02 November, 2012

سودان، سپاه قدس و اسرائیل


Sudan, IRGC's Qods Force and Israel

اکنون و با نزدیک شدن جمهوری اسلامی به نیمه های چهارمین دهه عمر خود، تردید اندکی وجود دارد که ارسال تسلیحات و حضور، استقرار و فعالیتهای برونمرزی سپاه قدس، از اصلی ترین اهرم‌ های پیشبرد سیاست خارجی این رژیم است. صدور جنگ افزار و اقدامات تخریبی و تروریستی توسط شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، در خدمت افزایش نفوذ منطقه ای ایران در جهت دست اندازی و مداخلات فزاینده به منظور حفظ و تحکیم گروهها و رژیمهای همسو و یا دست نشانده (بطور نمونه، بشار اسد در سوریه، حزب الله لبنان، حماس البته تا قبل از تحولات سوریه) و یا بی ثبات نمودن گروهها و رژیمهای غیر همسو (به عنوان مثال، گروه العراقیه عراق، جناح المستقبل در لبنان، دولت بحرین و جمهوری آذربایجان) می باشد. این مداخله جویی ها با گذشت زمان، تشدید یافته و در نمونه های اخیر، حضور مخرب و خونبار سپاه قدس درسوریه و اقداماتش در سودان، بخوبی قابل رویت می باشد.

اطلاعات کمی در مورد تهاجم هوایی چندی پیش به کارخانه اسلحه سازی یرموک در دسترس است. پیشتر هم گزارش‌هایی از سوی برخی رسانه‌های غربی درباره بمباران هوایی کاروان‌های انتقال جنگ‌افزار از سودان به دست اسرائیل منتشر ‌شده بود اما نفوذ چهار جنگنده این کشور تا عمق 1200 کیلومتری خاک این کشور بی سابقه بوده است. همچنین بر خلاف موارد گذشته، این اولین باری است که خارطوم علنا به وقوع این حمله اذعان و آن را محکوم و انگشت اتهام را متوجه اسرائیل نموده است. تل آویو اما، از اظهار نظر شفاف در این باره امتناع ورزیده است. به عقیده  بسیاری از آگاهان امر، این تهاجم هوایی برق آسا به کارخانه "یرموک" در جنوب خارطوم، عرصه کارزار غیرمستقیم بین رژیم های ایران و اسرائیل بوده است.
علیرغم وجود نقاط مبهم بسیار، آنچه مسلم است سودان و اریتره به عنوان دو کشور منزوی و دردسرآفرین قاره آفریقا، اتحادی اهریمنی با جمهوری اسلامی در کشتار و ارعاب مردم خود، ایجاد ناامنی در آفریقا و مخالفت کورکورانه با جهان غرب ایجاد کرده اند و بنابر اطلاعات و مستندات موجود، این دو کشور، با هماهنگی با ایران و حمایت از راهزنان دریایی و همکاری با گروههای تروریستی از قبیل الشباب، نقش عمده ای در ایجاد ناامنی، بی ثباتی و درگیری در شمال شرق قاره آفریقا و بویژه تنگه ژئواستراتژیک باب المندب و دریای سرخ و منطقه متلاطم شاخ آفریقا ایفا می کنند.
به نظر می رسد این ادعا که کارخانه مذکور، تحت مدیریت و یا حداقل نظارت سپاه قدس بوده است از بنیانهای تئوریک و امکان عملی لازم برخوردار بوده و نمی تواند سخنی به گزافه و بدور از حقیقت باشد. مایلم به سه دلیل عمده مبنی بر محتمل بودن وابستگی این کارخانه به سپاه قدس اشاره نمایم:

1-     سابقه اقدامات اینچنینی توسط سپاه قدس
سپاه قدس به عنوان یک گروه فرامرزی تروریستی که مبادرت به اقدامات خرابکارانه و جرایم مرتبط با تروریسم دولتی در اقصا نقاط جهان می نماید شناخته شده و چند سالی است که با هر چه آشکارتر شدن ماهیتش، این سازمان و فرماندهان ارشد آن در لیست سیاه تروریستی و یا تحریمی ایالات متحده، اتحادیه اروپا و دیگر کشورها و سازمانهای بین المللی قرار گرفته اند. بنابر آمارهای مختلف، بخش عمده درآمدهای نفتی، ثروت و سرمایه های کشور، به این سازمان و بخشهای تابعه آن تعلق داشته و مصروف ماجراجویی ها و اقدامات خرابکارانه در داخل و خارج از کشور می گردد.
بنابراین، اقدامات ایذایی و صدور فناوری نظامی و یا تسلیحات به گروهها و کشورهای گوناگون توسط این سازمان، مسبوق به سابقه می باشد و همکاری و حضور پاسداران در سودان نیز نمی تواند حیرت و تعجب آگاهان امر را موجب شود. به عنوان نمونه، در مواردی قبلی، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، با هدف پیشبرد برنامه های خود و ایجاد ناامنی و گسترش ترور در کشورهای نیجریه (این رسوایی تا حد قطع کامل پیوندهای سیاسی بین دو کشور پیش رفت)، گامبیا، نیجر و سنگال (این کشورها در اعتراض به صدور سلاح توسط سپاه قدس و اقدامات ایذایی این سازمان، روابط دیپلماتیک خود را با ایران به حالت تعلیق درآوردند)، لبنان (کمک به دست نشانده خود حزب الله)، افغانستان (طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار)، و سوریه بطور آشکار و مخفی، به صدور تسلیحات و دانش تولید جنگ افزار پرداخته است. همچنین سپاه قدس، به حضور و فعالیتهای گسترده خود در عراق (در گذشته به شکل کمک به گروههای ستیزه جوی شیعه از جمله میلیشیای جیش المهدی به سرکردگی مقتدی صدر و گروه بدر، و در حال حاضر بهره گیری از دولت متفق و تحت نفوذ خود، نوری المالکی برای ارسال سلاح و کمک اطلاعاتی و نظامی به بشار اسد)، اریتره (صدور تسلیحات، تاسیس کارخانه مهمات سازی و حضور نظامی)، ونزوئلا و برخی کشورهای دیگر در آمریکای لاتین ادامه داده و با رفتار خصمانه و شیطنتهای سیاسی- امنیتی و تا حدی نظامی در کشورهای آذربایجان، بحرین و افغانستان، تمامیت و امنیت آنها را بارها مورد تهدید قرار داده است.

2-     عدم توانمندی داخلی سودان در تولید بومی تسلیحات
عمر حسن البشیر رهبر جنگسالار سودان، با خودکامگی، بیکفایتی و سوء مدیریت خود، میلیونها تن از شهروندانش را در دارفور و مناطق محل سکونت سیاهان در جنوب که امروزه کشور سودان جنوبی نامیده می شود، به کام مرگ کشانده و جنگهای داخلی بی حاصل و ویرانگر را موجب شده است. طبیعتا دولتی که از تامین مایحتاج روزانه شهروندان خود عاجز است و سالها با قحطی گسترده و آوارگان بیشمار خود، دست به گریبان است زمینه و توانمندی ساخت و ارسال تسلیحات به مقصد حماس، حزب الله لبنان و رژیم اسد در سوریه را ندارد. این رهبر منزوی و تحت تعقیب بین المللی (به موجب حکم دادگاه جنایات بین المللی لاهه)، انگیره و دلایل کافی برای همکاری اطلاعاتی، تسلیحاتی و نظامی با شاخه برونمرزی پاسداران جمهوری اسلامی را دارا می باشد. همکاری تنگاتنگ مقامات سودان جنوبی با اسرائیل نیز، می تواند موجبات خشم و بهانه بیشتر سردمداران خارطوم برای نزدیکی و اتکای هرچه بیشتر خود به سپاه قدس را فراهم آورده باشد.

3-     مشاهدات و اطلاعات شخصی
نگارنده این سطور، به جهت پیشینه شغلی اش به عنوان مترجم سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی به مدت چهار سال و با اتکا به اطلاعات طبقه بندی شده و محرمانه خود، مبادرت سپاه قدس به ایجاد پایگاه نظامی و تولید تسلیحات در سودان را نیز به مانند دیگر کشورهای دارای وضعیت مشابه محتمل می داند. به دلیل ملاحظات امنیتی و عدم تامین جانی، قادر نخواهم بود در حال حاضر به تفصیل در مورد تولید سلاحهای کشتار جمعی جمهوری اسلامی و فعالیتهای تروریستی سپاه قدس بنویسم و لذا به ذکر این مطلب بسنده خواهم کرد که در تاریخ 30 اردیبهشت 1387، به عنوان مترجم مورد وثوق وزارت خارجه جمهوری اسلامی در جلسه ای محرمانه و پشت درهای بسته در سعد آباد حضور داشتم و طی آن ایسایاس آفورکی، رئیس جمهور کشور اریتره در تهران دیداری با سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس داشت که طرف ایرانی موضوع تاسیس قریب الوقوع پایگاه نظامی و حضور گسترده سپاه قدس در یک بندر جنوبی مشرف به تنگه باب المندب در اریتره را مطرح نمود که مورد پذیرش و استقبال رئیس جمهور این کشور قرار گرفت. به همین منوال، می توان نتیجه گیری نمود که آنچه در اریتره امکان تحقق دارد می تواند در کشور سودان نیز صورت واقعیت به خود بگیرد. چه، این دو کشور فلاکت زده آفریقایی دارای شباهتهای بسیاری هستند. به عنوان نمونه، هر دو کشور دارای رهبران خودکامه، سرکوبگر و متوهم و ساختار حکومتی فاسد و ناکارامد و رویکرد های ضد غربی و ضد آمریکایی بوده و برای دوام و بقای خود به حمایتهای مالی، فنی، اطلاعاتی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی نیاز مبرمی دارند.
بنابراین، با یاری جستن از مشاهدات و اطلاعات شخصی و محرمانه مرتبط با جلسات و نشستهای رسمی (که در بندهای فوق به ذکر یک مورد آن پرداختم) و با توجه به مسبوق به سابقه بودن فعالیتهای سپاه قدس در امر ارسال سلاح و فناوری نظامی به دولتها و یا مخالفان آنان در اریتره، عراق، لبنان، جمهوری آذربایجان و سوریه، باور دارم این کارخانه به ظن قوی، تحت نظارت و مدیریت سپاه قدس بوده است.

هدف و انتظارات سپاه قدس از یرموک
همچنانکه پیشتر اشاره شد، سپاه قدس از ارکان و ابزارهای اصلی رژیم تهران برای پیشبرد سیاست خارجی خود می باشد و هدف نهایی سپاه از اقدام برای ایجاد کارخانه تولید تسلیحات در سودان، می تواند سهولت و تسریع انتقال جنگ افزار به گروهها و مناطقی از قبیل سوریه، حزب الله لبنان، الشباب سومالی، وابستگان القاعده در شمال آفریقا (بنیادگرایان لیبی) و دیگر نقاط و همچنین تنوع بخشی به مسیرهای ترانزیت کالاهای مرگبار خود و بسط نفوذ و بالا بردن توانایی عمیاتی در ایجاد اقدامات خرابکارانه و تروریستی می باشد. علی رغم حساسیتها و محدودیتهای بین المللی اعمال شده بر علیه اقدامات سپاه قدس، و با وجود ممنوعیت های قانونی برای صادرات اسلحه و مهمات، این سازمان در راستای اجرای پیمان امنیتی و دفاعی منعقده با رژیم دمشق با توسل به روشهای پنهانی و قاچاق، به ارسال محموله‌های نظامی از زمین، هوا و دریا برای متحد خود، سوریه، مبادرت نموده است. بنابراین، سودان می تواند به عنوان یکی از گزینه های دیگر سپاه قدس برای ارسال سلاح از طریق دریای سرخ و همچنین با استقاده از مناطقی از لیبی به سواحل سوریه در شرق مدیترانه مطرح باشد.

در سوریه و سودان که دولتمردان آن با چالشهای جدی در درون و تضییقات گسترده در بیرون از مرزهای خود روبرو هستند حضور سپاه قدس محتمل تر، گسترده تر و امکان پذیرتر بوده و پیامدهای این حضور، می تواند فاجعه بار باشد. بنابر اطلاعات موجود، در سوریه سپاه قدس علاوه بر کمک و همکاری اطلاعاتی و تسلیحاتی، در تدوین روشها و استراتژیهای سرکوب و کشتار مخالفان نیز حضور فعالانه ای دارد. با توجه به توانمندیهای جمهوری اسلامی در تولید سلاحهای متعارف و بعضا نامتعارف و خطرناک، سپاه قدس این آمادگی ذهنی و توان فیزیکی و عملیاتی را دارد تا در صورت نیاز و اضطرار، از توانمندیهای خود برای کشتار وسیع در جهت حفظ حاکمیت رژیم بعث در دمشق استفاده نماید. انتقال تسلیحات غیرمتعارف توسط سپاه پاسداران به سوریه می تواند در لحظه استیصال مورد استفاده نیروهای بشار اسد قرار گرفته و به کشتار گسترده شهروندان غیرنظامی سوری منجر شود. در یک چنین وضعیتی، سودان و اریتره نیز می توانند تسهیل کننده نقل و انتقال تسلیحات و تحرکات و فعالیتهای سپاه قدس باشند.


احمد‌ هاشمی کارمند و مترجم اخراجی وزارت امور خارجه، تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی

20 October, 2012

پیامدهای رستاخیز اقتصادی-فرهنگی جمهوری آذربایجان بر ایران


Consequences of Economic-Cultural Renascence of Azerbaijan Republic on Iran 



شکوفایی اقتصادی و رنسانس فرهنگی که در دوره کوتاه مدت پس از استقلال، در جمهوری آذربایجان در جریان است از دید تیزبین مردم ایران که شاهد افول همه جانبه و ورشکستگی تمام عیار در ارکان کشور هستند پنهان نیست ولی تحولات در همسایه شمالی، بیش از همه بر اقلیت پرتعداد و ذینفوذ آذربایجانی های ایران، تاثیرات ژرف و انکارناپذیری بجا گذاشته است.

نشریه آمریکایی "واشنگتن پست" در شماره چندی پیش خود گزارشی از برگزاری کنسرتهای ستارگان پاپ آمریکا در شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان تهیه و آنرا به جنگ ایدئولوژیک بین تهران- باکو تعبیر کرد. فقط در ماه سپتامبر گذشته سه چهره نامدار و جهانی موسیقی، جنیفر لوپز، ریحانا و شکیرا، در ساختمان "کریستال هال" این شهر ساحلی به ارائه کنسرت پرداختند. به گفته این نشریه در حالیکه ایران با مشکلات عظیم اقتصادی دست و پنجه نرم می کند این کشور کوچک نفتی، دوران شکوفایی اقتصادی خود را تجربه می کند و این شکوفایی اقتصادی و رستاخیز فرهنگی و هنری نمی تواند از جانب ملایان و دستاربندان تنگ نظر قابل پذیرش باشد. به گفته یک مقام آذربایجانی، برگزاری یک چنین برنامه هایی در این کشور دارای جمعیت 9 میلیون نفری با اکثریت شیعه ولی عمدتا سکولار، آیت الله های ایران را در آنسوی خزر خشمگین می کند. علیرغم ساختار سیاسی تک حزبی و انحصار موهبت حکمرانی به خاندان علیف ها، این کشور در عرصه های اقتصادی و فرهنگی به موفقیتهای بزرگی نایل آمده است که باتوجه به جمعیت بالای آذربایجانی ها در ایران، تاثیرات این دستاوردها دارای اهمیت و حساسیت شایانی می باشد. می توان به رویدادهای ذیل به عنوان تنها تنی چند از موفقیتهای اقتصادی و دستاوردهای فرهنگی این جمهوری قفقاز در سال جاری اشاره نمود:
-        میزبانی جام جهانی فوتبال زنان زیر 17 سال، در 22 سپتامبر گذشته و میزبانی میشل پلاتینی، رئیس یوفا و جوزف سپ بلاتر، رئیس فیفا در ماههای گذشته؛ 
-        حفظ رشد بالای اقتصادی و از آن خود کردن عنوان بالاترین میزان رشد تولید ناخالص داخلی در جهان در سالهای 2005 و 2006 که البته به مدد درآمدهای نفتی و گازی حاصل از افتتاح خطوط جدید صدور انرژی میسر گردید؛
-        برافراشتن پرچم جمهوری آذربایجان به عنوان بزرگترین و مرتفع ترین پرچم به اهتزاز درآمده در سراسر جهان بر فراز ساحل باکو؛
-        تغییر سیمای مدرن شهر با رشد قارچ گونه و سریع برجها و آسمان خراشهای جدید؛
-        میزبانی مسابقات هنری- موسیقایی یوروویژن در سال جاری به دنبال کسب عنوان اولی اروپا در سال گذشته؛
-        برگزاری چند دوره جشنواره جهانی موسیقی سازهای سنتی در باکو؛
-        میزبانی اجلاس وزرای اقتصاد جمهوری های ترک زبان در ماه آگوست؛
-        میزبانی اجلاس سران اکو در روزهای گذشته؛
-        دیدار با مقامات ارشد غربی و اسرائیلی؛
-        انتخاب باکو به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2009؛

-      میزبانی روسای سازمانهای جهانی ومنطقه ای از قبیل راسموسن دبیر کل ناتو در اوایل ماه سپتامبر و ...

مقایسه وضعیت عمومی دو کشور
دستاوردها و تحولات فوق الذکر در حالی برای کشور آذربایجان روی می دهند که ایران در عرصه سیاسی به طور فزاینده ای در ورطه خودکامگی و قدرت طلبی دیوانه وار ملایان و پاسداران و در راس آنها آیت الله خامنه ای فرو می رود، در عرصه بین المللی و دیپلماسی با انزوای روزافزونی روبرو است، در مباحث اقتصادی، وضعیت بی ثبات ارز و افزایش بعضا لحظه ای قیمت کالاهای اساسی گویای همه چیز است، در زمینه فرهنگی نیز نگاهی به مستقر کردن نیروهای نظامی (تحت عناوین مختلف از جمله گشت ارشاد) به عنوان ماشین سرکوب و بدتر از آن بکارگیری نیروهای شبه نظامی از قبیل مزدوران بسیج و انصار حزب الله، نمایانگر برخورد پلیسی و نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ می باشد.      
درحالی الهام علیف رئیس جمهور خودکامه ولی پیشرو و غربگرای آذربایجان، در سال جاری با روسای جمهوری کشورهای آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلستان دیدار به انجام می رساند که احمدی نژاد همچنان مشغول دیدار از کشورهای بی نام و نشان و انجام سفرهای یکجانبه و بی پاسخ (مورد اخیر آذربایجان و کویت و موارد پیشین دیگر از جمله امارات و عربستان) بوده که در اغلب موارد با عدم استقبال شایسته و بایسته (که منجر به عکس یادگاری گرفتن وی با خدمه هواپیما در کشورهای دیگر و عدم شمول تدابیر و تشریفات معمول دیپلماتیک در استقبال و پذیرایی از مقامات کشور گردیده) همراه بوده است. او در حالیکه در داخل، عرصه را بر کار خبری و مطبوعاتی تنگ نموده در سفرهای بی حاصل و تکراری خارجی به مصاحبه با رسانه های غربی و تکرار یاوه و هزیان های قبلی علاقه فراوانی از خود نشان می دهد. در حالی آذربایجان با قراردادهای نفتی با بریتیش پترولیوم، شل، گازپروم و بوتاش، در صدد متنوع کردن مسیرهای صدور انرژی و مصروف نمودن بخش قابل توجهی از پترودلارهای عاید شده برای توسعه زیرساختی خود است که احمدی نژاد در قرن بیست و یک از تجارت کالا به کالا (پایاپای یا تهاتری) با کشورهای کوچک منطقه و تشکیل بلوک سیاسی ضعیفی متشکل از اعضای گروه متفرق اکو می گوید و در عین حال بیشرمانه سخن از بدست گرفتن مدیریت جهانی می زند.
در این بین آنچه برجسته می نماید موضوع سرمشق بودن و الگو شدن کشورهای منطقه برای اقلیتهای تحتِ ستمِ مضاعف در ایران است. در حالی ترک آذربایجانی شاهد پیشرفت اقتصادی و تحول فرهنگی مذکور می باشد که در ایران نصیبش جز بی توجهی و انکار نیست. عرب مان در حالی ترقی و رفاه هم زبانانش را در آنسوی پهنه آبی خلیج فارس می بیند که موهبت نفت اش جز زندان و اعدام برای فرهیختگانش، (که عمدتا با سکوت و تایید ضمنی نخبگان ایرانی همراه است) بیکاری و فقر مردمش، و خشکسالی و ریزگرد و قهقرای سرزمینش برای او به ارمغان نیاورده است. کُردمان در حالی آبادانی و رفاه کردستان عراق را به نظاره نشسته است که امنیت و شکوفایی علمی و دانشگاهی و گسترش رفاه و تجارت در این اقلیم به مرکزیت اربیل–که به درستی لقب دبی کردستان را از آن خود نموده است- امروز مورد رشک و حسرت تمامی عراقیان و حتی کردهای کشورهای مجاور است. در این بین، رویکرد و نگرش ترکهای آذربایجانی نسبت به تحولات آن سوی ارس، به سبب تعداد، ترکیب جمعیتی و میزان نفوذشان، دارای اهمیت شایانتری است و روند موفقیت آمیز کنونی در همسایه شمالی مان و بطور همزمان سیر قهقرای امور در ایران، بیش از پیش، تقویت و تسریع جریانات گریز از مرکز و جنبشهای واگرایانه را موجب خواهد شد.
فاجعه در اینجاست که جریانات سیاسی و محافل روشنفکری و بطور کلی نخبگان ایرانی، در مواجهه با مطالبات اقوام، به بیماری مزمن جزم اندیشی، جمود عقیدتی و انسداد فکری مبتلا شده اند. اینان به عنوان راهبران جامعه و راهنمایان توده ها، در مقابل خواسته های مشروع اقوام ایرانی - که با مقایسه وضعیت همزبانان خود در آن سوی مرزها، تشدید و تعمیق گردیده است- ضمن به فراموشی سپردن اصول انسانی و موازین حقوق بشری، به مخالفت کورکورانه با این مطالبات برخاسته و با حساسیت بی مورد و رمیدگی فکری و سیاسی و احتراز از عقل سلیم، گفتگو و گفتمان و اجتناب از واقعگرایی، به واکنش احساسی و التهاب آمیز در برابر مطالبات اقوام ایرانی، بسنده نموده اند. اینان، به جای گفتمان ملی گرایی مبتنی بر میهن دوستی (patriotism) همه شمول و عاری از دیگرستیزی (ترک ستیزی، عرب ستیزی و سُنی هراسی)، بر اندیشه های فرتوت و منسوخ از قبیل پافشاری بر ناسیونالیسم افراطی و توده گرایانه مبتنی بر خاک و خون و نژاد (chauvinism)، و ملیتگرایی انیران ستیزانه مبتنی بر آموزه های فردوسی، توام با طرد و انکار و تحقیر واقعیت تُرکی، عربی و سُنی در ایران تاکید دارند. نخبگان مرکزگرای ایرانی که هنوز با ادبیات منسوخ ملی گرایانه رضاشاهی (یک ملت یک زبان) تکلم می کنند با اصرار بر عدم پذیرش نوعی از تقسیم قدرت در چارچوب فدرالیسم در جهت تامین حقوق فرهنگی غیرفارسی زبانان در کشوری که موزائیکی از اقوام و گروههای زبانی و فرهنگی است، نقشی مخرب و تسهیل کننده در این واگرایی و مرکزگریزی ایفا می نمایند. غافل از اینکه تنها با اقدام عملی و پذیرش تئوریک تمرکززدایی برای فردای دموکراتیک و فدرال در ایران پس از جمهوری اسلامی است که می توان از گسترش واگرایی و مرکزگریزی امروزی جلوگیری نمود نه با بسیج تمام نیرو و انرژی اپوزیسیون برای ایجاد اجماع بر ضد حقوق اقوام و راه اندازی کمپین هیاهو و جمع آوری امضا در برابر یک بیانیه مشترک.
در اینجا طنز تلخی وجود دارد که به یک کمدی- تراژدی پر از افسوس می ماند و آن اینکه: بسیاری از نخبگان کشورمان با زندگی خودخواسته یا ناخواسته در خارج از مام میهن و تجارب و اندوخته های گرانبها و بهره مندی شخصی از دستاوردها و مزایای تمرکززدایی(decentralism) ، حمکرانی محلی (Local governance)، چندزبانگی  (multilingualism)تبعیض گذاری مثبت (positive discrimination) و چندفرهنگی گری (multiculturalism)، تحسین کننده آزادی های فردی، فرهنگی و اجتماعی موجود در آن جوامع هستند. مع ذلک همین افراد، در مواجهه با مطالبات قانونی اقوام ایرانی، به بهانه های واهی و بی پایه، از پذیرش و تجویز آن تجارب برای ایرانیان، طفره می روند.

احمد هاشمی کارمند و مترجم سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل

17 September, 2012

خزان عربی، بهار بنیادگرایی

Arab Winter, Fundamentalism Spring 


انتشار فیلمی توهین آمیز به پیامبر اسلام در فضای مجازی، اعتراضاتی را در سطح کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بویژه کشورهای تازه رسته از دیکتاتوری های پیر به همراه داشت که باعث طرح مجدد این پرسش بی پاسخ گردید که جنبش های موسوم به "بهار عربی" چه بودند و چه می خواستند. البته دراین که دلایلی برای اعتراض به اقدام موهن سازندگان فیلم "معصومیت مسلمانان" وجود دارد تردیدی نیست؛ آنچه محل سوال است میزان، نوع و تناسب این اعتراض است که از سطح متعارف و مقبول عرف و قوانین بین الملل فراتر رفته است. در واکاوی ریشه های این خشم گسترده و واکنش بی تناسب بنیادگرایان اسلامی به این اقدام توهین آمیز می توان برداشت ها و پیش فرض های ذیل را دخیل دانست:
1-     احساس روانی جمعی مبنی بر تحقیر شدن توسط کلیت غرب؛

2-    باور به اینکه جهان غرب "آزادی بیان" را دستاویزی برای اغماض و چشمپوشی از توهین هایی از این دست کرده است؛

3-    برداشتی دال بر اینکه غرب در سیاستهای خود با رویکردی متکبرانه با مسلمانان برخورد می کند؛

4-    انباشته شدن احساسات منفی در قبال بی عدالتی برآمده از سازوکارهای غربی تحمیل شده به جهان؛

5-    حساسیت مفرط و شدید به مقوله پیامبر و دین اسلام؛

6-    و باور به اینکه این حرکت اقدامی فردی نبوده وفیلمی با تایید و حمایت دولتمردان کشورهای غربی برای خوارشماری و تحقیرمسلمانان است.

این واکنشهای غیرمتقارن و نامتناسب در حالی روی داد که کشورهای مصر، لیبی و تونس و همچنین یمن با به بار نشاندن انقلاب خود، هیجانات و احساسات و البته بیم و امیدهای فراوانی را در بین مردم، رهبران و گروههای سیاسی کشورهای خود، منطقه و جهان ایجاد نمودند: یکی آن را آغاز دموکراتیزه شدن جهان عرب یا اصطلاحا "بهار عربی" نامید، دیگری آن را نمود و نمادِ خشمِ فروخفتهِ طبقاتِ رنجبر و خیزش کارگران بر علیه استبداد داخلی و امپریالیسم و استعمار خارجی به حساب آورد و در بحبوحه این آشفته بازار سیاسی، رهبر خودکامه ای نیز – که خود را داعیه دار رهبری و هدایت جهان اسلام می داند - آنرا "بیداری اسلامی" لقب داد و با تایید، تملق و سلام و صلوات مقربان درگاهش، بویژه علی اکبر ولایتی، در صدد بسط این گفتمان برآمد.  

این جنبش توده ای، آمیزه و ملغمه ای از همه نوع سلیقه و گرایش بود؛ از چپ و راست و میانه گرفته تا دموکرات و ناصری ملی گرا و سوسیالیست عربی و اسلامگرای محافظه کار و سلفی - هرچند در مورد صحت کاربرد این واژگان برای خاورمیانه تهی از کارکرد حزبی ریشه دار باید احتیاط نمود! – در آن سهیم بودند و درست به دلیل همین دربرگیری و شمول، این انقلاب باعث شد تا هرکسی از ظن خود یار او شود و در این میان اما، کسی نتوانست اسرار درون او را بجوید.

این انقلاب ها کلافی سردرگم را می مانست که در عین حال، کسی را توان نگاهی انتقادی و تردیدآمیز در مورد سرانجام سازنده و مثبت این آن نبود. چرا که وقوع آن، فضایی مثبت و توام با خوشبینی برای فردایی بهتر را به همراه آورده بود و بسیاری، از مردم کوچه و خیابان گرفته تا کارشناسان امر، با شعف و شادی وصف ناپذیری، از دموکراسی و آغاز عصری جدید در منطقه سخن می گفتند. با این وجود، حرکتهای تندروانه ای که در روزهای اخیر و به بهانه یک فیلم توهین آمیز در کشورهای عربی رها شده از استبداد، به نمایش درآمد تا حدود زیادی کمک کرد تا سرشت این انقلابات بیش از پیش نمایانتر شود.
  
 قتل رقتبار "کریستوفر استیونس" سفیر آمریکا در شهر بنغازی که از دیپلماتهای علاقمند به مداخله بشردوستانه جامعه بین المللی در این شهر برای حفظ جان غیرنظامیان بود و ظاهرا به خاطر همین رویکرد و اقداماتش، به عنوان اولین سفیر آمریکا در لیبی پس از قزافی منصوب شده بود نشان داد که به تعبیری کلیشه ای ولی بغایت درست، دموکراسی یک پروسه است و نه پروژه، و نیاز به تمرین و ممارست، بستری سازی، یادگیری و نهادینه شدن دارد. در غیر این صورت دموکراسی و آزادی، سرابی بیش نبوده و حتی می تواند گامی به قهقرا باشد که در روزهای اخیر، نشانه هایی از آن– که می توان آن را بهار بنیادگرایی نامید -  قابل مشاهده است.



احمد هاشمی کارمند سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل


15 September, 2012

آیا سپاه شوق جنگ دیگری درسر دارد؟


Is IRGC Enthusiastically Thinking of Another War?


احمد هاشمی

چندی است احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات نظامی ایران در صدر اخبار رسانه ها قرار گرفته و اگر چه این اولین باری نیست که تهدیداتی از این دست، از سوی محافل نظامی و سیاسی تل آویو مطرح می شود ولی شواهد و قراین حکایت از آن دارد که خط و نشان کشیدن های اخیر تفاوتهایی در میزان جدیّت آن با موارد پیشین دارد.
در این میان البته سپاه پاسداران نیز انگیزه و اشتیاق فراوانی برای وارد شدن به یک ماجراجویی نظامی و به راه انداختن جنگی "محدود" دارد تا بتواند در رسیدن به اهداف، امیال و خواسته های خود از آن بهره برداری نماید و همچنین یار دیرینش بشار اسد نیز بتواند از این بلوا طرفی بربندد. دستاربندان (روحانیون) و پاسداران حاکم در تهران درصددند تا با هرچه بیشتر قطبی تر و رادیکالتر کردن فضای حاکم بر ایران، ندای خرد و عقلانیت و صدای دموکراسی خواهی و آزادی مردم ایران در میان همهمه جنگ و دشمن خارجی، گم شده و نظامیگری افراط گرایی و سرکوب رخ بنماید.
در امریکا نیز، علیرغم مخالفت اصولی دولت اوباما با اقدام نظامی توسط اسرائیل، و اخیرا مطرح شدن ادعای رد تقاضای نتانیاهو برای دیدار با وی، اوباما مجبور به اتخاذ رویکردی نزدیکتر به اسرائیلی ها به منظور عقب نماندن از ادبیات جنگ طلبانه رقیبش میت رامنی برای اقناع رای دهنگان مردد و طیف خاکستری  در جلب آرای آنها در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری خواهد شد. در چنین وضعیتی، اسرائیل آشکارا انگیزه های بیشتری برای اقدام نظامی دارد و مایل است با استفاده از فرصت انتخابات پیش رو، واشینگتن را تحت فشار بیشتری بگذارد. به نظر می رسد تهدیدات تل آویو این بار واقعی تر و جدی تر بوده و نشانه های آن  نیز دیرزمانی است در افق پدیدار گردیده که می توان به برخی از نشانه های حقیقی بودن این تهدید به حمله به شرح ذیل اشاره کرد:
-        کشورهای تاثیرگذار و عمده جهانی از قبیل آمریکا و بریتانیا  رابطه دیپلماتیکی با ایران ندارند. سفارت کشور کانادا اخیرا تعطیل گردیده و علائمی مبنی بر تمایل کشورهای بیشتری از قبیل استرالیا و نیوزیلند و برخی کشورهای اروپایی برای پیروی از رفتار کانادا دیده می شود؛
-        نوسانات بیسابقه اخیر در قیمت ارز و افزایش بعضا تا 300 درصدی برخی اقلام و کالاهای اساسی در ماههای اخیر یکی دیگر از نمودها و تاثیرات واقعی بودن این تهدید محسوب می شود؛
-        قطع و کاهش روابط دیپلماتیک کشورهای موثر جهانی، حکایت از آن دارد که پنجره گفتگو و گزینه دیپلماسی مدام در حال تنگتر شدن و احتمال گزینه های دیگر درحال قوت گرفتن است؛
-        علیرغم برگزاری اجلاس اخیر سران "نم" در تهران، سردمداران جمهوری اسلامی در اوج انزوای خود بسر می برند و در اثر سیاستهای اشتباه خود، کمتر از قبل، از نعمت همراهی دوستان سابق خود از قبیل ترکیه و برزیل، کره جنوبی و ژاپن بهره مند هستند؛
-        و نهایتا، شکافهای قومی و مرکز- پیرامون بیش از پیش عمیقتر شده و چالشهای داخلی جدیدی به رژیم تحمیل کرده اند. یک مثال شاخص در این مورد آذری های ایران است که عمدتا مطالبات قومی و زبانی اندکی از خود بروز داده بودند ولی امروزه اگر نه ناراضی ترین، به پرمطالبه ترین قوم ایرانی که خواهان آزادیهای زبانی و فرهنگی بیشتری برای خود می باشد شناخته می شود.
در این میان اما نکته اساسی این است که در صورت وقوع جنگی احتمالی سپاه پاسداران، به عنوان گارد جاویدان دستاربندان جمهوری اسلامی که بخش قابل توجهی از قدرت، ثروت و دارایی های کشور را در انحصار خود دارد تمایلی به جنگ نداشته و حضور فعالانه ای نخواهد داشت و بیشترین تلفات احتمالی از بین سربازان و نیروهای دون پایه سپاه و همچنین مردم عادی به عنوان غیرنظامیان خواهد بود. پاسداران با انگیزه های ذیل می توانستند به مصاف دشمن بروند:  

1-     روحیه شهادت طلبی و حفظ آرمانهای نظام و انقلاب:  
به نظر می رسد در عصر ایدئولوژی زدایی و تشکیک ایدئولوژیک و نسبی گرایی، و در حالیکه دیگر ایدئولوژی ای، که به خاطر آن با دستهای خالی به میدان نبرد روانه شد، وجود ندارد و مکاتب و ایدئولوژی هایی که برای قرنها فکر و ذهن اندیشمندان و توده های کارگری را به خود مشغول کرده بودند رنگ باخته اند و در این شرایط کمتر فرد یا گروه عاقلی یافت می شود که حاضر باشد با طناب پوسیده شریعت گرایان افراطی و لباس ژنده و مندرس اسلام سیاسی خمینی - آن هم در ایرانی که مردم با گوشت و پوست خود مضراتش را لمس کرده اند -  به اعماق سیاه چاله های انقلابی گری فرو برود. رژیم خردستیز، خودکامه، فردمحور و بنیادگرایانه ای که روح الله خمینی بنیان آن را نهاد در ابتدا بر آموزه هایی مبتنی بود که حتی به اصطلاح روشنفکران و بطور اخص نوگرایان دینی را مسحور و شیفته خود نمود و حتی در مواردی عشقی جنون آمیز و شیدایی وصف ناپذیری در این رابطه مریدی و مرادی پدید آورد. ولی با گذشت اندک زمانی تمام آمال خام اندیشانه توده های مردم و حتی آنچه که از آن اصطلاحا به عنوان روشن فکری دینی تعبیر می شود که انتظار معجزه و فرج و گشایش از آستین دستاربندان داشتند از بین رفت. بنابراین، مجموعه ای از ارزشهای عمدتا ابهام آلود و گره خورده به آسمان وجود داشتند که توده ها را به خود جلب کرده و باعث استواری و پایداری سربازانی خالی از سلاح و پر از آرمان و آمال در جبهه های جنگ 8 ساله گردیدند، امری که امروز پاسداران فربه و ارتزاق گر جمهوری اسلامی تهی از آن هستند.

2-     انگیزه های ملی و وطن پرستانه:
دستاربندان حاکم هر گونه ملی گرایی را حتی معادل کفر می دانسته اند و علیرغم رفتارهای توده فریب مثلث احمدینژاد، مشایی و بقایی در گرفتن ژستهای دروغین ملی گرایانه و کوروش گرایی، در تاریخ معاصر کشور، مهلکترین ضربه ها به ایران و ایرانی توسط حکومت دستاربندان و پاسداران وارد شد به گونه ای که ملت ایران در آینده نزدیکی، براحتی قادر نخواهد بود از آثار و لطمات این آسیبها و ویرانگری کمر راست نماید. دفاع از کیان و تمامیت ارضی کشور برای پاسداران یک اولویت محسوب نمی گردد و آنها همچون همیشه عاری از هرگونه گرایشات ملی و وطن پرستانه بوده و با بهره مندی از ناز و نعمت زندگی اشرافی و سهیم شدن در ثروتهای کلان کشور و سودهای سرشار حاصل از درآمدهای نفتی و پروژه های کلان مالی فرصت و انگیزه ای برای عمل به وظایف اولیه خود – دفاع از کشور در مقابل تهدید خارجی- نخواهند داشت و کارکردشان محدود به سرکوب سرسختانه و خونبار شورشهای خیابانی خواهد بود.

3-     منافع شخصی و سازمانی:
بنابر اطلاعات و آمارهای موجود، دست اندازی های مافیای نظامی- اقتصادی سپاه در کلیه عرصه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... از یکی دو دهه اخیر بطور فزاینده ای در حال افزایش بوده است. هرچند این دست اندازی ها در قالبهای کمیتی و با اعداد و ارقام قابل اندازه گیری نیستند ولی بر طبق محتاطانه ترین گمانه زنی ها، هم اکنون حدود 80 درصد اقتصاد کشور شامل بنگاههای عمده تولیدی، صنعتی و تجاری و انحصارهای واردات و صادرات و درآمدهای نفتی را نهاد سپاه می بلعد. همین وضعیت در دیگر بخشهای جامعه نیز کم و بیش مصداق داشته  که ایران را تبدیل به کشوری نظامی سالار نموده است. ولی آیا این منافع و امتیازات گسترده و انحصاری باعث ترغیب سپاه به یک رویارویی تمام عیار خارجی به منظور حفظ این امتیازات خواهد شد؟ پاسخ منفی است زیرا به زعم سرکردگان سپاه، البته که این خوان نعمت می باید به هر قیمتی برای آنان گسترده و مفتوح باشد ولی ارزش جنگیدن با یک نیروی خارجی از قبیل اسرائیل را ندارد و این ماشین نظامی بیشترین کارایی خود را در سرکوب مردم و حرکتهای دموکراسی خواهانه نشان خواهد داد تا تملک و تسلط انحصاری خود بر ثروتهای انبوه نفتی و کشوری را حفظ نماید. با توجه به فقدان روحیه نظامی و انقلابی و همچنین نبود تسلیحات پیشرفته و مدرن، حفظ این منافع شخصی و گروهی برای رویارویی با خطر خارجی کافی نمی نماید. همچنین، بدنه اصلی این نهاد، که قاطبه سپاه پاسداران را تشکیل می دهد بعضا دارای گرایشات متمایل به عرفی و سکولار بوده و به طور روزافزونی نارضایتی خود از وضعیت موجود را نشان می دهند و معتقدند حتی اگر قرار باشد جنگی روی بدهد و از سطح حمله هوایی محدود، فراتر برود این آنها هستند که باید هزینه بدهند.
به دلیل مفروض و مسلم دانستن برخی پیش فرضها، از قبیل اطمینان بیش از حد از عدم گسترش و تبدیل این رویارویی به یک حمله همه جانبه و خانمان برانداز، سرکردگان سپاه اشتیاق فراوانی برای دعوت از اسرائیل به تهاجم دارند و در حال فراهم کردن کلیه زمینه ها و بهانه های لازم برای تحقق آن هستند. از نظر دستاربندان و پاسداران، اسرائیل به دلایل ذیل، دست به حمله گسترده نخواهد زد:
·       دولت اوباما که یکی از نامحبوب ترین روسای جمهور امریکا در تاریخ اسرائیل است اجازه تهاجم گسترده دولت عبری به جمهوری اسلامی را نخواهد داد؛
·       روند انتخابات در امریکا و حساسیتهای آن مانع از ماجراجویی عمده تل آویو خواهد شد؛
·       روسیه و چین مخالف هرگونه اقدام نظامی علیه تهران هستند و این موضع اسرائیل بیشتر می تواند جلب موافقت این دو کشور برای تشدید تحریمها را به همراه داشته باشد؛
·       افکار عمومی امریکای در گیر در دو کشور افغانستان و عراق، و اروپای خسته از ادبیات جنگ با گزینه نظامی موافقت نخواهد کرد؛
·       دستار بندان و پاسداران، نیم نگاهی هم به درماندگی فرزند نامشروع خود در سوریه داشته و معتقدند با ایجاد بحران در نقطه ای دیگر در منطقه خاورمیانه خواهند توانست به یاری بشار شتافته و فرصتی برای کشتار گسترده و قلع و قمع مخالفان توسط او فراهم کنند.
·       استمرار آثار بحران و شرایط اقتصادی نامطلوب در بین کشورهای غربی، آنها را از اندیشیدن به رویارویی با ایران که بالاتر رفتن قیمت نفت از جمله تبعات آن خواهد بود، بازمی دارد؛
·       رهبران جمهوری اسلامی شاید به درستی بر این باور هستند که در شرایط کنونی اسرائیل توان و یا انگیزه کافی برای به راه انداختن یک جنگ طولانی و همه جانبه را ندارد. آنها همچنین مطمئن نیستند که اسرائیل تا چه میزان خواهد توانست به تاسیسات نظامی و هسته ای متنوع (diversified) و بطور فزاینده ای زیرزمینی (underground) و مخفی (clandestine) آسیب وارد نماید؛
·       و نهایتا جمهوری اسلامی فکر می کند که نبود سیاستمردان صلح دوستی از قبیل اسحاق رابین در دولت ائتلافی و بی اعتباری دولتمردان کنونی بویژه جناح جنگ طلب "اسرائیل بیتنا"ی اویگدور لیبرمن، ایجاد اجماع بین المللی را برای این کشور مشکل می کند.
دلایل اشتیاق سپاه پاسداران برای استقبال از حمله اسرائیل
همچنانکه گفته شد، رهبران جمهوری اسلامی به درستی بر این باور هستند که در شرایط کنونی اسرائیل توان و یا انگیزه کافی برای به راه انداختن یک جنگ طولانی و همه جانبه را ندارد و یک رویارویی محدود می تواند توده های ایرانی را حول محور دشمن خارجی مشترک متحد نموده و آنها را از پرداختن به مطالبات مدنی، اقتصادی و اجتماعی خود منحرف نماید.  ولی اشتباه محاسباتی فاحش سپاه پاسداران، و شخص علی خامنه ای در اینجا است که به زعم خود این رویارویی احتمالی – که ایدئال پاسداران نیز می باشد - یک حمله هوایی محدود و کوتاه مدت توسط اسرائیل به تاسیسات اتمی زیرزمینی و متنوع و احتمالا آسیب ناپذیر ایران بوده و فرصتی ناب برای این مافیای چنگ یازیده براقتصاد و سیاست کشور بدست خواهد داد تا روند ارعاب مردم و سرکوب حرکتهای آزادی خواهانه در داخل را تشدید نموده و در عین حال بهانه ای هم برای تمرد بیشتر از مقررات بین المللی در راستای تسریع در مراحل ساخت سلاح اتمی در دست داشته باشند. اشتباه جمهوری اسلامی در این است که این حمله احتمالی را ضرورتا حمله محدود نظامی اسرائیل تصور می کند و فراموش کرده است که جنگ را حتی در دموکراسی ها، دیوانگان و جنگسالاران به پیش می برند و اغلب جنگها با یک رویاروی کوچک و بعضا چکاندن یک ماشه آغاز شده ولی تبعات و گستره آن حتی از مرزهای یک کشور فراتر رفته و حالت یک جنگ جهانی خانمان برانداز را بخود گرفته است. آنها همچنین به اشتباه تمام تخم مرغهای خود را در سبد روسیه وچین قرار داده و به حمایت آنان در روز مبادا و در عین حال، عدم ورود امریکا به این کارزار دل بسته اند.
نقض گسترده حقوق بشر، اعدام و کشتار دسته جمعی مخالفان سیاسی، اصرار بر صدور ایدئولوژی ورشکسته داخلی خود به کشورهای منطقه و جهان، حمایت آشکار از تروریسم دولتی، پشتیبانی از گروههای مختلف تروریستی، پافشاری بر پروژه نظامی، پرهزینه و غیرضروری هسته ای، یهودستیزی و نفرت پراکنی، ماجراجویی های منطقه ای و بین المللی، ترویج فرهنگ تعارض و رویارویی، تبلیغ گفتمان غرب ستیزی، اشاعه ادبیات آرماگدونی و نبرد پایانی خیر و شر (مظهر شر و اهریمن مشخص است ولی در اینکه چه کسی مصداق خیر خواهد بود، خامنه ای، نصرالله و یا احمدی نژاد، هنوز بین مقامات اجماع حاصل نشده است!) و دشمن تراشی های بیهوده از جمله معجزات، شق القمرها، شاهکارها و دستاورهای عظیم دستاربندان تحت زعامت روح الله خمینی و علی خامنه ای می باشد که کشور را تا مرز جنگ، انحطاط و نابودی کامل کشانده و فرصتها را تبدیل به تهدید نموده است.

نتیجه گیری
به نظر می رسد در دودهه اخیر، کانون تصمیم گیری و قدرت هرچه بیشتر از انحصار دستاربندان نعلین پوش (روحانیون) خارج شده و به  سوی چکمه پوشان (پاسداران) متمایل گردیده است. اخیرا پاسداران اشتیاق زیادی برای ترغیب و تشویق اسرائیل به یک درگیری احتمالی از خود نشان داده اند. با این وجود، این بدان معنا نیست که جنگ سالاران سپاهی برای نبردی تمام عیار آمادگی دارند ولی با علم به اینکه به دلایلی از قبیل حاکمیت دموکراتها و اوباما در امریکا و نزدیک شدن زمان انتخابات در این کشور و استمرار بحران و شرایط اقتصادی نامطلوب، و مساعد نبودن شرایط جهانی برای یک رویارویی تمام عیار، آنها بیم سوق داده شدن به جنگی تمام عیار را، که می تواند اساس حاکمیت و موجودیت دستاربندان را به مخاطره بیاندازد، ندارند.
از نظر رهبر جمهوری دستاربندان و سرکردگان اصلی سپاه از قبیل سرلشگران فیروزآبادی، جعفری، نقدی و ... یک جنگ محدود با اسرائیل و انجام اقدامات نمایشی در خلیج فارس و بطور خاص در تنگه هرمز و همچنین اقدامات ایذایی نیابتی در منطقه مدیترانه شرقی بر علیه منافع اسرائیل و کشورهای غربی (با توجه به اینکه رژیم بشار اسد در  سوریه و حزب الله لبنان دارای وابستگی و سرسپردگی کامل به جمهوری اسلامی هستند ) بسیار سودمند و کارساز خواهد افتاد زیرا بهانه های لازم برای ایجاد ارعاب و برقراری شرایط کامل نظامی در کشور و حاکم کردن پاسداران بر کلیه امور را بیش از پیش فراهم خواهد نمود. از طرف دیگر تلاش خواهد شد تا با نشان دادن تهدید دشمن خارجی در میان توده های مردم گرایش بیشتری به وحدت حول محور پاسدارها و رهبر انقلاب ایجاد شود و در این بین، رژیم سوریه نیز از هرج و مرج پیش آمده، بهره برداری خود را خواهد کرد.غافل از اینکه هرگونه چراغ سبز نشان دادن و استقبال از آتش افروزی می تواند به براندازی دودمان و خانمان جمهوری دستاربندان و بطور همزمان نابسامانی و نابودی کشور منجر شود.

احمد هاشمی مترجم سه زبانه سران سه قوه و کارمند سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی است.

14 September, 2012

بالاتر از اهانت : آیا هتاکی می تواند مجوزی برای عصیانگری بنیادگرایان باشد؟



Beyond Desecration
انتشار فیلمی آماتور در شبکه های اجتماعی که ظاهرا با حمایت مالی قبطیان مصری مقیم ینگه دنیا و حمایت تدارکاتی و معنوی گروهی از مسیحیان بنیادگرا و با مضمون توهین و تمسخر پیامبر اسلام، صورت گرفت، بار دیگر بهانه و دستاویز لازم را به دست تندروهای مذهبی در کشورهای مختلف داد تا ضمن اقدام به حمله به نمایندگی های سیاسی و کشتار کارکنان آن، بدعت شوم و رویه نامیمونی را که روح الله خمینی در تعرض به اماکن دیپلماتیک بنیان گذاشت، تکرار نمایند.

اقدام توهین آمیز دست اندرکاران فیلم "معصومیت مسلمانان" که با حمایت کینه توزانه و توام با حس انتقام جویی افراد و گروههای مذهبی تندرو در امریکا از جمله کشیش تری جونز، همراه بود نمی تواند حرکتی قابل توجیه، مشروع و امری قابل دفاع محسوب گردد ولی همگان و بطور اخص، بنیادگرایان اسلامی و رهبران آنان نیاز دارند تا به درک این موضوع نائل آیند که در جوامع دموکراتیک نمی توان به بهانه های گوناگون آزادی های فردی، جمعی، مدنی و دموکراتیک را در جامعه محدود و منکوب و هر گونه اندیشه مخالف و بنیاد ناخواسته ای را تعطیل نمود.
      
در این بین اما، آنچه که به هیچ عنوان قابل دفاع نمی نماید تحرکات و تحریکاتی است که توسط برخی از رهبران مذهبی کشورهای اسلامی صورت گرفت، بطوریکه آنان بدون اشاره به اقدام زشت و ناپسند گروههای تندرو در مصر، لیبی، یمن و دیگر کشورها در تعرض به مراکز دیپلماتیک، به طور یکجانبه به محکومیت اهانت صورت گرفته پرداختند. آنان، به این هم بسنده نکرده و توده های متعصب و خشمگین را به تظاهرات بر علیه دولت کشوری که فیلم مورد نظر در آنجا ساخته شده، و شعله ور کردن آتش تنفر و خشونت و بطور غیر مستقیم تعرض به نمایندگی های سیاسی آن کشور رهنمون شدند بدون اینکه به این معما که " گنه كرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری" پاسخ گفته و رابطه بین سازندگان فیلم و دولت امریکا را روشن سازند.

در تعریف مقدسات و هتک حرمت و حوزه شمول آن و همچنین در تعریف آزادی و حدود و ثغور آن و مرزبندی دقیق آن با احترام به ارزشها و مقدسات، می توان شاهد گرایشها و اختلاف فکری زیادی بود ولی به بهانه یکی نمی توان دیگری را قربانی کرد و یا به برخورد گزینشی متوسل شد. چگونه است که تولید یک فیلم غیرحرفه ای و البته مغرضانه، به مظهر و مصداق توهین تبدیل می شود ولی سخنان، تفکر و گفتمان علی خامنه ای، محمود احمدینژاد و یارانش و دیگر دستاربندان بلندمرتبه نظام جمهوری اسلامی در مورد آیین های دیگر بویژه دین یهود و بعضا کافر و نجس خواندن پیروان ادیان آسمانی و غیر آسمانی دیگر، مصداق توهین و خوارشماری نیست. چگونه است که سخنان ملایان تندرو و دستاربندان منبرنشین، در تعریفی از شیوه زندگی، حق و باطل، حیات و ممات و نبرد آخرالزمانی که دربردارنده توهین به ادیان و مکاتب دیگر و منحرف و پلید تلقی کردن پیروان آنهاست، مصداق وهن و اهانت نمی باشد ولی اقدام تنی چند در تولید فیلمی بی مایه و سخیف، به حساب یک دولت و یک کشور گذاشته می شود؟  

آری محتوا و درون مایه این فیلم می تواند توهین آمیز و تحریک کننده باشد ولی به هیچ عنوان نمی تواند مجوزی برای نفرت افکنی و بهانه ای برای ارتکاب قتل و کشتار و نقض اصول اولیه و مقررات مربوط به کنوانسیون وین مبنی بر مصونیت کارکنان نمایندگی کشورها و برخورداری ازحقوق دیپلماتیک آنان باشد و در این مقال، آنچه سزاوار نکوهشی بسیار بالاتر است کشتار، قتل و غارت، اوباشگری و ترویج افراط گرایی، خشونت و عدم تحمل توسط تندروان و بنیادگرایان است که گناهی بس بالاتر و نابخشودنی تر از توهین به مقدسات محسوب می شود. 

در ایران نیز دستاربندان جمهوری اسلامی که از هیچ فرصتی برای ترویج نفرت افکنی و احساسات ضدغربی فروگذار نمی کنند با شور و شعف فراوانی به بهره برداری از این موقعیت پرداخته و پیروان خود را به حضوری دیگرباره در خیابانها برای شرکت در تظاهراتی نمایشی و سرشار از شعار و تهی از شعور فراخوانده اند. مع هذا، با توجه به فقدان اطلاع رسانی آزاد و فیلترینگ منابع خبری مستقل و شبکه های مجازی اجتماعی در ایران، تظاهرکنندگانی که با سازماندهی دولتی در خیابانها حضور به هم می رسانند در اکثر موارد از محتوا و چگونگی توهین صورت گرفته هیچ گونه اطلاعی ندارند و صرفا با جهت دهی و اطلاع رسانی عمدتا غلط و غیر حقیقی در راهپیمایی و حرکت اعتراضی حاضر شده و به ابراز احساسات می پردازند.

احمد هاشمی، کارمند سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی

11 September, 2012

Ahmad Hashemi, Interviewing VOA Persian



  مصاحبه احمد هاشمی با صدای آمریکا
در این مصاحبه پیرامون ویژگی های ترجمه جمهوری اسلامی پسند در وزارت خارجه و بایدهای شغل مترجمی در جمهوری اسلامی ایران به ایراد سخن پرداخته ام.