن به کوشندگان قومی و فرهنگی در کردستان، خوزستان و آذربایجان که خواهان رفع تبعیضات ساختاری و تامین حقوق اولیه اقوام ایرانی از قبیل حق تحصیل به زبان مادری می باشند آنها را آماج حملات خود قرار داده و هرگونه ناروایی از جمله به دار آویختن کوشندگان را روا می دارد و یا بر آن چشم می بندد.

از آنجایی که این نگاه مصیبت بار هیچ دستاوردی بجز تضعیف همبستگی ملی، واگرایی نیروهای قومی دموکرات و ضد استبدادی و تقویت جریانات گریز از مرکز به همراه نداشته است زمان آن فرا رسیده تا برای حفظ تمامیت ارضی ایران در فردای پس از جمهوری اسلامی، چگونگی تحقق اصل "وحدت در کثرت" و نهراسیدن از تنوع، تکثر و چندصدایی را تمرین و عرصه یکه تازی و تکصدایی را از تندروها سلب نماییم. تنوع قومی و زبانی در کشور، تقسیم و تمرکززدایی از قدرت مرکزی به شکل اصولی و تعریف شده در قالب فدرالیسم و خودگردانی محلی را نه به چشم تهدید بلکه باید به عنوان بزرگترین سد در مقابل تجزیه طلبی و فروپاشی کشور و فرصتی برای حضور قدرتمندتر ایران در منطقه دید. در فردای دموکراتیک و فدرال، ترکهای ایران را می باید به عنوان فرصتی برای تاثیرگذاری و تعامل بهتر با همسایگان شمال و شمال غرب به حساب آورد. در جبر جغرافیایی که ایران در آن واقع شده، عربهای خوزستان فرصتی بی نظیر برای تعامل بیشتر با همسایگان جنوبی و غربی می باشند. کردهای کشورمان می توانند پل ارتباطی و زمینه ساز همگرایی کردهای ترکیه، عراق و سوریه با ایران باشند.

شاید سیاستمداران، افکار عمومی و نخبگان ترکیه به سختی آموختند که نمی توان با آسیمیلاسیون، انکار هویت، اتهام زنی، ارعاب و گلوله تفنگ، صداهای متفاوت و هویتهای غیرمتجانس را خاموش کرد. میهن پرستان، نخبگان مرکزگرا و تمامی فرهیختگان ایرانی نیز می توانند و باید از تجاربی از این دست بیاموزند و واقعیت تکثر زبانی و تنوع قومی و اتنیکی ایران و مهمتر از آن، الزامات مترتب بر این تنوع و گوناگونی را بپذیرند تا پس از سرنگونی رژیم ریش سالاران و دستاربندان، ایرانی درخور، مترقی و"همدل" و نه لزوما همزبان داشته باشیم. بی تردید، سیاست یکسان سازی، انکار و سرکوب در عصر حاضر ره به جایی نخواهد برد و بقول حضرت مولانا:

ای بسا هندو و ترک همزبان --- ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است --- همدلی از همزبانی خوشتر است.





07 April, 2013

رویکرد سپاه پاسداران به صنعت سکس و تجاوز جنسی



IRGC: RAPE, SEX, DRUG, TERRORISM, AND MORAL DECAY


نویسنده: احمد هاشمی

ایران بریفینگ-اختصاصی: پاسداران انقلاب اسلامی که در ابتدا با هدف پاسداری از رژیم نوپای جمهوری اسلامی و تامین امنیت در داخل و مقابله با خطر دشمن خارجی تاسیس شده بود پس از پایان جنگ ایران و عراق از اهداف اصلی و اولیه خود 
فاصله گرفته و کارکردی سرکوبگرانه و مافیایی پیدا کرد که بر کلیه ارکان و عرصه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ کشور سیطره دارد. این مافیای اقتصادی، سیاسی و نظامی از هر حربه ای برای استمرار منافع غیرمشروع خود استفاده می کند و از دست زدن به هر اقدام و روش غیراخلافی و ضد دینی رویگردان نیست. در این راستا می توان به برخی از موارد استثمار جنسی سپاه که به صورت سازماندهی شده صورت می گیرد پرداخت. از جمله اقدامات منافی عفت و غیراخلاقی سپاه پاسداران عبارتند از: استفاده از صنعت سکس و روسپیان برای اهداف جاسوسی، تجاوز به زندانیان سیاسی، تهدید به تجاوز به همسران افراد در بند برای اعتراف گیری، ازدواج با زنان خارجی (لبنانی، عراقی، بوسنیایی و…) برای کامروایی جنسی و ارضای حس تنوع طلبی و همچنین ترویج تروریسم بین الملل، پدیده نوین سکس با زنان شوهردار.
استفاده از صنعت سکس و روسپیان برای اهداف جاسوسی
در گذشته و برای تامین اهداف مختلف، مقوله سکس و تجاوز جنسی مورد توجه سپاه پاسداران بوده است ولی اخیرا بازداشت 10 روسپی وابسته به سپاه به اتهام جاسوسی در ترکیه نشان از آن دارد که مافیای سپاه از حربه سکس برای جمع آوری اطلاعات و اقدامات جاسوسی در خارج از کشور استفاده می کند. بنا بر اخبار چند روز گذشته، پلیس ترکیه 10 زن ایرانی را به به اتهام تلاش برای جمع‌آوری اطلاعات محرمانه و جاسوسی از مقامات پلیس و نظامی این کشور دستگیر کرده است. این زنان ایرانی از برقراری روابط شخصی (در قالب صیغه و ازدواج موقت) و روسپی گری به عنوان پوششی برای نزدیک شدن به پلیس، افسران و سربازان ارتش و کارمندان دولت ترکیه استفاده می‌کردند و از سوی سپاه پاسداران ماموریت داشتند تا با استفاده از حربه‌هایی نظیر روسپی گری، صیغه و سکس گروهی، به مقامات نظامی ترک نزدیک شده و به اطلاعات محرمانه دست یابند.
تجاوز به زندانیان سیاسی
آزار و اذیت جنسی و تجاوز به زندانیان سیاسی به عنوان یکی از روشهای اعمال شکنجه زندانیان برای تحقیر آنان در طول تاریخ جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار می گرفته است. بویژه در دهه شصت استفاده از سکس مقدس و تجاوز جنسی بر علیه اعضای زندانی سازمان مجاهدین خلق بصورت بسیار گسترده ای انجام شده و حتی به بسیاری از زنان و دختران زندانی که قرار بود به زودی اعدام شوند تجاوز می شد با این توجیه که تجاوز به دشمنان اسلام و انقلاب از نظر دینی مباح و حتی دارای ثواب می باشد. در حوادث مربوط به جنبش سبز نیز، چندین مورد تجاوز به زندانیان صورت گرفت و از آنجاییکه این تجاوزها توسط یکی از مقامات ارشد رژیم، آقای کروبی و دیگران در مورد آن افشاگری و اطلاع رسانی شد این موضوع برای اولین بار در سطح بین المللی انعکاس پیدا کرد.
سپاه و روشهای اعتراف گیری از زندانیان سیاسی با تجاوز به همسران آنان
اعتراف گیری از زندانیان سیاسی با تجاوز و یا تهدید به تجاوز به همسران آنان در دهه شصت و هفتاد مورد استفاده گسترده سپاه و وزارت اطلاعات رژیم بود. درز و انتشار فیلم وادار کردن همسر سعید امامی به اعتراف به رابطه جنسی با افراد دیگر و حتی محارم خود از جمله نمونه های اعتراف گیری از زندانیان سیاسی می باشد. در حال حاضر، این روش برای اعتراف گیری از فعالان قومی و بویژه  فعالان قومی عرب و بلوچ بطور گسترده ای مورد استفاده سپاه و عوامل وزارت اطلاعات قرار می گیرد که موارد مختلفی از آن در سالهای اخیر مشاهده شده است.
چندی پیش، ابوالفضل قديانی، زندانی سیاسی محبوس در بند 350 زندان اوین و عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، در نامه ای به صادق لاریجانی رئيس قوه قضاييه با بیان این موضوع که زندان سیاسی رژیم گذشته را تجربه کرده، گفته بود که برخوردهای بازجویان با زندانیان سیاسی و خانواده آنان که مورد حمایت رئیس قوه قضاییه است، روی ساواک رژیم گذشته را با تمام مفاسد و شکنجه گری هایش سفید کرده است. وی گفته که “در آن رژیم، علیرغم همه مفاسد، حرمت خانواده های زندانیان سیاسی رعایت می شد و هیچ مشکلی برای همسر و فرزندان زندانیان سیاسی ایجاد نمی شد”.
ازدواج پاسداران با دختران خارجی، هم کامروایی جنسی هم تروریسم بین الملل
ازدواج پاسداران با زنان خارجی (لبنانی، عراقی، بوسنیایی و…) دارای کاربرد “یک تیر و دو نشان” بوده است. این ازدواجها در وهله اول برای کامروایی جنسی و ارضای حس تنوع طلبی پاسداران بسیار رایج بود؛ بطوریکه بسیاری از پاسداران در دهه هفتاد شمسی بطور گسترده ای با دختران و زنان لبنانی در مناطق شیعه نشین ازدواج می کردند. در این ازدواجها زیبایی زبانزد دختران لبنانی نقش عمده ای ایفا می نمود زیرا پاسداران عمدتا علاقه فراوانی به تنوع در رابطه جنسی دارند و این علاقه آنها در قالب ازدواج موقت (متعه) و ازدواج دائم با زنان لبنانی تحقق پیدا می کرد. البته در کنار کامروایی جنسی، پاسداران و سرداران سپاه هدف دیگری هم دارند و آن انتشار افکار افراط گرایانه و ترویج و اعمال تروریسم بین الملل با استفاده از حربه حزب الله لبنان و گروههای افراطی شیعه در عراق از قبیل گروه بدر، صدرویون و مجلس اعلا می باشد. خانواده های صدر، حکیم، چمران و شاهرودی از جمله نمونه های بارز این ازدواجها هستند. در بوسنی نیز در دهه 90 میلادی و با شروع جنگ بوسنی و هرزگوین، برخی عوامل و سرکردگان سپاه وارد این کشور مسلمان بالکان شدند و با زنان زیبای آن کشور جنگ زده، ازدواج کردند ولی بافت اروپایی آن کشور برای رشد افراط گرایی دینی مساعد نبود و پاسداران از آنجا پس زده شدند. حسین الله کرم سرکرده گروهک تروریستی انصار حزب الله نیز در جریان جنگ داخلی بوسنی در قالب دیپلمات (وابسته نظامی) وارد این کشور شد و در حال حاضر دارای یک همسر بوسنیایی است. محمد خاتمی، رئیس‌جمهور سابق نیز با خانم زهره صادقی، خواهر زاده امام موسی صدر ازدواج کرده و به دلیل نسبتی که از طریق همسرش با امام موسی صدر می‌یابد به داماد لبنان مشهور است.
پدیده سکس سپاهیان با زنان شوهردار
پاسداران از موقعیت خود برای برقراری رابطه جنسی با دختران باکره و زنان بیوه بهره برداری می کنند و حتی از برقراری رابطه با زنان شوهردار نیز رویگردان نیستند. چندی پیش مواردی از این نوع رابطه گزارش شده و بعضا رسانه ای شده است که در اینجا به ذکر سه نمونه اکتفا می شود:
یک- در سالهای گذشته، سردار سلمان خدادادی، نماينده اصولگرای دوره های پنجم، ششم و هفتم مجلس در اثر شکايت زنان‎ ‎متعدد به عنوان فساد اخلاقی و تجاوز نهایتا مورد پیگرد و تحقيقات ‏قرار گرفت و موضوع توسط قربانیان رسانه ای شد. سلمان خدادادی، معروف به “حاج سلمان” فرمانده سپاه پاسداران شهرستان ملکان در استان آذربايجان ‏شرقی از نمايندگان سرشناس جناح اصولگرا ‏در آذربايجان است.‏
دو- علیرضا سجادپور مدیر ارشد سینمایی وزارت ارشاد اسلامی به اتهام فساد اخلاقی گسترده‌ و تجاوز به با چند زن و دختر بازداشت شد. این دو مثال صرفا نمونه هایی از رواج گسترده فساد اخلاقی در بین مسئولان و پاسداران رژیم را نشان می دهد.
سه- در سال 1388 فرمانده نیروی انتظامی رژیم جمهوری اسلامی سردار پاسدار “رضا زارعی” در حالیکه مسئول مستقیم اجرای طرح باصطلاح مقابله با بد حجابی و فحشا بود یک فاحشه خانه دستگیر شد. او به آزار و اذیت جنسی زنان قربانی پرداخت.
فیلم ها و مستنداتی در مورد قربانیان تجاوز جنسی
در اینجا ویدئوها و مستنداتی در مورد قربانیان تجاوز جنسی توسط اعضای سپاه و دیگر نیروهای مسلح رژیم جمهوری اسلامی آورده شده است. البته لازم به ذکر است که این موارد، فقط مشتی از خروار هستند زیرا بدلیل سیاست شدیدا سرکوبگرانه و خفقان موجود، اغلب قربانیان تجاوز و تعرض جنسی توسط اعضای سپاه و بسیج، ترجیح می دهند سکوت پیشه کنند. در این ویدیوها چندین تن از قربانیان و شاهدان عینی تجاوز جنسی از تجارب و مشاهدات خود در رابطه با تجاوزها و جنایاتی از قبیل تجاوز به عنف، آزار و اذیت جنسی زنان و مردان از طرق مختلف منجمله ضربه زدن و فرو کردن اشیای مختلف به ارگانهای جنسی زنان و مردان به قصد آسیب زدن به آن می گویند:
تجاوز در زندان جمهوری اسلامی
در این ویدیو یکی از قربانیان تجاوز به عنف به اسم آذر آل کنعان از کردستان از آنچه بر او گذشت میگوید. او در سال 61 درحالیکه دختر نوزاد و شیرخواره را با خودش به همراه دارد به زندان می رود و در زندان در حالی شکنجه می شده که صدای ناله نوزادش راهم می شنیده او پس از سالها سکونت درخارج از کشور هنوز از بابت تجاوزی که در زندان به او شده بود عذاب روحی میکشد.
بازجویی همسر سعید امامی
این ویدیو بازجویی از سعید امامی و همسرش توسط مامورانی که توسط حکم سید محمد خاتمی ریس جمهور وقت به وزارت اطلاعات راه یافته و مامور پرونده قتلهای زنجیره ای شدند را نشان می دهد. در این فیلم توسط همکاران سعید امامی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در دوره اصلاحات گرفته شده است که با شکنجه و ارعاب و تهدید از همسر سعید امامی خواسته می شود که به ارتباط جنسی نامشروع با افراد مختلف وهمچنین ارتباط جنسی با پسرش و رابطه جنسی با یک سگ اعتراف نماید. این ویدیو اوج فساد، قساوت و بی رحمی مقامات رژیم جمهوری اسلامی را نشان می دهد که حتی به خودشان نیز رحم نمی کنند و در موقعیتهای مختلف برای نیل به اهداف مورد نظر خود از هیچ روش غیراخلاقی رویگردان نیستند.
این مستند بر اساس افشاگری آقای پیمان کاووسی ؛ از شکنجه شدگان حوادث پس از انتخابات تهیه شده است. در این مستند، آقای کاووسی با خانم لاله موذن زاده و آقای زمان فیلی مصاحبه می نماید. این فیلم توسط “کمپین صلح فعالان در تبعید” تهیه و نسخه سی دی آن همراه با توضیحات توسط نماینده این کمپین به گزارشگر ویژه سازمان ملل در رابطه با حقوق بشر در ایران، آقای احمد شهید؛ تحویل داده شد. مهندس پیمان کاووسی می گوید: “هرگز نمیتوانستم قبول کنم که آنان بسادگی به یک انسان تجاوز کنند و خیال می کردم تنها قصد ایجاد وحشت را دارند.”
شکنجه ابراهیم مهتری
در این ویدیو ابراهیم مهتری از بازداشت شدگان حوادث سال 88 توضیح میدهد که از فرط خونی که ریخته شده بود زندان شبیه به یک قصاب خانه شده بود. وی میگوید که شکنجه گرش از کابل و باتوم استفاده می کرده و حتی سیگار خود را روی بدن وی خاموش میکرده به طوری که نه درصد بدن این قربانی آثار سوختگی دارد. وی میگوید که بازجو در حالیکه پارچه ای در دهان قربانی گذاشته بوده با باطوم هم به او تجاوز و سپس از وی اعتراف گرفته است.
معتاد کردن زنان پس تجاوز در زندانهای رژیم
در این ویدیو این قربانی توضیح میدهد که نیروهای رژیم، زنان دگر اندیش را که صرفا به خاطر عقیاد سیاسی خود در مخالفت با جمهوری اسلامی، به زندان می انداختند مورد تجاوز قرار می دادند و پس از تجاوز و درهم شکستن شخصیت انسانی زنان زندانی، آنها را معتاد میکردند .
تجاوز به زندانیان در رجایی شهر کرج
در این ویدیو یکی از بازداشت شدگان توضیح می دهد که علاوه بر شکنجه های جسمی با باطوم و بطری نوشابه به بازداشت شدگان تجاوز می کردند. او می گوید که در زندان اورا زدند و دو دست وپایش را شکستند. او توضیح می دهد که در زندان کهریزک حمامی وجود نداشته و قربانیان فقط می توانستند روزی دو بار به دستشویی بروند.
تجاوز به یک دختر
در این ویدئو یک دختر ایرانی که در زمان اعتراضات بعد از انتخابات 88 دستگیر شده است از شکنجه ها و تجاوزات وحشتناکی که در بازدشتگاه های رژیم جمهوری اسلامی بر زندانیان رفته می گوید. او می گوید وقتی ندا در خیابان کشته شد همه دنیا فهمید ولی وقتی به ما در زندان ها تجاوز می شد و شکنجه می شدیم کسی هیچ چیزی نفهمید و به کمک ما نیامد.
تجاوز در زندان اوین به خانم مارینا نعمت
در این ویدیو خانم مارینا نعمت از زندانیان دهه 60 در زندان اوین مجبور به ازدواج اجباری با بازجوی خود میشود. وی میگوید که هر شب صدای فریاد دختران جوان هم سلولی اش را می شنیده که تا صبح می باید با بازجوهایشان همبستر می شدند. برخی از بازجویان به دختران بازداشتی چنان تجاوز می نمودند که منجر به پارگی در ناحیه تناسلی آنان می شد.
تجاوز دسته جمعی به یک دختر جوان
در این ویدیو خانم مریم صبری 21 ساله که پس از حوادث انتخابات سال 88 به مدت حدود دو هفته بازداشت بوده توضیح میدهد که چندین بار توسط افراد مختلف مورد تعرض قرار گرفته است. او میگوید 4 الی 5 بار وهر بار توسط افراد متفاوتی مورد تجاوز قرار میگرفته که به او میگفتند این هم رای تو. و سری آخر هم دونفر همزمان به او تجاوز کرده بودند.
ابراهیم شریفی
ابراهیم شریفی یکی از افرادی بود که پس از انتخابات سال 88 مورد تجاوز قرار گرفت و مهدی کروبی از رهبران جنبش سبز از او به عنوان شاهد تجاوزها در زندانها یاد کرد. او می گوید “آنقدر با چشمان بسته کتک خوردم که گرمای خون را روی بدنم حس کردم.” پس از آن ضارب به آن شخص گفته بود: “وی را ببر وحامله اش کن تا دیگر از این غلط ها نکند.”
مینا انتظاری
در این ویدیو خانم مینا انتظاری زندان سیاسی پیشین و فعال فعلی حقوق بشر از خاطرات خود میگوید. وی که به مدت 7سال از سال 60 تا 67 در زندان بوده از تجاوز به دختر نوجوان 16 ساله ای میگوید که دچار روانپریشی وشکست عصبی شده بود. این دختر را مدتی در زندان گوهردشت در سلول یک روانپریش انداخته بودند و آنچنان درهم شکسته بود که تمام مدت فقط به زاویه روبرو خیره شده بود.
در این ویدیو، شاهدان عینی و بازداشتی‌های آزاد شده از کهریزک، وضعیت این بازداشتگاه غیر قانونی را این‌گونه توصیف می‌کنند: در یک سولهٔ ۲۰۰ متری بدون وجود دستگاههای تهویهٔ هوا، چندین معتاد کراکی که امیدی به زنده ماندن آنها نیست و بدن‌هایشان کرم گرفته، دراز به دراز بر روی زمین افتاده‌اند؛ و در کنار آنها، بازداشت شدگان نگهداری می‌شوند. بازداشت‌شده‌ها حدود ۱۰۰ نفرند که به این محیط غیر بهداشتی با هوای نامطبوع منتقل شده‌اند. آنها صف می‌کشند تا بتوانند از زیر در، ولو برای دقیقه‌ای از هوای بیرون تنفس کنند. یکی از بازداشتی‌ها در اثر برخورد باتوم به سرش، کم کم بینایی خود را از دست داد؛ ولی با وجود اطلاع شکنجه‌گران کهریزک از وضعیت وی، او را از این محل غیر بهداشتی خارج نکردند. دو روز قبل از آزادی، بازداشت‌شده‌ها به اوین منتقل می‌شوند و فردی که بینایی خود را از دست داده بود، در اتوبوسی که به سمت اوین در حرکت بود، بر روی پای یکی دیگر از بازداشت شدگان جان می‌سپارد. از دیگر شکنجه‌ها در کهریزک آن است که بدن‌ها را خیس می‌کنند و بعد با شلنگ و سیم، بازداشت‌شده‌ها را کتک می‌زنند تا درد تا عمق جان آنها نفوذ کند. مهدی کروبی نیز پس از نوشتن نامه ای در ارتباط با شکنجه بازداشت شدگان پس از انتخابات به هاشمی رفسنجانی، با ارائه مستنداتی نظیر فیلم ، CD، نظرات پزشکان و اسناد گواهی پزشکی قانونی از بازداشت شدگان آسیب دیده پس از انتخابات مانند ترانه موسوی به صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه، خواستار تشکیل کمیته ای ویژه جهت رسیدگی به تخلفات صورت گرفته پس از انتخابات در زندانهای ایران به ویژه بازداشتگاه کهریزک شد.
مصباح یزدی تجاوز جنسی به متهمین برای اعتراف گیری را جایز می داند
در این فیلم مشاهده می شود که آیت الله مصباح یزدی از روحانیون ارشد و تئوریسین های رژیم، خواهان برخورد شدید با مخالفان سیاسی بوده و هر رفتاری را با آنان جایز می داند.  وی آشکارا لواط و زنا با زندانیان سیاسی و توسل به هر گونه خشونت جنسی بر علیه مرد و زن را برای تسلیم کردن قربانی و اعتراف به کارده و ناکرده خود، مجاز و جایز میشمارد.
اعترافات سردار قاسمی به جنایات رژیم
در این ویدئو کلیپ کوتاه سردار قاسمی با اشاره جریانات حول و حوش جنبش سبز مردم ایران, نسبت به وقوع جنایات کهریزک و شکنجه ها اعتراف کرد. لحن کلام وی گرچه کنایه آمیز است ولی واقعیت تلخ جنایات رژیم علیه بازداشت شدگان است.