13 July, 2012

Previous Articles and Commentaries -مقالات و نوشتارهای پیشین




Previous Articles and Commentaries -مقالات و نوشتارهای پیشین













ترمیم زخم تاریخى در موستار


The Healing of historic wounds in Mostar

نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠
  http://www.sharghnewspaper.com/830507/europe.htm#s90678
روزنامه شرق- چهارشنبه ۷ مرداد  ۱۳۸۳


دیوارها، سمبل فرهنگى و سیاسى قرن گذشته بود. در پایان قرن بیستم دیوارهایى که کشورها را از هم جدا نگه مى داشت و شهرها را به دو نیم مى کرد فرو ریختند. البته اسرائیل در این زمینه یک استثناست و به رغم مخالفت شدید جامعه جهانى _ که در راى گیرى اخیر مجمع عمومى سازمان ملل هم شاهد گوشه اى از این مخالفت بودیم _ به ساخت دیوار حائل بین اسرائیل و فلسطینیان ادامه مى دهد. اگر این دیوارها فروریخته سمبل سیاسى و فرهنگى قرن بیست ویک هستند سمبل اقتصادى این قرن هم «پل ها» هستند. قرن ۲۱ در عصر ارتباطات فاصله ها را برداشته و دوردست ها را به نزدیکى تبدیل کرده است.
کشورها نیز براى اینکه جایگاه درخورى در عرصه بین المللى داشته باشند مجبور به گذار از ساختار خودخواهانه سرزمین محور و قوم گرا به ساختارى فرهنگ محور و هنرگرا هستند. دیگر در جهان امروز حفظ و تحمل یک ساختار چند فرهنگى مورد بحث واقع نمى شود بلکه همزمان بحث از بسط و گسترش آن نیز هست. مانند سیاست هاى تکثرگرایانه اى که کشورهاى چندقومى و مهاجرپذیر از قبیل کانادا، آمریکا و سوئیس در پیش گرفته اند. کشور بوسنى و هرزگوین که از یادگاران امپراتورى قدرتمند عثمانى است یکى از سرزمین هاى چند فرهنگى بالکان محسوب مى شود.
بوسنیایى ها مذهب بوگومیل داشتند که عمیقاً با دو مذهب ارتدوکس و کاتولیک در منطقه تفاوت داشت. آنها در مدت کوتاهى پس از حاکمیت عثمانى اسلام را پذیرا شدند و بدین سبب هیچ گاه نیروهاى عثمانى را به عنوان خارجى و مهاجم به حساب نیاوردند.
بارزترین نماد اسلام در منطقه بالکان دو پل بوده است. نخستین آن پل درینا در شهر ویشگراد بود. ایوو آندریچ (Ivo Andrich) در رمان «پل درینا» در مورد نقش این پل در برقرارى یک رابطه چند فرهنگى در دوره عثمانى در منطقه بالکان که موزائیکى از اقوام و فرهنگ هاست توضیح داده است و با این کار موفق به کسب جایزه نوبل شده است. دومین پل قدیمى بالکان در عصر سلیمان قانونى ساخته شد. این پل که همان پل موستار است با طرح معمار سنیان، معمار برجسته که اکثر بناهاى باشکوه عثمانى با طرح و ابتکار وى به اجرا درآمده است ساخته شد. این پل که در جنگ داخلى بوسنى تخریب شد مطابق با بناى اصلى خود بازسازى شد.
بازسازى به همان شکل اصلى این پل داراى پیامى مهم براى جهانیان است. این پل منحصر به فرد دو سوى شهر را در دو طرف رود نارنتا (Narenta) به هم مرتبط نمى سازد بلکه همچنین فرهنگ هاى گوناگون را به هم پیوند داده، ویژگى جداکننده بودن مرزها را زایل و سمبل همزیستى جهانیان با یکدیگر است.لازمه ایجاد پل هاى فرهنگى و اقتصادى در میان کشورها، شهرها و جوامع همزیستى فرهنگ ها، قومیت ها و نژادها و همچنین ادیان مختلف با یکدیگر است. در کشورهایى که فرهنگ ها با دیوارهاى تنگ نظرانه قوم گرایانه از یکدیگر جدا شده اند حیات سیاسى، اقتصادى و فرهنگى آنها نیز محکوم به خمودگى و شکست است و تخریب پل موستار و جنگ صرب ها، کروات ها و مسلمانان بوسنى با یکدیگر تائیدکننده این مهم است.
این پل توسط گلوله توپ یک ژنرال نژادپرست کروات در جنگ بوسنى تخریب شد. توجیه او این بود که مردمان این سوى رود، یعنى کروات هاى موستار کاتولیک بوده و به دنیاى غرب تعلق دارند و مردم آن سوى پل که صرب هاى ارتدوکس و مسلمانان در آن ساکن هستند متعلق به تمدن هاى شرقى و پست بوده و در نتیجه ارتباط بین مردم دو سوى رود که توسط این پل انجام مى گرفت باید از بین برد. بازسازى این پل با هزینه ۲۰ میلیون دلار و با جمع آورى و خارج کردن سنگ هاى تراشیده شده در عصر عثمانى که پس از تخریب پل به داخل رودخانه افتاده بودند انجام گرفت و در مراسم بازگشایى آن چند ده تن از سران کشورهاى بالکان و مقاماتى از اتحادیه اروپایى و دیگر کشورها حضور داشتند.
منطقه بالکان و به ویژه کشور بوسنى و هرزگوین زمانى کانون واگرایى و تنش هاى قومى، نژادى و مذهبى در اروپا بود و حتى جرقه جنگ جهانى اول در این منطقه زده شد. ولى اکنون تنفر از دیگران (Xenophobia) و ملیت گرایى افراطى (Chauvinism) جاى خود را به دوستى و همگرایى داده است و ملل جدا شده و کشورهاى تجزیه شده بالکان باز هم در چارچوب به مراتب گسترده ترى به نام اتحادیه اروپا گردهم مى آیند تا همزیستى مسالمت آمیزرا تجربه کنند.





تحلیلی به روابط تازه ایران و عراق
Analysis of new relations of Iran and Iraq- new friends
 احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠

آرام ولی پرشتاب / Star- ledgarتاریخ : یکشنبه، 27 دی ماه ، 1383موضوع : سیاست آرام ولی پرشتاب

تحلیلی به روابط تازه ایران و عراق: Star- ledgar
مترجم: احمد هاشمی
منبع: روزنامه همشهری 28/10/1382
هادی زینالی هرگز موفق به دیدن پدرش صمد نشد، صمد در اثر استنشاق گازهای سمی در طول جنگ ایران- عراق و توسط ارتش صدام حسین کشته شد.ولی دو هفته پیش این دانش آموز ۱۷ ساله دبیرستانی به همراه تعدادی از دوستان خود به زیارت اماکن مذهبی عراق رفت. او و دوستانش با یک اتوبوس فرسوده به گشت و گذار در عراق پرداختند و حتی به مناطق دوردست در شمال عراق مانند سامرا مسافرت کردند. در طول راه آنها با استفاده از زبان عربی به شکل دست و پا شکسته به جای زبان فارسی خود، دوستانی در بین جوانان عراقی پیدا کردند .او می گوید که هیچ خصومتی نسبت به ملتی که پدر او را کشته اند ندارد. او می گوید «من از شخصی بنام صدام بخاطر اینکه پدرم را از من جدا کرد، عصبانی هستم. من از عراقیها عصبانی نیستم ، در واقع آنها برادران مسلمان ما هستند.»سقوط صدام افقهای جدید و فصلی پیش بینی نشده در روابط ایران و عراق گشوده است، تغییری که می تواند برای خاورمیانه و ایالات متحده معانی پایداری به همراه داشته باشد. جالب اینکه برخی تحلیلگران در آمریکا و غرب می گویند در حالی که نجات نهایی از کابوس صدام حسین بغداد را از دیگر متحدان عرب امریکا مانند عربستان سعودی، قطر و اردن دور خواهد کرد، این امر می تواند منجر به تقویت روابط ایران و عراق گردد.خوان کول استاد تاریخ در دانشگاه میشیگان و کارشناس مسائل خاورمیانه می گوید: دستگیری صدام روند به حاشیه رانده شدن عربهای سنی را تکمیل خواهد کرد.فاصله گرفتن از واشنگتن کول می گوید به نظر می آید امور به طور قطع در دست شیعیان و کردها است که رهبران این دو گروه شدیدا طرفدار ایران هستند. نتیجه نهایی سرنگونی و دستگیری صدام ممکن است به آشتی بغداد و تهران و دور شدن آن از ریاض، دوحه و امان منجر شود.از سرگیری ناگهانی و انفجاری مسافرت زائران ایرانی به شهرهای مذهبی عراق یعنی کربلا، نجف، کاظمین و سامرا - توسط هزاران ایرانی که بعضا به قاچاقچیان و یا برگزارکنندگان تورهای مسافرتی مبالغی را پرداخت می کنند تا آنها را از مرز بگذرانند- تنها، محسوسترین تغییر دوره جدید است.در پشت این صحنه ها، وعلیرغم خصومت ۲۵ ساله ایران و عراق، این دو کشور همسایه اقدام به احیای پیوندهای اقتصادی و سیاسی خود به شکلی بی سروصدا ولی پرشتاب نموده اند. ایران که از زمان انقلاب ۱۹۷۹ توسط حکومت مذهبی اداره می شود، در تابستان گذشته، فقط چند روز پس از شکل گیری و اعلام موجودیت شورای حکومت انتقالی عراق، سریعاً نماینده رسمی خود را به سوی شورا فرستاد و به طور موثری اولین کشور اسلامی بود که این دولت مورد حمایت آمریکا را به رسمیت شناخت. شورای حکومتی عراق اوایل ماه جاری در اقدامی که مورد تحسین ایران قرار گرفت به نفع برچیده شدن پایگاههای مخالفان مسلح ایران (منافقین) از خاک عراق تا پایان سال جاری رای داد. این گروه چریکی ایرانی مستقر در عراق، مخالف حکومت مذهبی ایران است.بسیاری از این رای شگفت زده نشدند، زیرا سه تن از چهره های بسیار با نفوذ شورای حکومتی عراق - عبدالعزیز حکیم رهبر شیعه و رهبران کرد، جلال طالبانی و مسعود بارزانی - در طول حکومت صدام از ایران حمایت نظامی و پناهگاه دریافت کرده اند. امیر پیور یک تحلیلگر سیاسی در شرکتی مشاوره ای در تهران می گوید: «آنها تا حدود زیادی به جمهوری اسلامی اعتماد دارند و این امر به نفع پیوندهای دو جانبه بین دو کشور است».سیاستمداران عراقی پی درپی از تهران دیدار می کنند و بسیاری - از جمله حکیم روحانی شیعه مورد حمایت ایران- دارای دفاتری در تهران هستند. جلال طالبانی رهبر کرد عراقی که در کنفرانسهای خبری با تسلط کامل به فارسی ظاهر می شود ۱۴ دسامبر وارد ایران شد. پیش از او علاوی وزیر بازرگانی عراق از ایران دیدار نموده و قول داده بود در ایجاد توافقی در زمینه تجارت آزاد بین دو کشور به مطالعه بپردازد. وی همچنین اظهار کرده است که از صادرات خودرو ایران به کشورش استقبال می کند.اوایل ماه جاری، احمد چلبی، عضو شورای حکومتی عراق سفری به تهران داشت. او هم روابط دوستانه ای با رهبران ایرانی دارد ؛ اما در عین حال گفته می شود چلبی به محافظه کاران آمریکایی که خواهان برکناری حکومت مذهبی در ایران هستند نیز نزدیک است.همکاری اقتصادی ارتقاء جایگاه چلبی در هر دولتی در آینده عراق می تواند فاصله بین اردن که متحد امریکاست و دولت عراق را بیشتر کند. چلبی در این کشور با اتهامات تقلب و کلاهبرداری مواجه است . کول می گوید :«اگر چلبی در آینده دولت عراق حضور داشته باشد روابط با اردن پیچیده باقی خواهد ماند .»ایران و عراق همچنین شروع به همکاریهای اقتصادی بویژه در بخش انرژی نموده اند. صحبتهایی پیرامون ساخت خط لوله ای بین شهرهای نفتی آبادان در ایران و بصره در عراق در جریان است. مقامات بلندپایه دو کشور گفته اند که ایران و عراق کمیته ای برای مطالعه و بررسی اتصال شبکه های نفت، گاز و برق یکدیگر تشکیل داده اند. مقامات عراقی - حتی آنهایی که در شورا دست چین شده اند- گفته اند، بدون توجه به نظارت واشنگتن که ایران را به حمایت از تروریسم و تلاش در جهت دستیابی به سلاحهای هسته ای متهم می کند، پیوندهای خود با ایران را تقویت خواهند کرد. موفق الربیعی یک عضو شیعه شورای حکومتی ماه گذشته به تلویزیون عرب زبان الجزیره گفت: مقامات اشغالگر و یا امریکاییها ایران را عضوی از «محور شرارت» به حساب می آورند، در حالی که ما ایران را به عنوان شریک استراتژیک خود می دانیم. ما خواهان ایجاد روابط توریستی، مبادلات مسافرتی و روابط فرهنگی، اقتصادی و امنیتی برای تثبیت وضعیت مرزهایمان هستیم. ما همچنین خواستار روابط صنعتی هستیم که با سیاست خارجیمان هماهنگ باشد.با این همه، دشمنیها هم به شکل عمیق و گسترده ادامه دارد . در طول جنگ ایران و عراق در خلال سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ یک میلیون نفر از اتباع دو کشور ( و از جمله ۲۰ هزار ایرانی در اثر گازهای خردل و اعصاب) کشته شدند و دو کشور به حمایت خود از گروههای چریکی مخالف یکدیگر تا زمان سقوط دولت صدام توسط نیروهای امریکایی و بریتانیایی در ماه گذشته ادامه دادند.قومیت عرب عراق و قومیت فارس ایران، قرن ها بر سر دشتها، استپها و صحراهای خشک منطقه کشمکش داشته اند. ولی این روزها همه در مورد آشتی و سازش صحبت می کنند. پیور می گوید: «تصور من این است که یک اراده قوی در دو طرف برای احیای پیوندهای دو جانبه وجود دارد».

منبع: باشگاه اندیشه ایران عراقhttp://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=print&sid=39










Latin alphabet for Kurds





نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠

http://www.sharghnewspaper.com/841015/html/world.htmروزنامه شرقِِ- پنجشنبه ۱۵ دى ۱۳۸۴ - - ۵ ژانویه
۲۰۰۶
نگاه روزنامه نگار
الفباى لاتین براى کردها

سقوط رژیم بحث ها و گمانه زنى هاى بسیارى را پیرامون آینده سیاسى و جایگاه و نوع چینش نیروها و ساختار قدرت به دنبال آورد. یکى از مباحثى که تا به امروز در صدر مباحث و نگرانى هاى منطقه اى بوده است، موضوع کردها در شمال عراق است.کشورهاى همسایه و به ویژه ترکیه به تحولات عراق پس از صدام با شک و تردید نگریسته و نگرانى و دغدغه هاى امنیتى خود را از این بابت مخفى نکرده اند. واقعیت این است که هرگونه تحولى در شمال عراق محدود به کردستان عراق نبوده و تاثیرات خود را بر منطقه و به ویژه ترکیه، ایران و سوریه _ با جمعیت قابل ملاحظه اقلیت کرد _ خواهد گذاشت. آنچه به این نگرانى ها دامن مى زند، روابط تنگاتنگ و اتحادگونه کردهاى این خطه از عراق با قدرت هاى خارجى به ویژه آمریکا و اسرائیل است که احتمالاً خواب هایى را براى تغییر حاکمیت کشورهاى منطقه دیده اند.ملى گرایى کردى که در واکنش به جریانات ناسیونالیستى دیگر ملت هاى عمده خاورمیانه از قبیل ملى گرایى عربى در عراق و ملى گرایى ترکى در ترکیه گرایش قابل توجهى به رادیکالیسم دارد، با ولع زیادى خواهان پررنگ کردن تمایزات خود از دیگر قومیت هاى منطقه (بیگانه سازى) است.کردهاى عراق براى رسیدن به این هدف (بیگانه سازى) در گذشته گام هاى چندى برداشته اند.به عنوان مثال با اصرار کردها و با حمایت مستقیم و غیرمستقیم دولت هاى غربى و به ویژه آمریکا در قانون اساسى جدید عراق منطقه کردستان داراى پارلمان، زبان، دولت و پرچم خاص خود است. قانون اساسى عراق همچنین وجود دو ملیت عرب و کرد و دو زبان عربى و کردى را در این کشور به رسمیت مى شناسد. علاوه بر اینها رهبران کرد بارها اعلام کرده اند که اجازه ورود ارتش عراق به منطقه کردستان و همچنین اجازه نصب پرچم عراق در این منطقه را به دولت مرکزى بغداد نخواهند داد.این فرآیند روند واگرایى بین عراق و منطقه کردستان را بیش از پیش افزایش داده، به طورى که منطقه کردنشین جزیى از جهان عرب و عضو اتحادیه عرب نیست. (جالب اینجا است که وزیر خارجه کردتبار عراق مجبور به شرکت در بسیارى از نشست هاى عربى و به ویژه اجلاس عرب مى شود _ زیرا وزارت خارجه به عنوان سهم کردها در نظر گرفته شده است.) ولى آنچه فرآیند واگرایى را شتاب خواهد داد، مسئله تغییر الفباى کردى از عربى به لاتین است که چندى است به طور جدى در محافل سیاسى کردستان عراق مطرح شده است.در اولین مرحله دولت بارزانى کار آموزش الفباى لاتین به ۸۰۰ معلم کرد را به انجام رسانده است و طبق برخى اخبار به زودى آموزش الفباى لاتین توسط این معلمان در پنجاه مدرسه آغاز خواهد شد.این تغییر الفبا گرایش هاى ایدئولوژیک و وابستگى هاى سیاسى رهبران کردها را منعکس مى کند. تغییر حروف الفباى عربى به لاتین در زبان کردى از انفکاک سیاسى منطقه کردستان از تمامیت عراق فراتر خواهد رفت و به معنى جدایى کردها از چارچوب تمدنى اسلامى است که آن را با عرب ها و دیگر اقوام عمده سهیم هستند و بدین ترتیب تغییر الفبا به مفهوم جدایى کردها از میراث چندصدساله اى که تاریخ، فرهنگ و هویت آنها را شامل مى شود، خواهد بود.با دگردیسى فرهنگى کردهاى عراقى که بدین وسیله با فرهنگ منطقه بیگانه شده ولى به شکل قشر نخبه پرنفوذى درمى آیند یکى از مهم ترین خواسته هاى غرب براى همگرایى بیشتر آن منطقه با خود در منطقه آشوب زده و بى ثبات خاورمیانه برآورده خواهد شد.به عبارت دیگر تغییر الفباى شمال عراق و به دنبال آن جدایى از تعلقات فرهنگى گذشته خود و خاورمیانه در عمل تاثیرات ژرف ترى از تجزیه سیاسى پدید خواهد آورد.با این فرآیند که ارتباطات فرهنگى و معنوى کردهاى عراق با منطقه قطع خواهد شد، دیگر ضرورت و امکانى براى باقى ماندن آنها در چارچوب تمامیت ارضى عراق وجود نخواهد داشت زیرا نمى توان یک واحد سیاسى را از تعلقات و چارچوب فرهنگى آن جدا نگریست.همانند دیگر ملى گرایان منطقه، ملى گرایان کرد هم عمدتاً به بخش غرب گراى جامعه کرد تعلق دارند. جریانات ملى گرا در خاورمیانه که واگرایى از فرهنگ و تمدن اسلامى و بازگشت به هویت هاى باستانى و همگرایى با فرهنگ عربى را در پیش مى گیرند، به طور همزمان راه را براى تجزیه و جدایى هموار مى کنند. تاریخ معاصر نشان داده است که این جریان درگیرى داخلى، آشوب و خصومت را به دنبال خود به همراه داشته است. پروژه «بیگانه سازى» که در شمال عراق در جریان است نیز به سختى مى تواند فارغ از این پیامدهاى مخرب باشد.





دولت آمریکا و فرداى کاترینا

USA government and the day after Katrina
نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠
http://www.sharghnewspaper.com/840616/html/world.htm#s293526
روزنامه شرقِِ- چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۴ - - ۷ سپتامبر ۲۰۰۵ دولت آمریکا و فرداى کاترینا

«کاترینا» یکى از انواع توفان هاى گردبادى قدرتمند است که شدیدترین نوع آن در سال ۱۹۷۰ _ هاریکن بنگلادش _ ۵۰۰ هزار نفر را کشت. در حالى که آمار قربانیان کاترینا حدود ۱۰ هزار نفر تخمین زده مى شود خسارات وارد شده هم ۱۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است و بیش از یک میلیون نفر منطقه را ترک کرده اند. کاترینا ضمن غرق کردن ۵۷ کشتى نفتى ایالات متحده قیمت فرآورده هاى نفتى را در این کشور ۲ تا ۳ برابر افزایش داده و همچنین خطر بیمارى هاى واگیردار، با توجه به وجود پراکنده اجساد قربانیان در سطح شهر بسیار جدى است.پیش بینى وقوع توفان از یک هفته قبل توسط کارشناسان امر اعلام شده بود زیرا که این منطقه توفان خیز با حوادثى اینچنینى بیگانه نیست ولى مقامات آمریکایى فکر نمى کردند توفان بتواند دیواره ساحلى و سدهاى اطراف شهر نیواورلئان را تخریب کرده و در سطح گسترده اى شهر را زیر آب برده و اکثر خانه ها را ویران سازد.از نظر مردم مشکل اساسى تاخیر دولت مرکزى آ مریکا در وارد عمل شدن و رسیدگى به توفان زده ها است که انتقادات شدیدى را متوجه دولت بوش ساخته است و انبوه سیاهان نیواورلئان در مقابل دوربین هاى تلویزیونى فریاد برمى آورند که بوش عراق را رها کند و فکرى به حال آنها کند. اقلیت سفید این شهر ۴/۱ میلیون نفرى _ که ۷۰ درصد آنان را سیاهان تشکیل مى دهند _ طبقه متوسط و بالاى شهر را تشکیل مى دهند و اکثراً شهر را تخلیه کرده بودند در نتیجه بیشتر قربانیان از سیاهان هستند. هنوز یک سالى از حادثه مرگبار سونامى در آسیا نمى گذرد که در خلیج مکزیک و در سه ایالت جنوب شرقى آمریکا و به خصوص نیواورلئان فاجعه مشابه دیگرى به وقوع پیوسته است. شهر نیواورلئان به علت معمارى و فرهنگ اروپایى خود براى گردشگران داراى جاذبه است زیرا زمانى به دولت هاى فرانسه و اسپانیا تعلق داشته و بدین جهت لقب «اروپایى ترین شهر» آمریکا را با خود به همراه دارد. ولى هم اکنون این شهر وضعیت فاجعه بارى را مى گذراند:در بیمارستان ها وضعیت آب و برق و وسایل نقلیه مختل است، درماندگى و عمق فاجعه به حدى است که گویا اینجا اعماق آفریقا است، چه اکثر ساکنان و باقى ماندگان شهر هم سیاهپوست هستند و کمتر نشانى از صنعتى ترین و ثروتمندترین کشور جهان در آن دیده مى شود. سطح آب ها در نیواورلئان تا ۶ متر بالا آمده است و قتل و تجاوز به عنف در جریان است.پلیس قادر به جلوگیرى از غارتگرى نبوده و اشرار و اوباش مسلح در سطح شهر به جنایت و عرض اندام مى پردازند. فرماندار مى سى سى پى بزرگى تراژدى کاترینا را به بمباران اتمى هیروشیما در ۶۰ سال پیش تشبیه کرده است. این فاجعه که در منطقه جهان سوم آمریکاى ثروتمند به وقوع پیوسته «شرمسارى ملى» براى دولت بوش به همراه داشته است. این حوادث در کشورى رخ داده اند که ابرقدرت تکنولوژى و علمى جهان است. کشورى که به بهانه حمایت از اقتصاد و صنعت شکوفاى خود از امضاى «معاهده کیوتو» سر باز زده و در جهت ممانعت از روند روزافزون افزایش دماى کره زمین که تعادل زیستى را بر هم مى زند هیچ اقدامى به عمل نیاورده است.بنابر محاسبات آژانس فضایى اروپا (ESA) وسعت سوراخ لایه ازن از سال ۲۰۰۰ به این سو به بیشترین میزان خود و به اندازه قاره اروپا رسیده است که اصلى ترین عامل این افزایش مربوط به گازهاى گلخانه اى است که آینده حیات بشرى را با خطر مواجه ساخته است، گازهایى که آمریکاى صنعتى اصلى ترین تولیدکننده آن است زیرا که بیش از نیمى از انرژى جهان را مصرف مى کند. در منطقه نیواورلئان که از مراکز توریستى محسوب مى شود طبیعت دچار دستکارى هاى زیادى شده است. مناطق جنگلى مورد استفاده و تخریب واقع شده و بهره بردارى بى رویه از آب رودخانه مى سى سى پى دلتاى مى سى سى پى را دستخوش تغییر کرده است. ارمغان شوم افزایش آسیب لایه ازن، از بین بردن جنگل ها و تغییر جریان هاى آبى اقیانوس، هموار کردن مسیر براى بلایاى طبیعى و از آن جمله توفان کاترینا و خلع سلاح بشر در مقابل این بلایا است.• کاترینا و کوتاهى دولت بوش در سال ۱۹۹۵ و به دنبال کشته شدن ۶ تن در نتیجه سیلى که در منطقه به وقوع پیوست از بودجه فدرال مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار براى ایجاد صندوق مبارزه با حوادث طبیعى مثل توفان در این منطقه ساحلى اختصاص داده شد. اما به بهانه اشغال عراق این مبلغ از سال ۲۰۰۴ به میزان ۴۰ میلیون دلار کاهش یافت ولى در همین زمان دولت بوش براى پیوند دادن ایالت آلاسکا به جزیره اى خالى از سکنه در نزدیکى آن دستور ساخت پلى به مبلغ ۲۳۰ میلیون دلار از بودجه ویژه را صادر کرد. در حالى که اکنون ضررهاى مادى حوادث کاترینا به ۱۰۰ میلیارد دلار بالغ شده است. از دیگر موارد انتقاداتى که متوجه بوش است عدم اقدام به موقع و سریع پس از وقوع حادثه بوده است به طورى که ۴ _ ۳ روز پس از وقوع حادثه اولین گروه هاى امداد و نجات وارد محل شدند. پیشتر هم اشاره شد که دولت بوش به بى اعتنایى به محیط زیست و نادیده گرفتن قوانین زیست محیطى و در عوض افزایش بودجه دفاعى و نظامى متهم است. از جمله اینکه پیمان کیوتو که توسط دولت کلینتون مورد پذیرش و براى تصویب نهایى به کنگره آماده شده بود در دولت بوش به کنارى نهاده شد و بوش از امضاى آن خوددارى کرد و مانند دوران مک کارتیسم و با طرح بهانه هاى امنیتى به هشدارها و نگرانى هاى شخصیت هاى دانشگاهى و علمى وقعى نهاده نشد. همچنین اعتبارات و پژوهش هاى مربوط به مسائل زیست محیطى به حاشیه رانده شدند.از دیگر اقدامات بوش از افزایش هزینه هاى نظامى و کاهش بودجه بخش هاى دیگر و از جمله محیط زیست اینکه پنج هزار سرباز «واحدهاى محافظ ملى» در منطقه نیواورلئان که براى مقابله با وضعیت هاى اینچنینى تربیت شده بودند در هنگام وقوع فاجعه در قالب آنچه که بوش «ارتش آزادى بخش» مى نامد در بغداد به سر مى بردند و از این تعداد حدود ۳۰۰ نفر پس از ۴ روز تاخیر از عراق به نیواورلئان بازگشته اند.• شوک نفتى کاترینا روزنامه نیویورک تایمز در مقاله اى در شماره ۴ سپتامبر ۲۰۰۵ به تاثیرات کاترینا بر قیمت نفت پرداخته است و در آن اشاره مى کند که نفت در ساعات شب ۵۰ درصد یا بیشتر افزایش مى یابد. رئیس جمهور خواهان صرفه جویى در مصرف انرژى در خانه ها و حذف رانندگى هاى غیرضرورى شده است. اقتصاددانان هشدار مى دهند که افزایش هزینه هاى انرژى مطمئناً رشد اقتصاد را کاهش و حتى ممکن است آن را کاملاً متوقف کند.» نویسنده روزنامه سپس به مقایسه وضعیت فوق با دوران تحریم نفتى اعراب در ۳۰ سال پیش مى پردازد که پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل موسوم به یوم کیپور به وقوع پیوست. دانیل یرگین هم که برنده جایزه پولیتزر است معتقد است شباهت هاى زیادى بین وضعیت کنونى اقتصادى و انرژى آمریکا و سال ۱۹۷۳ وجود دارد. جان فلمى اقتصاددان برجسته در موسسه نفتى آمریکا نیز بر این نظر است که «ما در وضعیت ناشناخته اى قرار داریم، ما وضعیت اینچنینى را پس از سال هاى ۱۹۸۰ مشاهده نکرده ایم.» او در واقع به شوک نفتى دوم که با سقوط رژیم شاه و استقرار جمهورى اسلامى در ایران و آغاز جنگ هشت ساله عراق علیه ایران شروع مى شود اشاره مى کند که قیمت هر بشکه نفت به حدود ۴۰ دلار رسید که معادل ۸۶ دلار کنونى است.اما این بار مشکل اصلى آمریکا پالایشگاه هاى نفتى است که پس از توفان کاترینا در تامین فرآورده هاى نفتى دچار مشکل شده اند. از سال ۱۹۷۶ پالایشگاه هاى جدیدى در ایالات متحده ساخته نشده اند و تعداد پالایشگاه هایى که بیش از ربع قرن پیش ساخته شده اند به نصف تقلیل یافته و به رقم ۱۴۹ عدد رسیده است. این درحالى است که در دوره زمانى مشابه مصرف بنزین در آمریکا ۴۵ درصد افزایش یافته و به ۵/۹ میلیون بشکه در روز رسیده است. لذا با توجه به اینکه بسیارى از تاسیسات و پالایشگاه هاى نفتى آمریکا که در سواحل این کشور قرار دارند در اثر توفان سهمگین کاترینا آسیب دیده اند. به نظر مى رسد مصرف کنندگان انرژى و به طور کلى اقتصاد آمریکا روزهاى سختى را پیش رو داشته باشند زیرا که بحران هاى انرژى ۱۹۷۳ و ۸۰- ۱۹۷۹ وابسته و شکننده بودن اقتصادهاى صنعتى به نفت را آشکار ساخته اند.





وهابیت و مدرسه هاى پاکستانى

Wahhabism and Pakistani schools
نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠
http://www.sharghnewspaper.com/840523/html/world.htm روزنامه شرقِِ- یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ - - ۱۴ اوت ۲۰۰۵ یادداشت
وهابیت و مدرسه هاى پاکستانى



مدرسه ها از دیر باز نقش مهمى در تحولات سیاسى- اجتماعى جوامع اسلامى بر عهده داشته اند و به جرات مى توان گفت تا همین یکى دو قرن اخیر بیشترین سهم را در جهت دهى فکرى به مردم این جوامع داشته و نقطه اتکاى اصلى توده ها از منظر تغذیه فکرى- عقیدتى و سیاسى بوده اند. در اینجا مراد از مدرسه مکان هایى است که در گذشته براى پرورش و رشد و نمو مفاهیم و عالمان دینى در جوامع اسلامى مورد استفاده قرار مى گرفته اند که در برخى موارد با اندک تغییراتى هم اکنون نیز به حیات خود ادامه مى دهند و بعضاً نام هاى متفاوتى را با خود به یدک مى کشند مثلاً در ایران بیشتر به «حوزه هاى علمیه» معروف هستند و در ترکیه به مدرسه هاى «امام خطیب» و یا در کشور مصر از مدرسه دینى قدیمى و پرنفوذ الازهر به عنوان جامعه یا «دانشگاه الازهر» یاد مى شود. این مدرسه هاى علوم دینى در دوران معاصر با شوک حاصل از تحولات جدید مربوط به نوسازى و مدرنیته در کشور هاى اسلامى مواجه شده و واکنش هاى متفاوتى از خود نشان دادند. یکى از کشور هاى اسلامى که مدرسه جایگاه بسیار رفیعى را در ایفاى نقش هاى اجتماعى- سیاسى به خود اختصاص داده کشور پاکستان است.با حملات تروریستى لندن مسئله «مدرسه هاى پاکستان» مجدداً به موضوع روز تبدیل شد. در این کشور برخى از مدرسه ها (در مفهوم سنتى آن) مانند دانشگاه هاى دینى هستند و برخى دیگر هم مانند کلاس هاى طولانى مدت آموزش قرآن. در پاکستان این مدرسه ها از دیدگاه ایدئولوژیک هم یک دست نیستند. مدرسه هایى وجود دارند که داراى دیدگاه هاى وهابى- سلفى و تغذیه کننده تروریسم هستند (مانند مدارس سپاه سحابه و لشکر جنگوى) و مدرسه هاى کلاسیک آموزش علوم دینى هم بمانند آنچه که در کشور مان تحت عنوان حوزه هاى علمیه از آنها یاد مى شود وجود دارند (مانند مدارس نهضت جعفرى شیعیان پاکستان). مدارسى هستند که از طرف حکومت پاکستان مورد اصلاحات و تغییرات قرار گرفته و تحت کنترل وزارت آموزش این کشور درآمده اند و دانش هاى نوینى چون ریاضیات، فیزیک و جغرافیا هم در آنها تدریس مى شود.در جهان اسلام «مدرسه» به عنوان نهاد آموزشى بسیار قدیمى مطرح است و قدیمى ترین آنها را مى توان در ایران، شبه قاره هند، ترکیه و برخى کشورهاى جهان عرب (مصر و عراق) مشاهده کرد. اما در شبه قاره هند (پیش از تاسیس کشور پاکستان) اولین حرکت شبه نظامى وهابى در میان مسلمانان این شبه قاره در سال هاى دهه ۱۸۲۰ و توسط «احمد بارلوى» آغاز شد. او که یک مسلمان میانه رو بود طى سفرى به حج خط فکرى وهابیگرى را برگزید و پس از بازگشت به هند در شهر «پاتنا» مدرسه وهابى خود را تاسیس کرد و در سال ۱۸۲۶ علیه سیک ها اعلان «جهاد» کرد و مریدان و پیروان خود را به افغانستان فرستاد. بدین وسیله و با کاشت بذرهاى تفکر افراطى در این کشور زمینه هاى پیدایى طالبان در قرن بیستم فراهم شد. اما حرکت بارلوى در میان مسلمانان هند (پاکستان امروزى) طرفداران زیادى پیدا نکرد و تفکر مدرسه هاى اصلاح طلب و میانه رو موسوم به «دوبندى» بیشتر رایج بود و این تفکر از «مدرسه دارالعلوم» واقع در شهر «دوبند» که وابسته به موسسات عالى آموزش دینى علماى سنى بود سرچشمه مى گرفت. یکى از ریشه هاى عمده حرکت هاى تروریستى امروزى به مدرسه هاى میانه رو دوبندى در آن زمان برمى گردد.با تکیه بر مقالات نشریه «کریستین ساینس مانیتور» در شماره ۲۷ جولاى ،۲۰۰۵ براى رادیکالیزه شدن مدرسه ها در پاکستان و دیگر کشورهاى اسلامى مى توان به سه دلیل اشاره کرد: ۱- اثرات و پیامدهاى فاکتور «جهاد»ى که پس از اشغال افغانستان توسط روس ها و با حمایت آمریکا از مجاهدین افغان آغاز شد. ۲- همزمان با افزایش احساسات مداخله گرانه اى که انقلاب ۱۹۷۹ ایران ایجاد نمود (مانند ایده صدور انقلاب) به منظور جلوگیرى از اشاعه این انقلاب شیعى فاکتور میلیتاریسم وهابى نیز تقویت شد. ۳- حمایت همه جانبه آمریکا از این دو فاکتور فوق الذکر. این نشریه، در ادامه از کتاب ریاضیات این مدرسه ها که توسط آمریکایى ها و با هدف مقابله با انقلاب ایران و حمایت از جهاد افغان ها بر ضد روس ها تهیه شده بود یک مثال مى آورد: «یک گلوله کلاشنیکف در هر ثانیه ۸۰۰ متر مسافت را طى مى کند. اگر یک روس در فاصله ۳۲۰۰ مترى یک مجاهد قرار گرفته باشد و مجاهد سر روس را مورد هدف قرار داده باشد در عرض چند ثانیه آن روس را نقش بر زمین خواهد کرد؟» مدرسه هاى پاکستان، خواه افراطى، خواه میانه رو و خواه خوشبین به غرب در این دوره میلیتاریزه شدند. همان طور که این نشریه مى افزاید: در نتیجه، کلاس هایى که توسط این مدرسه هاى جهادگر براى میلیون ها پناهنده افغان در پاکستان تدارک دیده شده بود و حمایت از این کلاس ها توسط مدرسه هاى پاکستان و مربیانى که از عربستان سعودى مى آمدند، همه کمک کردند تا نظامى ترین و خشن ترین شیوه وهابى گرى وارد این مدرسه ها شود و بدین وسیله شبکه بسیار گسترده پرورش دهنده میلیتاریسم شکل گیرد و بدین صورت بن لادن ها، عبدالله عظام ها و ایمن الظواهرى ها با حمایت آمریکا و به عنوان مارهایى در آستین آن، پرورش یافتند. «جان اپوسیتو» (John Eposito) محقق و اسلام شناس معروف، بر این نظر است که در حالى که جریان فکرى دوبندى که با هدف سازگارى دادن بین اسلام سنتى و مقتضیات زندگى نوین در قرن ۱۹ به یک حرکت اصلاح طلبانه و رفرمیستى مبادرت ورزیده بود، به دلایلى از قبیل جنگ افغانستان، فاکتور سعودى و تشکیل جبهه وهابى براى مقابله با انقلاب ایران وهابیزه شده و به طور روزافزونى طریق افراط در پیش گرفت و رژیم طالبان هم از طرف «طلبه هاى» افغان که در این نوع از مدرسه هاى پاکستان آموزش دیده بودند، ایجاد شد. او چنین به ارائه آمار مى پردازد: فقط در دوره بین سال هاى ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ بین ۸۰ الى ۱۰۰ هزار پاکستانى در اینگونه مدارس آموزش دیدند. در اینگونه مدارس، مهمتر از تعداد آموزش دیدگان، بحث روح «جهادیسم» است که جهاد را با ترور همسان مى انگارد. این روحیه است که انسان هاى غیر نظامى و بى گناه را در حملات انتحارى شرم الشیخ، لندن، مادرید، استانبول و نیویورک به قتل مى رساند و ترور را امرى مقدس و یا حداقل مجاز مى شمارد. با وجود اعلام برائت دولت پاکستان از این گروه ها و محکوم کردن حرکات و عملیات تروریستى، این سیستم آموزش دینى این کشور است که براى دولت آن و جامعه جهانى دردسرساز و بعضاً فاجعه آفرین شده است. هرچند که بحث تروریسم و مدرسه هایى که آن را تئوریزه مى کنند فقط محدود و محصور به این کشور نیست. به هر روى، به نظر مى رسد که موضوع «مبارزه با تروریسم» که نومحافظه کاران کاخ سفید به رهبرى بوش داعیه پرچمدارى آن را دارند موضوعى پیچیده و ریشه دار است و مستلزم یک مبارزه عمدتاً نرم افزارى براى تغییر گسترده از سیستم آموزشى گرفته تا بهبود وضعیت اقتصادى در کشورهاى مستعد تروریسم و از جمله پاکستان است. چه، تغییراتى که در بردارنده عناصر بنیادین براى تحول نباشند ساده انگارانه بوده و در بلندمدت قادر به گره گشایى و حل مشکلات مربوط به «تروریسم بین المللى» نخواهد بود.

 





New interaction of London- Belfast


نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠
http://www.sharghnewspaper.com/840518/html/world.htm#s274509
روزنامه شرقِِ- سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ - - ۹ اوت  ۲۰۰۵


یادداشت
تعامل نوین لندن _ بلفاست
احمد هاشمى

بریتانیا که هنوز از شوک حاصل از عملیات تروریستى چندى پیش لندن به خود نیامده است، شوکى دیگر ولى این بار از نوع شادى بخش را تجربه مى کند. ارتش جمهوریخواه ایرلند (IRA) که براى پایان دادن به موجودیت بریتانیا در ایرلند شمالى به مدت ۳۵ سال وارد نبردى مسلحانه با لندن شده بود، اعلام کرد که به مبارزه مسلحانه خود پایان مى دهد. گرچه پایان یافتن مبارزه مسلحانه IRA از پیشتر هم انتظار مى رفت ولى این تحول در بحبوحه خبرهاى مربوط به جست وجو و دستگیرى برخى مسلمانان جوان عامل بمب گذارى هاى لندن، این خبرها را تحت الشعاع خود قرار داد. زیرا وضعیتى که پس از اعلام آتش بس توسط IRA پیش آمده تنها براى بریتانیا و ایرلند داراى اهمیت نبوده، بلکه دربردارنده درس هایى براى دیگر کشورها است. کادر رهبرى IRA که به اعضاى خود دستور تحویل سلاح هایشان را داده است اعلام کرد که مبارزه خود را از راه هاى سیاسى و دموکراتیک پى خواهد گرفت و دستور داد که تمامى واحدهاى IRA سلاح هاى خود را تحویل داده و فقط رویکرد سیاسى صلح طلبانه را توسعه دهند. تونى بلر نخست وزیر بریتانیا در ارزیابى بیانیه IRA گفت که این روز در جزیره ایرلند به عنوان روزى که «صلح جاى جنگ» و به عبارت دیگر «سیاست جاى ترور» را مى گیرد، مى تواند وارد تاریخ بشود. «جرى آدامز» رهبر شاخه سیاسى IRA موسوم به «شین فین» هم این رویداد را به عنوان نقطه عطفى در جست وجو براى عدالت و صلحى پایدار در ایرلند دانست. جرى آدامز تعهد شین فین براى تلاش در راستاى ایجاد یک ایرلند متحد را تکرار ولى اعلام کرد که مبارزات آزادیبخش ملى از روندهاى متفاوتى مى گذرد که زمانى مقاومت مسلحانه صورت مى گیرد و زمانى هم یگانگى و وحدت پیش مى آید و جنگ در گذشته باقى مى ماند. این رویداد در نشریات بریتانیا مثبت ارزیابى شد و به عنوان گامى تاریخى از آن یاد شد. به عنوان مثال در یک تفسیر از روزنامه ایندیپندنت به طور خلاصه چنین آمده است: «درس هایى که در روند مربوط به ایرلند شمالى قابل آموختن هستند، در مورد موضوع ضرورت چگونگى تفسیر متعصبان اسلامگرا مى تواند به عنوان الگو مطرح باشد. در گذشته بى نتیجه بودن اتخاذ سیاست هاى سختگیرانه و نادیده گرفتن عدالت در زمینه مبارزه با تروریسم مشاهده شده است. حکومت و قوه قضائیه براى جلوگیرى از تکرار همان اشتباهات مجبور به تلاشى پیگیر هستند. » در مدت ۳۵ سال فعالیت سازمان IRA که با هدف پایان دادن به موجودیت بریتانیا در ایرلند شمالى مبارزه اى مسلحانه را آغاز کرد، نزدیک به دو هزار نفر جان خود را از دست داده و هزاران نفر هم زخمى شدند. ایندیپندنت معتقد است که در این مدت دولت بریتانیا متوجه شده که با استفاده از روش هاى قهرآمیز و سختگیرانه نخواهد توانست این مسئله را حل کند. شین فین شاخه سیاسى IRA هم با گذشت زمان پى برد که با اتخاذ مشى ترور نخواهد توانست به اهدافش برسد. در واقع هر دو طرف دیر زمانى است که از مجراهاى مختلف با یکدیگر دیدار و گفت وگو داشته اند و در نتیجه این دیدارها در ماه آوریل سال ۱۹۹۸ تفاهم نامه اى در ایرلند شمالى تحت عنوان «جمعه خوب» (Good Friday) به امضاى دو طرف رسید. ولى با وجود امضاى این تفاهم نامه خونریزى ها و درگیرى هاى متعددى صورت گرفت و روند صلح به دفعات متوالى با وقفه مواجه شد ولى هدف نهایى تغییر نیافت. حکومت انگلیس براى حل مسئله از طریق مذاکره و گفت وگو مصمم بود. تنها مشکل مسئله تحویل سلاح IRA و دیگر گروه هاى مسلح بود. IRA براى این امر آماده نبود و نمى خواست با خلع سلاح شدن ظاهرى تسلیم شده از خود بروز دهد. با گذشت زمان آتش بس اعمال شد و براى استقرار مجدد روند صلحى که با وقفه مواجه شده بود IRA تصمیم به تحویل کامل سلاح هاى خود گرفت. اکنون براى آغاز روند جدید و تشکیل یک حکومت خودمختار با مختصات نوین در ایرلند شمالى انتظار مى رود که مجلس تعطیل شده آن بازگشایى شود. در عین حال ارتش انگلیس هم شروع به از میان برداشتن مراکز امنیتى و بازرسى خود در ایرلند شمالى کرده است. اکنون گام هایى که براى روند عادى سازى ضرورى هستند در حال مشخص شدن هستند و دولت بریتانیا خود را براى تدوین قانونى که بازگشت اعضاى IRA به خانه هایشان را در پاییز آینده پیش بینى مى کند آماده مى کند. در این روند دو مسئله مهم دیده مى شود:اول فهم اینکه اختلافات و مناقشات اینچنینى با جهت گیرى هاى توام با خشونت و فشار و سرکوب قابل حل نخواهد بود. دوم وجود اراده سیاسى در طرفین براى حل مسئله از طریق گفت وگو و مذاکره و با روش صلح آمیز. اکنون پس از ۳۵ سال مبارزه مسلحانه رهبران دو کشور یعنى هم نخست وزیر بلر و هم جرى آدامز رهبر شین فین بر این نظرند که مبارزه سیاسى با رویکرد دموکراتیک و صلح آمیز تنها راه حل این مسئله است.








Without Israel the same Middle East
نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠








جوزف جوف
ترجمه: احمد هاشمى
بخش دوم

 به عنوان مثال عراقى ها از این سلاح هاى کشتار جمعى علیه اشغالگران اسرائیلى استفاده نکردند. بلکه در سال ۱۹۸۸ و در حمله اى توام با گاز سمى علیه هموطنان کرد خود در حلبچه استفاده کردند که هیچ سلاح هسته اى نداشتند. در مورد برنامه هسته اى عراق همانطور که مى دانیم در گزارش دلفور که مبتنى بر اطلاعات برگرفته از وفاداران رژیم صدام است عراقى ها استدلال مى کردند که ایران تحریک کننده و عامل اصلى اتخاذ این سیاست است. تمامى مقامات عالى رتبه عراقى ایران را به عنوان دشمن اصلى عراق در منطقه قلمداد مى کردند. آرزوى متعادل کردن قدرت اسرائیل و کسب جایگاه و نفوذ در جهان عرب هم ملاحظات دولت عراق بودند ولى از نوع ثانویه. و اکنون شکل و تفسیر خشن تحقیرنمایى را بررسى مى کنیم. رقت انگیزترین روایتى که از این تفسیر ارائه شده بدین گونه است: اسرائیل صرفاً یک همسایه سرکش نیست بلکه یک مهاجم ناخواسته است. هنوز هم در خارج از جهان عرب طرفداران این نوع نگرش در غرب به آرامى از این وضع دفاع مى کنند و خود را گویندگان حقیقتى که جرات بیان تابو را دارند مى دانند. به عنوان نمونه نویسنده بریتانیایى اى ان ویلسون اعلام کرده است که با اکراه و بى میلى به این نتیجه رسیده که اسرائیل با اقدامات خود ثابت کرده است که حق حیات ندارد. و به دنبال حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ اندیشمند برزیلى آرتور گیانوتى گفت: «اجازه بدهید موافق باشیم تاریخ خاورمیانه بدون کشور اسرائیل که زخمى را بین اسلام و غرب گشود، کاملاً متفاوت مى بود. آیا شما مى توانید بدون رها شدن از این زخم که منبع سرخوردگى و یأس تروریست هاى بالقوه است از دست تروریسم رهایى یابید؟» تونى جات استاد دانشگاه و مدیر موسسه Ramarque در دانشگاه نیویورک استدلال مى کند که ایده تشکیل دولت یهودى اشتباهى تاریخى بوده است. این ایده مانند «پروژه جدایى طلبانه اواخر قرن ۱۹» است که در جهان نوین شگفت آور که با همراهى حقوق بین المللى به سوى کمال فرجام گرایانه جامعه چندقومى و چندفرهنگى در حرکت است، «جایگاهى» ندارد. پس تصور کنیم که ایجاد اسرائیل یک اشتباه تاریخى بوده که در صورت عدم وجود آن گناه اولیه- ایجاد اسرائیل- جهان اسلامى- عربى که از الجزایر تا مصر و از سوریه تا پاکستان گسترده است مى توانست موقعیت رضایت بخش ترى داشته باشد. سپس با تظاهر به اینکه مى توانستیم عصاى سحر آمیزى داشته و با حرکت دادن آن اسرائیل را از نقشه محو کنیم بیایید از گذشته به سوى حال حرکت کنیم.• تمدن برخوردها بیایید با این سئوال که در سال ۱۹۴۸ زمانى که اسرائیل در میان جنگ متولد شد چه روى داد آغاز کنیم. آیا این تولد باعث پیدایش مشکل فلسطینیان شد؟ نه کاملاً. مصر ماوراى اردن (اردن امروزى)، سوریه، عراق و لبنان به سمت حیفا و تل آویو حرکت کردند ولى نه براى آزادى فلسطین بلکه براى تصاحب آن. این جمله به عنوان برنامه کارى قدرت هاى رقیب براى به دست آوردن قلمروى براى خود در میان کشورهاى همسایه بود. اگر آنها پیروز میدان بودند کشور فلسطین شکل نمى گرفت و باز هم تعداد زیادى فلسطینى آواره مى شد. (به یاد بیاورید که نیمى از جمعیت کویت در زمان حمله صدام در سال ۱۹۹۰ از کشور خود فرار کردند.) در واقع تصور کنید که بیدارى ملیت گرایى فلسطینى که در اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، در این صورت مى توانست حمله کنندگان انتحارى خود را متوجه مصر، سوریه و جاهاى دیگر کند. بیایید تصور کنیم که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ به جاى اشغال کرانه باخترى و نوار غزه که به ترتیب تحت حاکمیت حسین پادشاه اردن و جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر بودند، از نقشه منطقه محو شده بود آیا آنها (مصر و اردن) سرزمین هاى فلسطین تحت حاکمیت خود را به یاسر عرفات رهبر فلسطینیان مى دادند و براى انجام اقدامات حسنه به حیفا و تل آویو مى آمدند؟ احتمالاً نه. این دو فرمانروا به خاطر ترس و نفرت مشترک خود از عرفات به عنوان بنیانگذار فتح (جنبش ملى آزادیبخش فلسطین) و متهم به توطئه بر علیه رژیم هاى عربى با یکدیگر متحد مى شدند. به طور خلاصه حتى در صورت نبود اسرائیل هم «عامل بنیادین» بى سرزمینى فلسطینیان هنوز ادامه داشت.۱- کشورها رودرروى کشورها محو اسرائیل از تعاملات منطقه اى به سختى مى توانست مناسبات دوستانه عربى را تقویت کند. عقب نشینى قدرت هاى استعمار گر بریتانیا و فرانسه در اواسط قرن بیست مجموعه اى از کشورهاى عربى تازه تاسیسى را از خود به جا گذاشت که هر یک به دنبال بازترسیم نقشه منطقه بودند. سوریه از روزهاى اولیه استقلال ادعاى ارضى خود بر لبنان را مطرح کرد. در سال ۱۹۷۰ تنها قدرت نظامى اسرائیل بود که دمشق را از حمله به اردن و به بهانه حمایت از قیام فلسطینیان بازداشت. در طول سال هاى دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مصر ناصرى خود را مظهر پان عربیسم مى دانست و در خلال سال هاى دهه ۱۹۶۰ به مداخله در یمن پرداخت. جانشین ناصر، انور سادات در اواخر دهه ۱۹۷۰ گرفتار درگیرى هاى جسته گریخته با لیبى بود. سوریه در سال ۱۹۷۶ به سوى لبنان پیشروى کرد و به گونه موثرى این کشور را ۱۵ سال بعد ضمیمه خود کرد و عراق دو جنگ را به هم کیشان مسلمان خود آغاز کرد: با ایران در سال ۱۹۸۰ و با کویت در سال ۱۹۹۰. جنگ با ایران طولانى ترین جنگ متعارف قرن بیست بود. هیچ کدام از این مناقشات به درگیرى اسرائیل و فلسطینیان ارتباطى ندارد. در واقع محو اسرائیل امکانات نظامى را براى استفاده در چنین رقابت هاى داخلى آزاد خواهد کرد.

منبع: فارین پالسى




خاورمیانه اولویت امنیتى اتحادیه اروپا

Middle East, security priority of EU
نویسنده: احمد هاشمی - ۱۳٩۱/٤/٢٠
http://www.sharghnewspaper.com/831211/html/europe.htm#s192759 روزنامه شرقِِ- سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۳


خاورمیانه اولویت امنیتى اتحادیه اروپا
نوشته: جفرى کمپ*
ترجمه: احمد هاشمى

اولیویه روى پیدایى و گسترش نوع دوم رادیکالیسم را به عنوان واکنشى جدید به فرهنگ و جامعه غربى توصیف و استدلال مى کند که فهم مناسب سرشت تهدید اسلام رادیکال علیه اروپا نیازمند بررسى دقیق دلایل این امر است که چرا مهاجران مسلمان بیش از این که با جامعه اروپایى همسان و به آن پیوسته شوند، به طور فزاینده اى به نگرش هاى فراملیتى از اسلام رو مى آورند. با توجه به این پس زمینه جاى تعجب ندارد که سیاستمداران اروپایى وقتى که در مقابل مسائل بحث برانگیز مربوط به خاورمیانه مهاجرت، پناهندگى سیاسى، مسائل رفاهى و روابط نژادى قرار مى گیرند به طور روزافزونى مجبور به در نظرگرفتن فاکتور مسلمانان هستند. جک استراو وزیرخارجه بریتانیاى کبیر نماینده حوزه انتخاباتى بلک برن ولانکاشایر در مجلس است که جمعیت ۲۵ هزار نفرى مسلمان به همراه ۲۳۰ مسجد در آن واقع است و بیش از ۱۵ درصد آراى ثبت شده راى دهندگان در این منطقه به مسلمانان تعلق دارد. بیش از دو میلیون مسلمان شهروند فرانسه هستند که در انتخابات فرانسه راى مى دهند در حالى که در بلژیک مسلمانان نسل دوم خواهان امتیازات هر چه بیشتر از دولت هستند. یک رهبر رادیکال به نام «دیاب ابوجهجه» خواهان پذیرفته شدن زبان عربى به عنوان یکى از زبان هاى رسمى بلژیک در کنار زبان هاى فلمینگ، فرانسه و آلمانى است.در مجموع مشکل اسلامى اروپا در بردارنده الزامات سیاسى، اقتصادى، جامعه شناختى و امنیتى است. برخلاف ایالات متحده که سابقه جذب گروه هاى مهاجر به خود را دارد اقلیت هاى مسلمان اروپا اکثراً در فرهنگ هایى که درون آنها زندگى مى کنند احساس بیگانگى مى کنند. این احساس بیگانگى وقتى با تبعیض اقتصادى و تنش هاى لاینحل اعراب و اسرائیل ممزوج مى شود منجر به آشوب هاى بیشتر مى شود. ممکن است برخى بین مشکلات مختلفى که توسط گروه هاى بسیار متفاوت اسلامى درون اروپا مواجه هستند تمایز قائل شوند. به رغم ضدیت اروپا نسبت به بسیارى از مسلمانان این قاره به عنوان یک جاذبه اقتصادى باقى خواهد ماند. به این دلیل، مهاجرت چه قانونى و چه غیرقانونى رشد خواهد کرد به ویژه اگر وضعیت در خاورمیانه وخیم تر شود.• تقاضاى ترکیه براى عضویت در اتحادیه اروپا اروپا در حالى که با مشکل مسلمانان خود دست به گریبان است براى تعیین تاریخ مشخصى براى آغاز مذاکرات رسمى با ترکیه براى عضویت در اتحادیه اروپا آماده مى شود.با وجود تاریخى که براى آغاز مذاکرات در نشست سران اتحادیه اروپا در دسامبر ۲۰۰۲ و به طور موقت داده شده است موانعى از قبیل اختلافات طولانى در زمینه قبرس که ممکن است این روند را از مسیر خود خارج کند باقى هستند. اهمیت عضویت ترکیه نه فقط به روابط اروپا با خاورمیانه بلکه همچنین به ایفاى نقش وسیع تر اسلام در دنیاى مدرن مربوط مى شود زیرا صعود ترکیه به عنوان عضو اتحادیه اروپا تاثیر مثبتى در مدرن سازى خاورمیانه خواهد داشت.خوشبختانه تقاضاى ترکیه براى عضویت در اتحادیه اروپا در نتیجه اصلاحاتى که در طول سال گذشته توسط دولت ترکیه و بر طیف وسیعى از مسائل سیاسى انجام گرفته است جدى تر شده و این اصلاحات صلاحیت بیشترى براى ترکیه در برآوردن شرایط عضویت در اتحادیه اروپا فراهم آورده است.برطبق تصمیماتى که در ژوئن سال ۱۹۹۳ در شوراى اروپایى کپنهاگ گرفته شد کشورهاى بعدى متقاضى عضویت اتحادیه اروپا باید به مجموعه اى از معیارهاى سیاسى و اقتصادى دست پیدا کنند که به عنوان معیارهاى کپنهاگ شناخته مى شود که به طور خلاصه عبارت است از:کشور متقاضى عضویت در این اتحادیه باید داراى این شرایط باشد، ایجاد ثبات در سازمان هاى تضمین کننده مردمسالارى، حاکمیت قانون، حقوق بشر و احترام و حمایت از اقلیت ها، وجود اقتصاد کارآمد مبتنى بر بازار آزاد و دارا بودن قابلیت فشار رقابتى با نیروهاى بازار درون اتحادیه.در عضویت این اتحادیه فرض بر این است که کشور کاندیدا توانایى برعهده گرفتن تعهدات عضویت خود از قبیل پایبندى به اهداف سیاسى، اقتصادى و مالى اتحادیه را دارد. این طرح بسیار ویژه باید در ترکیه اجرا شود. این امر مى تواند نسبت به تحولات عراق داراى تاثیرات و معانى بیشترى براى جهان اسلام باشد. به عنوان مثال اگر ترکیه به اتحادیه اروپا بپیوندد روشنفکران ایرانى پى مى برند که دستیابى به تلاش هاى اصلاحى دموکراتیک خود آسانتر است، در آن صورت ایران همسایه مستقیم اروپا خواهد بود و نهایتاً سازمان هایى در ایران و عراق پدیدار مى شوند که شبیه سازمان هاى مربوط به ترکیه هستند و فقط نیاز به مرور زمان خواهد بود تا دولت هاى مرتجع بیشترى مجبور به بازاندیشى بیشتر در سیستم حکومتى خود شوند. دولت هاى دموکراتیک خاورمیانه اى در حال گسترش به همراه بهبود اقتصادى احتمالاً باعث تقویت پیوندها با اقتصادهاى غربى خواهد شد که این امر به نوبه خود مفیدترین و جوابگوترین طریق براى جلوگیرى از رادیکالیسم اسلامى و به موازات آن جلوگیرى از رشد فقر و ناامیدى در حیاط خلوت اروپا است.•سه اقدام فورى همچنان که اروپا به تمرکز در حل و فصل چالش هاى خاص خود ادامه مى دهد سه اولویت فورى براى همکارى هاى فرا آتلانتیکى وجود دارد که مى تواند به منافع موجود اروپایى ها و آمریکایى ها یارى رساند.نخست این که دولت هاى اروپایى باید با ایالات متحده در مسئله رهبرى فلسطین به توافق دست یابند. در مورد این که عرفات یکى از موانع عمده تحقق اقدامات مربوط به اعتمادسازى بیشتر بین اسرائیل و فلسطینیان بوده است بین دو سوى آتلانتیک اجماع وجود دارد. وزراى اروپایى و مقامات اتحادیه اروپا به ملاقات خود با عرفات ادامه مى دادند که بیشتر هدفشان تخریب روحیه دولت هاى آمریکا و اسرائیل بود اروپایى ها استدلال مى کردند که تحریم عرفات هر نوع امید دیگر رهبران فلسطینى مانند محمود عباس یا احمد قریع را که ممکن است مقبولیت مردم فلسطین را داشته باشند کمرنگ مى کند و بنابراین تحریم وى ایجاد دولتى براى مقابله با گروه هاى تندرو حماس و جهاد اسلامى فلسطین را تضعیف مى کند. به علت نگرانى هاى ایالات متحده دولت بوش از ملاقات با عرفات خوددارى مى کرد زیرا معتقد بود که هرگونه ملاقاتى نتیجه معکوسى به دنبال دارد ولى از پیشنهاد اسرائیل براى اخراج یا قتل عرفات نیز حمایت نمى کرد.دوم این که اتحادیه اروپا باید در زمینه سیاست عمومى مبارزه براى پایان دادن به حمایت جهانى از گروه هاى تروریستى با آمریکا همکارى کند. اتحادیه اروپا باید براى غیرقانونى اعلام کردن و قطع منابع مالى جهانى سازمان هایى مانند حزب الله، حماس و جهاد اسلامى آماده شود. اظهارات اخیر وزراى خارجه اتحادیه اروپایى نشان دهنده آمادگى آنها براى غیرقانونى اعلام کردن حمایت مالى موسسات مستقر در اروپا از حماس است که تحولى بسیار مثبت خواهد بود و مى توان خط مشى هاى مشابهى در برابر حزب الله ترسیم کرد. در مورد حزب الله این گام باید با اقدامى دیپلماتیک و سیاسى همراه باشد که طى آن سوریه، لبنان و ایران متعهد به جلوگیرى از حمایت مالى و نظامى از این گروه ها شوند در غیر این صورت با مجازات هایى در معاملات تجارى با اروپایى ها در موضوعات اقتصادى مواجه مى شوند. اروپا نسبت به آمریکا تاثیرگذارى بیشترى بر این سه کشور دارد و به رغم تفاوت ها بین این سه سازمان تروریستى _ با توجه به ایفاى نقش سیاسى حزب الله در لبنان طبقه بندى آن مشکل تر از همه خواهد بود - تلاش دسته جمعى در این زمینه مهم است این اقدام براى روابط اروپا با اسرائیل منافع بسیارى را به دست خواهد داد و به سوریه و کشورهاى منطقه یادآورى خواهد کرد که اگر آنها به حمایت خود از گروه هایى که خواهان خشونت علیه اسرائیل و شهروندانش و انکار حق آن کشور براى بقاى خود هستند ادامه دهند در حال بازى کردن با آتش هستند.سوم این که اروپا و ایالات متحده باید به تلاش هاى هماهنگ خود در پایان دادن به برنامه سلاح هاى هسته اى ایران ادامه دهند.• نتیجه گیرى رهبران اروپا براى برخورد موفقیت آمیز با چالش هایى که در خاورمیانه با آنها روبه رو هستند باید در موضوعات عملى در مورد تروریسم و گسترش سلاح هاى هسته اى مصمم و راسخ باشند و مبهم گویى در مورد تهدیدات بسیار جدى براى امنیت اروپا را متوقف کند که اگر خاورمیانه به شکل کنونى خود باقى بماند تشدید خواهد شد.اگر اروپا به چون و چرا کردن در مورد قلع و قمع حماس و یا حزب الله و یا اقدامات پس از جنگ در عراق و رهبرى فلسطین ادامه دهد، روابطش با ایالات متحده سرد و بى رمق باقى خواهد ماند و فرصت ایفاى نقش کلیدى در نوسازى خاورمیانه را که مشخصاً تحولى در راستاى منافع استراتژیک و حیاتى اروپاست، از دست خواهد داد. با وجود ادامه بحران با آمریکا در زمینه وارد شدن به جنگ با عراق، امروزه همکارى بیشتر در زمینه طیفى از مسائل خاورمیانه ممکن تر شده است.حمایت یکپارچه اروپا در افغانستان، از قبیل برعهده گرفتن فرماندهى ناتو در نیروى کمک رسان امنیت بین المللى در کابل نشانگر این است که چگونه اتخاذ موضعى یکپارچه و متحد مى تواند در خارج از اروپا عمل کند. برخى ممکن است صرفاً امیدوار باشند که مى توان دستورالعمل مشترک و اهداف مشابهى براى مدیریت بحران هایى که در نزدیکى سواحل اروپا ایجاد مى شوند، تهیه و تدوین کرد.


 *جفرى کمپ مدیر برنامه هاى منطقه اى مرکز نیکسون واقع در واشینگتن است و در طول دوره اول ریاست جمهورى ریگان مشاور ویژه رئیس جمهور در امور خاورمیانه بود.

منبع: فصلنامه واشینگتن کوارترلى زمستان

۲۰۰۴http://www.sharghnewspaper.com/841019/html/world.htm#s354468روزنامه شرقِِ- دوشنبه ۱۹ دى ۱۳۸۴ - - ۹ ژانویه ۲۰۰6


No comments: