چهارشنبه 27 مه 2015 شما در ایران وایر
حس و حال خارجی بودن در ترکیه
احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت خارجه
بیش از سه سال است در ترکیه زندگی می کنم و بطور شخصی چندان با موارد خارجی ستیزی و نژادپرستی در ترکیه روبرو نبوده ام. مشکل اساسی ام زمانی است که به کلانشهر استانبول می روم و وقتی متوجه خارجی بودن من شوند درخواست مبالغ بالاتری می کنند. البته باید تاکید کنم بیشتر مشکلات خارجی ها در ترکیه، خودش را در مواجهه با راننده های تاکسی، رستوران ها و ترمینال ها نشان می دهد و نمی توان این حالت را به کل بخش های ترکیه تعمیم داد.
ترک ها عاشق خارجی ها هستند بشرطی که برای گردشگری و پول خرج کردن بیایند و چندان رویکرد انتقادی به مسائل این کشور نداشته باشند و از همه چیز آن تعریف و تمجید کنند. در عین حال، حرف و حدیث های زیادی درباره عرب ستیزی و بویژه احساسات ضد سوریه در ترکیه وجود دارد. این وضعیت با هجوم ناگهانی حدود 2 میلیون آواره سوریه ای به ترکیه ایجاد شده و بسیاری از مشکلات از جمله افزایش تکدی گری خیابانی، بیکاری، سرقت، نا امنی، موارد روسپی گری و تجاوز به حضور آوارگان سوریه ای نسبت داده می شود که در برخی موارد ادعاهای درستی هم هستند و من در سفر سال پیش خود به شهر غازیانتپ در نزدیکی مرز سوریه شاهد ناامنی و نابسامانی این شهر و مزاحمت های گدایان سوریه ای بودم.
در سفر اخیرم از بالیکسیر به استانبول خودم را یک شهروند ترک به نام "آحمت هاشیم اغلو Ahmet Haşimoğlu" معرفی کردم و در بازگشت از استانبول به بالیکسیر خودم را یک شهروند سوریه به نام "أبو أحمد الهاشميAbu-Ahmad Al-Hashemi " اهل سوریه معرفی کردم تا با مقایسه این دو هویت فرضی، تلاش کنم حس و حال یک خارجی ساکن ترکیه را بهتر احساس کنم ولی آنچه اتفاق افتاد مرا متاثر و شگفت زده کرد.
البته قبل از هر چیز باید اعتراف کنم در کشور ترکیه در مقایسه با ایران میزان نژادپرستی و خارجی ستیزی بسیار کمتر است و فقدان رواداری در ایران، خود را در قالب عرب ستیزی، ترک ستیزی و افغان ستیزی روزانه ایرانیان نشان می دهد. بطور مثال تقریبا محال است شما شاهد صدور بخش نامه هایی از قبیل "ورود اتباع بیگانه به استخر، پارک و ... ممنوع است!" و یا "از پذیرش افاغنه معذوریم!" باشید. با این مقدمه به داستان سفرم به استانبول بازمی گردم.
معمولا در موقعیت های مختلف خودم را آحمت هاشیمی (Ahmet Haşimi) یعنی همان تلفظ ترکی احمد هاشمی معرفی می کنم و بعلت تسلط به زبان ترکی و شباهت ظاهری به ترک ها بندرت خارجی بودنم جلب توجه می کند و همانطور که پیشتر گفتم در این سه سالی که در ترکیه هستم چندان شاهد رفتار نژادپرستانه ای بر ضد خودم نبوده ام. در سفری که به استانبول داشتم یک اوغلو (oğlu) هم به نام خانوادگی ام اضافه کردم تا با اسم آحمت هاشیم اغلو (Ahmet Haşimoğlu) بطور کامل یک ترک تلقی بشوم و بدون هیچ مشکلی به استانبول رفتم ولی مشکلات من در خرید بلیت برگشت به بالیکسیر شروع شد.
در مسیر بازگشت و با توجه به شناختی که از فضای ضد سوریه ای در ترکیه داشتم خودم را ابواحمد الهاشمي اهل سوریه معرفی کردم و به زبان ترکی ولی با لهجه غلیظ عربی گفتم یک بلیت برای بالیکسیر می خواهم. متصدی فروش بلیت که احتمالا احساس کرد من یک سوریه ای درمانده، جنگ زده و غیرقابل دفاع هستم بجای بالیکسیر بلیت بورسا را به من فروخت. در ابتدا گفتم شاید این اشتباه، سهوی و ناخواسته باشد اما وقتی با سرویس آژانس مسافرتی به ترمینال رفتم و به من گفته شد برای بالیکسیر صندلی خالی وجود ندارد متوجه شدم تعمدی در کار است چرا که با اصرار من، این فرد از موضع خودش عقب نشینی کرد.
وقتی دیدم کلاه گشادی به سرم رفته صدای خودم را بلند کردم و گفتم می خواهم مدیریت شرکت پاموک کاله را ببینم که مامور صدور بلیت بعد از روبرو شدن با اعتراض جدی من گفت صندلی خالی برای بالیکسیر وجود دارد ولی من باید 20 لیر دیگر بدهم که با ادامه اعتراض من این مبلغ به 15 و نهایتا 10 لیر کاهش پیدا کرد و من یقین پیدا کردم که خارجی بودنم باعث دردسر و هزینه های بیشتر برای من شده است.
نکته جالب اینکه با وجود همه مشکلات و بعضا موارد نژادپرستی که در ترکیه وجود دارد این کشور همچنان گزینه اصلی برای سوریه ای ها است. دوستم حسن که اهل ادلب سوریه بوده و الان ساکن شهر بورسا است 30 سال در کشور لیبی و بطور موقت هم در کشورهای عربستان و امارات زندگی کرده ولی از ترکیه به عنوان بهترین گزینه نام می برد. او نسبت به بدرفتاری با سوریه ای در کشورهای عربی خیلی گله داشت.
حالا که نسبت به خارجی ستیزی در ترکیه نوشتم فکر می کنم بدور از انصاف است اگر اشاره نکنم بیش از 22 کشور عربی وجود دارد ولی ترکیه بیشترین بار پناهندگان سوری و عراقی را به دوش می کشد. به نظرم کشورهای ثروتمند عرب از قبیل عربستان، امارات، کویت و قطر هم نیاز دارند احساس مسئولیت پذیری بیشتری کرده و پذیرای بخشی از پناهندگان سوری باشند. همینطور معتقدم وقتی در آلمان به عنوان برترین اقتصاد اروپا بخاطر 200 هزار مهاجری که اخیرا وارد این کشور شده اند جنبش بزرگ ضد مهاجرتی و ضد اسلامی موسوم به "پگیدا" راه افتاده، باید در کنار انتقاد از موارد شایع خارجی ستیزی و نژادپرستی، از میزبانی کشورهایی مانند ایران و ترکیه که برای سال ها پذیرای میلیون ها آواره افغان و سوری بوده و هستند قدردانی و ستایش کرد.
در پایان باید بگویم مهاجرت اجباری از ایران، طرز فکر و نوع نگرش من به دنیا را تغییر داد. به این معنی که یک فرد تنها در کشور خودش بابت ساکن بودن و زندگی کردن در آنجا نیاز به توضیح دادن ندارد و می تواند به اقشار مختلف و حتی پست و خطرناک جامعه تعلق داشته باشد ولی در خارج از کشور فرد مهاجر معمولا مجبور است فردی محترم، مودب، ثروتمند، و بدون مشکلات مالی و بیماری باشد در غیر این صورت احتمال دارد متهم به اتلاف منابع کشور میزبان شده و به عنوان سربار جامعه میزبان نگریسته شود. همینطور به عنوان یک مهاجر، معمولا رفتارهای خوب و پسندیده فرد کمتر به چشم می آید ولی به محض اینکه از همین فرد مهاجر رفتار اشتباهی سر بزند این رفتار اشتباه و خصیصه منفی به کل جامعه مهاجران و ملیت آنها نسبت و تعمیم داده می شود.
به نظرم تئوری های چندفرهنگی گری آنطور که در سطح نظری مطرح می شوند عمل نمی کنند و در عمل کشورهای میزبان اغلب انتظار پذیرش فرهنگ غالب و مسلط و ادغام کامل شما در فرهنگ میزبان را دارند ولی کنار گذاشتن هویت پیشین و ادغام کامل شما در ساختار هویتی کشور میزبان لزوما به معنای پذیرش کامل شما در آن جامعه نخواهد بود. فرد مهاجر در برزخی میان گذشتن از آنچه که وطن نامیده می شد و رسیدن به آنچه که تلاش دارد تبدیل به وطنش کند زیست می کند ولی در بیشتر موارد در میانه این برزخ و دوگانگی دست و پا می زند. سنایی غزنوی در توصیف این وضعیت دوگانه می گوید: به مارماهی مانی نه این تمام و نه آن.
No comments:
Post a Comment